«محمدعلی سپانلو» شاعر، نویسنده و مترجم در سال ۱۳۴۲ با انتشار نخستین کتابش بهعنوان «آه، بیابان» خود را به نام شاعری مطرح به جامعه ادبی ایران معرفی کرد. او از اعضای مؤسس کانون نویسندگان ایران بود. سپانلو در طی نیم قرن فعالیت ادبی بیش از ۶۰ عنوان کتاب شعر و نقد و پژوهش ادبی منتشر کرده است. محمدعلی سپانلو در سن ۷۵ سالگی در پی ناراحتی ریوی و تنفسی در بیمارستان سجاد واقع در میدان فاطمی تهران گذشت. به مناسبت درگذشت او ویژهنامهای تهیهکردهام. در بخش سوم این ویژهنامه با علیرضا آبیز، شاعر و مترجم گفتو گویی انجام دادم که در ادامه میخوانید:
شعر سپانلو در ادبیات معاصر ایران چه جایگاهی دارد؟
به گمان من یکی از ویژگیهای سپانلوی شاعر، تکروی اوست. او از همان آغاز کار شاعری و تا آخرین شعرهای منتشر شدهاش جهان شعری ویژهی خود را میآفریند که شاید بتوان آن را «جهان سپانلویی» نامید. شعر او در گفتوگو با شعر گذشته و معاصر ایران و جهان آفریده میشود و از فضای زیستی او متاثر است اما حاصل کارش نه قابل تقلید است و نه به شعر هیچ یک دیگر از معاصرانش شباهت دارد. مثل این است که الگوهای ذهنی سپانلو و ساز و کار آفرینش شعری او در ارتباط چندانی با جهان شعری دیگران نیست.
این وضعیت را چگونه میتوان تشخیص داد؟
سپانلو از جوانی با شعر نیمایی دمخور است با همهی شاعران نامدار و جریانهای شعری ایران ارتباط بیواسطه دارد. با شعر جهان آشناست. نقد ادبی را میشناسد و ترجمه میکند. با این همه – بر خلاف اکثر شاعران مهم همدورهاش نه مکتبی را پایه میگذارد و نه داعیهی رهبری جریانی را دارد. نه از شاعر خاصی پیروی میکند و نه شاعر خاصی را میپروراند. کافی است نگاهی به سایر شاعران همقوارهی سپانلو بیندازید تا به بیعلاقگی او به رهبری ادبی و مکتبسازی متوجه پی ببرید.
شعر «محمدعلی سپانلو» چه ویژگیهایی داشت؟
شعر او از قلمرو اشعار مدرن قرن بیستم میآید. این ادعا به این معنا نیست که سپانلو از شاعران مدرنیست نظیر ازرا پاوند تأثیر گرفته باشد. به این معناست که مواجههی سپانلو با شعر دارای خصلت مدرنیستی است. برخی از ویژگیهای مشترک شعر سپانلو و شاعران مدرنیست اینهاست: برخورد مستقیم با موضوع شعر – چه عینی و چه ذهنی. (سپانلو بیواسطه و بدون مقدمه چینی به سراغ شعر میرود)، استفاده از واژگان کاملاً «دقیق» – به جای واژگان «تا حدی دقیق». این ویژگی تقریباً در شعر فارسی معاصر نادر است. شعر فارسی – به جز شعر طبیعتگرایانی چون منوچهری دامغانی – شعری به شدت مبهم و دارای ایهام است. واژگان کلیدی در بیشتر موارد معنای دوگانه دارند و هیچ معنای یکه و روشن و دقیقی نمیتوان بر آنها بار کرد. سپانلو جزو معدود شاعرانی است که واژگان در شعر او معنای روشن و بیابهام و دقیق دارند. توصیفهای او با ذکر جزییات فیزیکی همراه است و تصویرگری او با کار نقاشان واقعگرا پهلو میزند.
بنیان موسیقی در شعر سپانلو بیش از آنکه بر ضرباهنگ واژگان متکی باشد بر «عبارتهای موسیقایی» متکی است. به دیگر بیان او با عبارتهای موزون به شعرش موسیقی میدهد. در بیان مقتصد است و عبارتپردازی بیهوده نمیکند. فقط همان قدر واژه مصرف میکند که برای بنیان شعرش نیاز دارد. هیچ محدودیتی در موضوع شعر برای خود قایل نیست. هر چیزی برای او دستمایهی شعر میتواند باشد.
یک مثال میتوانید بیاورید از اشعار او که نمایانگر این ویژگیها باشد؟
همهی این ویژگیها که برشمردم را میتوان در شعر کوتاه زیر دید:
«زیبا و مهآلود به رستوران آمد
از دامن چتر بستهاش
میریخت هنوز سایههای باران
یک طرهی خیس در کنار ابرویش
انگار پرانتزی بدون جفت
بازوی مسافر را
با پنجهای از هوا گرفت
لبخندزنان به گردش رگبار»
به یک معنا، به گمان شما سپانلو «سانتیمانتال» نیست...
شعر سپانلو از احساسات اغراق شده تهی است. این ویژگی او را از بسیاری از شاعران معاصر متمایز میکند. شعر فارسی اغراق و هیجان را میپسندد و جزو ماهیت شعر میداند. سوگسرودههای فارسی سرشار از آه و نالهاند. با این همه سپانلو یکی از بهترین و معروفترین سوگسرودههای معاصر فارسی را سروده است بیآنکه به طور مستقیم آه و ناله سر داده باشد. شعر «نام تمام مردگان یحییست» یکی از هولانگیزترین شعرهای معاصر فارسی است. اما این وهم و هراس و اندوه را از کاربرد واژگان هولآفرین و هراسانگیز به دست نیاورده است. کاملاً بر عکس – این هولانگیزی حاصل غیاب هولانگیزی است! شاعر چنان صادقانه و طبیعی با فاجعهی مرگ کودکان و موشکباران تهران [در سالهای جنگ] برخورد میکند که هول میآفریند.
