close button
آیا می‌خواهید به نسخه سبک ایران‌وایر بروید؟
به نظر می‌رسد برای بارگذاری محتوای این صفحه مشکل دارید. برای رفع آن به نسخه سبک ایران‌وایر بروید.
فرهنگ

سهم من از هدایت، قرمساق بود

۲۵ فروردین ۱۳۹۴
محمد تنگستانی
خواندن در ۸ دقیقه
«سلفی با هدایت» کارتونی از مانا نیستانی
«سلفی با هدایت» کارتونی از مانا نیستانی

۱۹ فروردین ۱۳۳۰ صادق هدایت در آپارتمان اجاره‌ایش در کوچه شامپیونه در پاریس خودکشی کرد.

 به مناسب سالگرد درگذشت مهم‌ترین و اثرگذار‌ترین نویسنده ایران در ویژه‌نامه‌ای  سعی کرده‌ام که با توجه به هزاران مقاله و یادداشتی که در چند دهه اخیر پیرامون شخصیت و داستان‌های هدایت نوشته ‌شده است از زاویه‌ای دیگر به «صادق هدایت» بپردازم. بپرسم که چرا «هدایت» هنوز خوانده می‌شود و علت موفقیت هدایت در داستان‌نویسی ایران، شجاعت و زیر سوال بردن سنت و مذهب بود و یا سفرهایی که به اروپا داشت و سبب آشنایی او با ادبیات و فرهنگ غرب شد؟ نگاه و فکرش چه نقش مهمی در ماندگاری آثارش داشت؟ آشنایی او با ادبیات داستانی غرب چه سودی داشت؟ تلاش کردم در گفت‌و‌گو با برخی از صاحب‌نظران پاسخی برای این پرسش‌ها بیابم.

در این مبان اما سهم من از هدایت و داستان‌هایش در نوجوانی یاد گرفتن کلمه «قرمساق» بود. هرگز مخاطب داستان‌های هدایت نبوده‌ام. همیشه به نظر من هدایت بیشتر یک روشنفکر اثرگذار بود تا یک داستان‌نویس موفق.

ادبیات سلیقه‌ای نیست

در یک سال گذشته در سفرهایی که به پاریس داشته‌ام، تمام گل‌ها و گلدان‌هایی که سینه‌چاکان هدایت بر سنگ‌قبر او گذاشته بوده‌اند را برداشته‌ام و دویست متر آن‌طرف‌تر کنار «غلامحسین ساعدی» قرار داده‌ام. داستان‌نویس من همیشه «غلام‌حسین ساعدی» بود نه «صادق هدایت». این را هم نمی‌توانم بپذیرم که ادبیات یک سلیقه است، وقتی‌که ادبیات ریشه در فرهنگ و اجتماع دارد چگونه می‌تواند یک امر سلیقه‌ای باشد؟ بر خلاف خیلی‌ها ادعا می‌کنم ادبیات اصلاً به سلیقه‌ ربط ندارد. اندیشه‌هایی که در اجتماع شکل می‌گیرد محصول خواست و نیازهای بشر است. این جمله‌های سهل‌انگارانه «که ادبیات سلیقه است» در دنیای امروز که همه چیز تخصصی شده چه معنایی می‌تواند داشته باشد؟ البته در ادبیات و فرهنگ ما ازاین‌دست جمله‌ها بسیارند. حتماً شنیده‌اید که می‌گویند: «هر آنچه از دل برآید بر دل نشیند». نمی‌دانم این دل چه اهمیتی در برابر عقل و شعور آدمی دارد و چه نقشی می‌تواند در موفقیت اندیشه آدمی داشته باشد که این‌همه در فرهنگ ما ریشه دوانده است.

