close button
آیا می‌خواهید به نسخه سبک ایران‌وایر بروید؟
به نظر می‌رسد برای بارگذاری محتوای این صفحه مشکل دارید. برای رفع آن به نسخه سبک ایران‌وایر بروید.
فرهنگ

سپانلو، سفری شهودی و همیشگی در بیابان‌ها و خیابان‌ها؛ گفت‌وگو با جمشید برزگر

۲۳ اردیبهشت ۱۳۹۴
محمد تنگستانی
خواندن در ۷ دقیقه
آخرین ماه زندگی محمد سپانلو منزلش در تهران
آخرین ماه زندگی محمد سپانلو منزلش در تهران
آخرین ماه زندگی محمد سپانلو منزلش در تهران
آخرین ماه زندگی محمد سپانلو منزلش در تهران
آخرین ماه زندگی محمد سپانلو منزلش در تهران
آخرین ماه زندگی محمد سپانلو منزلش در تهران
آخرین ماه زندگی محمد سپانلو منزلش در تهران
آخرین ماه زندگی محمد سپانلو منزلش در تهران
آخرین ماه زندگی محمد سپانلو منزلش در تهران
آخرین ماه زندگی محمد سپانلو منزلش در تهران

«محمدعلی سپانلو» شاعر، نویسنده و مترجم در سال ۱۳۴۲ با انتشار نخستین کتابش به‌عنوان « آه، بیابان » خود را به نام شاعری مطرح به جامعه ادبی ایران معرفی کرد. او از اعضای مؤسس کانون نویسندگان ایران بود. سپانلو در طی نیم قرن  فعالیت ادبی بیش از ۶۰ عنوان کتاب شعر و نقد و پژوهش ادبی منتشر کرده است. محمدعلی سپانلو در سن ۷۵ سالگی در پی ناراحتی ریوی و تنفسی در بیمارستان سجاد واقع در میدان فاطمی  تهران گذشت. به مناسبت درگذشت او ویژه‌نامه‌ای تهیه‌کرده‌ام. در بخش دوم این ویژه‌نامه گفت‌وگویی با «جمشید برزگر»، شاعر، روزنامه‌نگار و از اعضای کانون نویسندگان ایران داشتم که در ادامه  می‌خوانید:

 محمدعلی سپانلو  چه نقشی در شکل‌گیری کانون نویسندگان داشت؟

سپانلو خودش کتابی نوشته به نام «سرگذشت کانون نویسندگان ایران» که این کتاب در ایران متأسفانه اجازه چاپ نگرفت، و در خارج از کشور، در سوئد منتشر شد. آنجا شرح مفصلی از چگونگی شکل‌گیری کانون نویسندگان در ایران همراه با اسناد و مدارکی ارائه کرده است. در کتاب دیگری هم که گفت‌وگویی‌ست با او، باز به این موضوع پرداخته. خود من هم حدود بیست سال پیش، گفت‌وگوی مفصلی، به مدت تقریباً بیست ساعت با او داشتم که البته هنوز منتشر نکشده است و در آنجا هم مفصل به این موضوع پرداخته است. خلاصه اش این است که آقای سپانلو در آن زمان جزء شعرا و نویسندگان جوانی بود که  به  جلال آل احمد نزدیک بودند و توانستند با پادرمیانی و راضی کردن محمود اعتمادزاده (م. الف به‌آذین) عملاً شرایط شکل‌گیری کانون را فراهم کنند. او در اسفندماه سال ۱۳۴۶ به همراه جلال آل احمد، هوشنگ وزیر، داریوش آشوری، اسماعیل‎ نوری علاء، بهرام بیضایی، اسلام کاظمیه، فریدون معزی مقدم و نادر ابراهیمی امضاها را جمع‌آوری کردند. در سال  ۱۳۴۷ کانون نویسندگان شکل گرفت و در آن سال‌ها فعالیت خودش را شروع کرد. در دوره انقلاب، سپانلو منشی کانون بود. بعدها عضو دبیران کانون نویسندگان شد. بعد از انقلاب نقش عمده‌ای در کانون ایفا می‌کرد. او یکی از ‌کسانی بود که از آن نسل اول کانون باقی‌مانده بود. در سال‌های اخیر به خاطر مسائلی که در داخل کانون وجود داشت و همچنین زندگی شخصی‌اش و بیماری‌اش  کمتر فعال بوده، ولی در فعالیت‌های دهه ۱۳۷۰ و ۱۳۸۰ کانون نویسندگان هم نقش خیلی جدی ایفا کرد.