بالای این ساحل
فراز جنگل خوشگل
در چشم هر کوکب
گهوارهای برپاست،
بیخود نترس ای بچه تنها
نام تمام مردگان یحیاست.
نوع برخورد سپانلو با مضمون این شعر به گونهای است که احساسات شاعر را نه فقط آشکار نمیکند بلکه میپوشاند. او تلاش نمیکند همدردی خواننده را برانگیزد یا او را به وحشت بیندازد؛ تلاش نمیکند شعری ضد جنگ بنویسد و به دام شعار وطنپرستی هم نمیافتد. گویی سپانلو هیچ خوانندهای را در ذهن ندارد و فقط دارد با این کودک مرده صحبت میکند. فضاآفرینی سپانلو و تقابلی که بین پاکی کودکانه و فضای شبانه در کنار ساحل ایجاد میشود یادآور برخی از شعرهای ادگار آلن پوست (مثلاً «آنابل لی»). این فضا دیگر سوگناک نیست خوفناک (macabre) است.
این خوف آفریدهی چه وضعیت اجتماعی است؟
به گمان من خوفآفرینی این شعر زاییدهی توانایی شاعر در پنهان کردن احساسات خود است و برخورد توصیفگرانه و به ظاهر بیاحساس نسبت به وضعیت.
نگاه سپانلو به شعر نگاه شاعری ایرانی بود یا شاعری جهان شمول؟
سپانلو را شاعر تهران خواندهاند و خودش هم با این توصیف – تا آنجا که میدانم – مخالفت نکرده است. اما آیا این توصیف بیانگر کار اوست؟ تردید دارم. به گمانم «شاعر تهران» خواندن سپانلو بیش از آنکه به کار توصیف و توضیح و تبیین شعر وی بیاید به کار «شانه خالی کردن از خواندن شعر سپانلو» میآید. این نوع نگرش کار روزنامهنگاران تنبل و بیحوصله و عاشق «تیتر» است. نقد روزنامهای تمایل به تبدیل شعر به «راحت الحلقوم» دارد و عنوان شیک و سکسی «شاعر تهران» شعر سپانلو را تقلیل میدهد. او همان قدر که شاعر خیابانهاست – شاعر بیابانها هم هست. البته تهران شهر آبا اجدادی سپانلو است. شهری است که همهی عمر در آن زیسته و شعر سروده است. نام مکانها و رخدادهای تاریخ معاصر تهران در شعر او بسامد بالایی دارد اما در صفت «شاعر تهران» نوعی کیفیت تقلیلگرا هست که من شایسته سپانلو نمیدانم. او مداح تهران و حتی تاریخنگار تهران نیست. تهران موضوع شعر او نیست. بستر شعر اوست. جغرافیایی است که شعر او در آن اتفاق میافتد. به نظر من سپانلو شاعری عمیقاً ایرانی است. شعر او در تاریخ و جغرافیای ادبی و انسانی ایران ریشه دارد. سرچشمههای شعر او را باید در شعر کهن فارسی پی گرفت. در عین حال چون هر شاعر بزرگ دیگری از جهان معاصر هم تأثیر گرفته است. از دانش ادبی خود در عرصهی ادبیات داستانی هم تأثیر گرفته است و وجه «روایتگری» در شعر سپانلو حایز اهمیت است. از سینما و نقاشی هم آموخته است. پرداخت برخی از شعرهایش سینمایی است و برخی از توصیفهایش ایماژیستی. با این همه او یک شاعر مدرن ایرانی است. شاعری مدرن که شعرش برای خوانندگان غیرایرانی هم میتواند خواندنی باشد اگر چه انتقال شور موسیقایی شعر سپانلو که بسیار پیچیده و منحصر به فرد است کار ترجمهاش را دشوار میکند.
سپانلو در نقد و ترجمه ادبی هم آثار با ارزشی دارد. چرا او را بیشتر شاعر میدانیم؟
سپانلو در حوزهی نقد و نظریه آثار با ارزشی دارد. «بازآفرینی واقعیت» گزینشی هوشمندانه و راهگشا از داستان کوتاه معاصر بود و در زمان انتشار جزو آثار پیشگام و ارزشمند تلقی شد. همچنین است «نویسندگان پیشرو ایران» و گزیدههایی که از شعر دیگران فراهم آورد. پژوهشهای سپانلو در عرصهی شعر مشروطیت گرانبهاست، همچنان که ترجمههایش به ویژه ترجمهی شعر گیوم آپولینر که بهترین کتاب فارسی در شناخت این شاعر برجستهی فرانسوی است. از فعالیتهای مدنی سپانلو نیز نباید غافل شد. او جوانترین عضو بنیانگزار کانون نویسندگان بود و همواره به آزادی بیان و قلم متعهد ماند. با این همه برجستهترین ویژگی سپانلو وجه شاعری اوست. شاعری خلاق، پیشرو، مدرن و مثل همهی شاعران بزرگ جهان – تکرو!
عکاس: مهگامه پروانه
از بخش پاسخگویی دیدن کنید
در این بخش ایران وایر میتوانید با مسوولان تماس بگیرید و کارزار خود را برای مشکلات مختلف راهاندازی کنید
ثبت نظر