 «غلام‌حسین ساعدی عمیقاً انسان‌دوست و واقع‌بین است. او در پرداختن به زندگی حاشیه‌نشینان هرگز کسی را تحقیر نمی‌کند و به شخصیت‌های سرگردان، درمانده و فقیر داستان‌هایش به چشم آدم‌های وامانده نگاه نمی‌کند. این حقیقت دارد که همین حاشیه‌نشین‌ها پس از انقلاب انبارهای بازاریان را غارت کردند، به دفا‌تر روزنامه‌ها و احزاب ریختند، شخصیت‌های ملی را کتک زدند و چندی بعد بسیاری از همین حاشیه‌نشین‌ها در خدمت قدرت مسلط درآمدند و جنایت‌ها کردند. ساعدی گوشه‌ای از این واقعیت‌ها را در داستانی به نام «سنگ روی سنگ» نشان می‌دهد. بااین‌حال او این‌قدر باهوش هست که این اشخاص را تحقیر نکند و به آن‌ها انگ واماندگی نزند، بلکه در همدردی عمیق و بی‌ترحم با آن‌ها ریشه‌های بدبختی‌های اجتماعی را می‌کاود و با قلمی شیرین به نمایش می‌گذارد. استعداد ساعدی به هدر نرفت. غلام‌حسین ساعدی با همین چند رمان، در همین حد هم، باوجود نامهربانی‌های زمانه، اتفاقاً به خاطر مفاهیمی که امروزه در نقد روزنامه‌ای بی‌اهمیت جلوه داده می‌شود، در تاریخ ادبیات معاصر ما یگانه است؛ مفاهیمی مثل صداقت، عدالت‌ اجتماعی، آزادگی و انسان‌دوستی که از دهه چهل و پنجاه به دست ما رسیده است» *

و یا حتی رشته تحصیلی ساعدی در شکل‌گیری و ماندگاری او اهمیت داشت. چرا که جامعه را واکاوی می‌کرد و درد‌های اجتماعی را می‌شناخت.

هدایت، مغز متفکر تئوری‌های داستانی

شخصیت سیاسی غلام‌حسین ساعدی جدا از نوشته‌هایش نیست، ساعدی یک نویسنده و نمایشنامه‌نویس واقعی است. او برای مردم می‌نویسد. رضا براهنی نویسنده و منتقد ادبیات ایران در مصاحبه‌ای با «امیرمصدق کاتوزیان» در شناخت معرفی ساعدی می‌گوید:

 «ساعدی درعین‌حال یکی از قصه‌نویس‌های خیلی معتبر زبان فارسی است، هم در قصه کوتاه و هم در قصه بلند «عزاداران بیل» یکی از کتاب‌های مهم زبان فارسی است در نگارش قصه، مخصوصاً در نگارش رمان قطعه‌قطعه شده که بعضی‌ها حتی فکر کرده‌اند این نوع شیوه نگارش یک نوع شیوه رئالیسم جادویی است»

و در ادامه می‌گوید:

از این بابت ساعدی به زبان تئا‌تر نزدیک است، به بیرون ریختن درون آدم‌ها در تئا‌تر خیلی اهمیت می‌دهد و بعد درعین‌حال برخلاف هردوی آن نمایشنامه‌نویسان (بهرام بیضایی و اکبر رادی)، از زبانی استفاده می‌کند که زبان آرگو است، زبان ساده غیرادبی، زبان کار کردن آدم‌ها با همدیگر روی صحنه است، و کار کردن آدم‌ها باهم در زندگی. درنتیجه زبان زندگی است که تبدیل می‌شود به زبان تئا‌تر. **

در حالی در نوشته‌های هدایت ما یک دانای‌کل و یا‌‌ همان پدرسالاری را داریم که ممکن است در نحوه زندگی و خانواده هدایت ریشه داشته باشد.

برخلاف عده‌ای که بر این باورند و می‌گویند: فعالیت‌های سیاسی ساعدی را به هدر داد. گمان می‌کنم که یکی از علت‌های واقعی بودن ساعدی نزدیکی او با قشر تهی‌دست و عام مردم است.

نویسندگانی مثل ساعدی، نویسندگان واقعی ادبیات مردمی هستند. ادبیات هم مخاطبی به‌جز مردم ندارم.