فعالیت‌های سپانلو در کانون نویسندگان آیا تأثیری در اشعار او داشته است؟ 

بعید می‌دانم از این زاویه بشود نگاه کرد. ما برای مثال نمی‌توانیم شعر شاملو را به اعتبار اینکه در سال‌های بحرانی انقلاب عضو هیئت دبیران کانون بوده بررسی کنیم، یا مثلاً آثار غلامحسین ساعدی یا حتی هوشنگ گلشیری را که بسیار در کانون فعال بود و خیلی وقت می‌گذاشت. من شخصاً از این زاویه به موضوع نگاه نکرده ام. البته هستند نویسندگانی که کشمکش‌های درونی در جمعی که در آن فعالیت می‌کنند در آثارشان بازتاب پیدا می‌کند. ضمن اینکه مقاطع خاصی  مثلا در تاریخچه کانون نویسندگان  وجود دارد که می تواند چنین فرصتی را فراهم کند. مثل وضعیتی که در همان اوایل بعد از انقلاب پیش آمد. بین نویسندگان و شعرای نزدیک به حزب توده که به‌هرحال با تبعیت از ‌مشی حزب توده، نمی‌خواستند اقدامی در مخالفت با جمهوری اسلامی انجام دهند و این موضوع سرانجام باعث اخراج پنج عضو کانون و انشعاب عده دیگری شد که شورای نویسندگان و هنرمندان را تشکیل دادند. چنین موضوعی، بله، احتمال دارد که در شعر یا داستانی بازتاب پیدا کند، ولی مسائل دیگری مثل قتل محمد جعفر پوینده یا محمد مختاری که هر دو از اعضای فعال کانون در دوران جمع مشورتی بودند، محدود به کانون نویسندگان نمی‌ماند و فراتر از آن است و طبیعی است که در برخی از آثار هم بازتاب پیدا کند. مثل شعری که سپانلو در این مورد نوشته است و از قضا من هم تفسیر مفصلی همان موقع بر آن نوشتم که منتشر هم شد. اما شاید بشود سؤال را به شکل دیگری مطرح کرد: اینکه مسائل سیاسی و اجتماعی در شعر سپانلو چگونه بازتاب پیداکرده.

به نظر شما این بازتاب چگونه بوده است در آثار او؟

من فکر می‌کنم که سپانلو از همان آغاز  به مسایل پیرامون خودش حساسیت نشان داده. همیشه به من می‌گفت خودش را شاعر جنبش دانشجویی می‌داند. اولین شعری جدی او بعد از آن نوشته شد که در یک تظاهرات دانشجویی  مجروح می‌شود و در بیمارستان بوده که شروع به نوشتن شعر می‌کند. او این روند را در سال‌های دهه ۴۰ ادامه داد.

برای چریک‌های فلسطین و در مخالفت با جنگ ویتنام شعر نوشته. او نسبت به مسائل سیاسی و اجتماعی بی‌تفاوت نبوده. در اوایل دهه پنجاه اصلاً مدتی ممنوع‌القلم شد، بعد از انقلاب هم به همین شکل. منتها این اواخر بازتاب مسائل اجتماعی و بحران‌های سیاسی در آثار او انتزاعی‌تر و بطئی تر شده بود. اگر بخواهیم مقایسه کنیم مثلاً با شعرهایی که برای مثال در دفتر «هجوم» منتشر شده  یا «نبض وطنم را می گیرم»، این اشعار صریح‌تر هستند. ولی با توجه به تحولاتی که در شعر ما از  دهه شصت به بعد رخ داد و خود سپانلو هم در آن نقش داشت، این بازتاب درونی تر و بطئی‌تر است، و در بافت درونی، در لایه‌های درونی‌تر شعر جای می‌گیرد به جای آنکه به صورت رو و آشکار در زبان پدیدار شود. بنابراین در حوزه شعرش به نظر من کاملاً این حساسیت را داشته. این هشیاری را داشته. در حوزه‌های دیگری هم که کارکرده باز ما این هوشیاری را می‌بینیم. در نقد ادبی انتشار کتاب "بازآفرینی واقعیت" و انتخاب آن داستان‌ها و نوشتن آن مقدمه که در دوره خودش کار بکری بود و به‌هرحال خیلی هم مورد استقبال قرار گرفت، تأثیرگذار بود و نگاه او را نشان می‌داد. در پژوهش‌های ادبی و مقالاتی که منتشر کرده باز این حساسیت را می‌شود دید. 