پیش او طبقه‌های عمارت
مثل پلکان بودش سهل و راحت
پاش را می‌گذاشت می‌رفتش بالا
بدون اینکه بگوید: یا الا***

هوشنگ گلشیری یکی از شاخص‌ترین داستان‌نویسان ادبیات داستانی ایران در داستان‌هایش میراث‌دار هدایت است، اما به گمان من موفق‌تر از هدایت و ماندگار‌تر از هدایت نوشته است. بااینکه عده‌‌ای «شازده احتجاب» را مانند «ملکوت» (نوشته بهرام صادقی) را بی‌شباهت به بوک‌کور نمی‌دانند باز موفق‌تر و مردمی‌تر از هدایت و بوف کور نوشته است. همه این مثال‌ها برای این است که بگویم هدایت مغز متفکر تئوری ادبیات داستانی است نه داستان‌نویسی موفق. شاید این یادداشت به‌اشتباه معنی شود که من با تفکرات هدایت مشکل‌ دارم و یا اینکه «آنتی هدایتیست»‌ام، درحالی‌که من هدایت را بزرگ‌تر از یک داستان‌نویس می‌دانم.

برخلاف نظر «ابراهیم گلستان» که وضعیت مالی و خانوادگی هدایت را در ماندگاری‌اش مؤثر نمی‌داند****، من بر این باورم که اگر هدایت از خانواده‌ای مرفه نبود و نمی‌توانست به اروپا سفر کند و با ادبیات داستانی غرب آشنا نمی‌شد هرگز هدایت امروز نبود. ‌شخصاً علت ماندگاری هدایت را در جوزدگی فرهنگی می‌دانم. دقیقاً هدایت حکم عروسکی فرنگی را داشت که توسط خیمه‌شب‌بازان عصر ناصری کمی بزک می‌شدند و نمایش‌هایی ایرانی بازی می‌کردند. چون‌که ملت در آن زمان به فرنگ و غرب با هیجان‌زدگی و اشتیاق نگاه می‌کردند، کم‌کم نسل عروسک‌های ایرانی برچیده شد، هدایت هم اگر به اروپا سفرهای مکرری نداشت و از خانواده‌ای عیان نبود، شمایلی و منشی اروپایی نداشت و شاید نیازی نبود که ویژه‌نامه‌ای را در شصت‌وچهار سال بعد از خودکشی‌اش تهیه کنم. همه این شاخصه‌ها در ماندگاری هدایت مهم و تأثیرگذار بوده‌اند.

هدایت به عنوان مربی نویسندگان ایرانی

هدایت را تنها در ژانر داستان نباید برسی کرد. هدایت یک جامعه‌شناس‌ بزرگ، زبان‌شناسی باهوش و کسی بود که حتی نحوه مرگش هم در بقای نامش اهمیت زیادی داشت. دقیقاً مثل «احمد شاملو» که نمی‌شود پژوهش، تحقیقات، روزنامه‌نگاری و یا حتی «آیدا» را از او جدا کرد و بازگفت: شاملویی وجود دارد. یکی از خرده‌هایی که به اغلب یادداشت‌هایی که تاکنون در مورد هدایت نوشته‌شده وارد است، همین نگاه تک‌بعدی به هدایت است. هدایت زمانی کافکا را (هرچند بد و دست‌وپاشکسته) ترجمه کرد که روشنفکر ایرانی درگیر مسائلی دیگر بود.
هدایت فقط هدایت داستان نیست، به‌‌ همان اندازه که نمی‌تواند نویسنده یک رمان باشد. برای شناخت این متفکر باید درکی از گستردگی فکر و نگاه او را باید با خواندن و برسی مقالاتی مانند «فواید گیاهخواری»، نقد «ویس و رامین» و نقد «کافکا» و مطالعات او درباره فرهنگ فولکلور و زبان پهلوی برسی کرد.

حداقل ثمره فکر هدایت در تفکرات ادبی خلق آثاری مانند: سووشون نوشته سیمین دانشور و شب هول نوشته هرمز شهدادی است.