سپانلو چه گرایش سیاسی‌‌ای داشت؟

خودش می گفت که به آرمان های انقلاب مشروطیت و از جمله میهن دوستی و ایران دوستی و آزادیخواهی وفادار است. از نظر من، در طیف چپ نیروهای لیبرال ایران جا داشت. دغدغه اصلی او ایران، آزادی و مبارزه با سانسور بود. بیش از هر چیز دیگری به آزادی بها می داد، ضمن اینکه خیلی هم البته به ایران و به‌ویژه به شهر تهران علاقه‌مند بود. می‌دانیم که به‌هرحال او شاعر تهران است، شاعر شهر تهران است و تهران با همه تاریخش با همه خوبی‌ها و بدی‌ها و سیاهی‌ها و روشنایی‌هایش، در شعر او بیش از هر چیز و هر کس دیگری بازتاب پیدا کرده است. نمونه درخشان این فضا را در "خانم زمان" و "هیکل تاریک" می‌بینیم. و همین‌طور «قایق‌سواری در تهران». در مجموع سپانلو شاعر زمانه خودش است. 

محمدعلی سپانلو را باید یک شاعری ملی‌گرا بدانیم یا شاعر تهران؟

من تضادی در این دو نمی‌بینم. سپانلو بسیار د‌بسته ایران بود، بسیار دلبسته زبان فارسی بود و در عین حال به اعتبار اینکه تهرانی بود، بسیار دلبسته شهر خودش بود و خیلی هم خوب تهران را می‌شناخت. با اسطوره‌های ایران، با تاریخ ایران به خوبی آشنا بود و از آنها در شعر خود استفاده می‌کرد. تهران در شعر او جایگاه ویژه‌ای دارد ولی در خیلی از شعرهایش به مسائل نگاهی ملی دارد. یعنی اصلاً نگاه منطقه‌ای ندارد، یعنی اینکه بخواهد، فرض کنید تهران را در مقابل دیگر شهرهای ایران قرار دهد. همیشه خودش درباره تهران می‌گفت که تهران یک میزبان مظلوم و معصوم است که میهمانان می‌آیند آنجا، ولی حرمت میزبان را نگه نمی‌دارند. هر کسی از هر گوشه‌ای می‌آید تهران و هرچه ناسزاست به تهران به‌عنوان میزبان می‌گوید. ولی تهران مثل مادری مهربان آغوش باز کرده و شهروندان شهرهای دیگر را هم در خودش پذیرفته. ضمن اینکه تهران برای او بر ویرانه های ری باستان بنا شده و از اعماق تاریخ این سرزمین می آید. این نگاه سپانلوست به تهران. در شعر سپانلو از زاویه دیگری باید به مسئله تهران نگاه کرد. از اسم کتاب‌هایش هم مشخص است: «آه بیابان»، «خاک» و بعد «پیاده‌روها» دو مفهوم اصلی و  دو جهان اصلی جهان ذهنی و شاعرانه سپانلو هستند که همزمان به حیات خود ادامه می دهند. یا این‌طور بگوییم که سپانلو درآن‌ واحد شهروند در دو جهان متفاوت بوده. یکی بیابان‌هایی ست که از مغولستان شروع می‌شود تا به کویرهای ایران می‌رسد. و یکی هم شهر است و خیابان ها و پیاده‌روهایش. او در تمام عمر شاعرانه اش در سفری دائمی و کشف و شهودی بی پایان در بیابان ها و خیابان ها بود. 

عکاس:عبدالعلی عظیمی 

از بخش پاسخگویی دیدن کنید

در این بخش ایران وایر می‌توانید با مسوولان تماس بگیرید و کارزار خود را برای مشکلات مختلف راه‌اندازی کنید

صفحه پاسخگویی

ثبت نظر

ویدیو روز

« دو دوست»(این انیمیشن برای کودکان مناسب نیست)

۲۳ اردیبهشت ۱۳۹۴
خواندن در ۹ دقیقه
« دو دوست»(این انیمیشن برای کودکان مناسب نیست)