هدایت زندانی تفکرات ایران

در دهه‌ها و سال‌های گذشته همیشه نوشته‌ایم و پرسیده‌ایم که هدایت چه نقشی در ادبیات ایران داشت، آیا تا حال پیش‌آمده بنویسم و یا بپرسیم هدایت چه جایگاه و یا اهمیتی در ادبیات دنیا دارد؟ مگر ادبیات یک وضعیت اجتماعی نیست، و اجتماع امروز دهکده‌ای جهانی؟ همیشه ما در زبان فارسی و نشریات فارسی‌زبان اسم هدایت را کنار مارکز و بودلر و داستایفسکی قرار داده‌ایم تا برای او اعتباری جهانی دست‌وپا کنیم و جایگاه و اهمیت او را به مخاطب بفهمانیم و بگوییم او نویسنده‌ای بزرگ است، درحالی‌که او اصلاً نیازی به این توهمات ندارد. هدایت یک آوانگارد ایرانی است. تابه‌حال پیش‌آمده که روزنامه‌ها و نشریاتی غیر ایرانی این نویسندگان را کنار هدایت بگذارند؟ و بگویند «صادق هدایت یک نویسندای با فلان مؤلفه‌های ادبی در ادبیات دنیاست»؟ آیا هدایت به ادبیات غرب چیزی اضافه کرده است؟

«ماشاالله آجودانی» هدایت را یک نویسنده ایرانی می‌داند، کاملاً با او موافقم. هدایت یک نویسنده کاملاً ایرانی است. چرا؟ چون‌که هدایت به داشته‌های ما اضافه کرد و ادبیات غرب را به جامعه تشنه ایران معرفی کرد و پایبند به اصول فرهنگ ایرانی و در همان حال اسلام‌ستیز بود. سؤالی که پیش می‌آید این است که نسل امروز چه اهمیتی به فرهنگ ایران می‌دهد؟ دنیای امروز دنیا بی‌مرزی است. در جامعه امروز که برداشتن مرزهای فرهنگی یکی از روزمرگی‌های اجتماعی به‌حساب می‌آید باز هدایت یک نویسنده محسوب می‌شود؟

کاش هدایت نویسنده‌ای ایرانی نبود و در عوض یک نویسنده جهانی بود. این مشکل نه تنها به ایران امروز بلکه از گذشته در جامعه ما بوده است، در یک قرن گذشته جامعه انتلکتوئل ایرانی همیشه از اندیشه دیگر جوامع تغذیه ‌کرده است بدون اینکه خود مولد باشد و یا توانایی‌های فرهنگی خود را بشناسد. در بزرگ بودن هدایت شکی نیست اما نه هدایت داستان‌نویس و یا هدایت ایرانی، هدایتی که اندیشه داشت. با گذشت چند دهه هنوز تفکرات ادبی‌اش سایه بر ادبیات معاصر افکنده است. سال گذشته برای تهیه گزارشی از ایرانی‌هایی که در قبرستان «پرلاشز» به خاک سپرده ‌شده‌اند به این قبرستان رفتم، کارت و برگه‌های معرفی‌ام را از رسانه‌ام ارائه دادم. متصدی دفتری یک جمله بیشتر نگفت: ما در فرانسه بر اساس ملیت کسی را به خاک نمی‌سپاریم.

------------------------------------------------------

منابع:
۱  حسین نوش آذر/ آیا غلام‌حسین ساعدی به‌هدر رفت.

۲ گفت‌وگوی امیرمصدق کاتوزیان با رضا براهنی: ساعدی، مدرن‌تر از بیضایی و رادی

۳  از کتاب «وغ وغ ساهاب»

۴ گفت‌وگوی محمد تنگستانی با ابراهیم گلستان/از هدایت فقط «بوف کور» باقی مانده
 

 

از بخش پاسخگویی دیدن کنید

در این بخش ایران وایر می‌توانید با مسوولان تماس بگیرید و کارزار خود را برای مشکلات مختلف راه‌اندازی کنید

صفحه پاسخگویی

ثبت نظر

جامعه مدنی

گفت و گو با یک دختر نابینای همجنسگرا: راضی هستم و اهل...

۲۵ فروردین ۱۳۹۴
ماهرخ غلامحسین‌پور
خواندن در ۷ دقیقه
گفت و گو با یک دختر نابینای همجنسگرا: راضی هستم و اهل مبارزه