صادق هدایت نویسندهای که او را بنیانگذار داستان نویسی نوین ایران میدانند ۱۹ فروردین ماه ۱۳۳۰ در آپارتمان اجارهایش در خیابان شامپیونه پاریس خودکشی کرد. در دو دوره ریاست جمهوری محمود احمدینژاد برای مدتی کتابهای صادق هدایت را از پیشخوان کتابفروشیها جمع کردند، با این حال آثار او به شکل افست به علاقمندان عرضه شد و این بازار همچنان رونق دارد.
در بخش ششم ویژهنامه هدایت، نظر دو نویسنده از نسل امروز ادبیات ایران را جویا شدم، از «علیرضا آبیز»، «امید شمس» پرسیدم: هدایت هنوز جایگاهی در نسل امروز، ادبیات فارسی دارد؟
علی رضا آبیز: دوران هدایت تازه آغاز شده است
به نظر من هدایت نخستین نویسندهی نوین ایرانی است که برخی از آثارش – به ویژه بوف کور- جایگاه یک اثر کلاسیک را پیدا کرده و شاید بتوان گفت بوفکور نخستین رمان کلاسیک شدهی فارسی است. بدیهی است که کلاسیک را نه به معنای نوعی ژانر ادبی – بلکه به معنای اثری به کار میبرم که سنجش زمان را تاب آورده و از آن سربلند بیرون آمده است. بوف کور و برخی دیگر از آثار صادق هدایت اقبال عام یافتهاند و با گذشت چندین نسل هنوز جاذبهی خود را برای خوانندگان از دست ندادهاند. به این ترتیب این آثار در کاخ جاودانهی ادبیات پذیرفته شدهاند و نه فقط نزد نسل امروز بلکه نزد همهی نسلهای آینده جایگاه درخوری خواهند داشت چرا که آثاری کلاسیکاند.
از سوی دیگر – ما کارمان با هدایت تمام نشده بلکه تازه آغار شده است. اگرچه پژوهشهای گوناگون بر آثار هدایت نوشتهاند هنوز وجوه مختلفی ناپژوهیده مانده است. هنوز آثار هدایت آن گونه که بایسته است در کتابهای درسی مدارس و دانشگاهها وارد نشده و مورد بررسی آکادمیک قرار نگرفته. در واقع جایگاه درخور هدایت به دلایل سیاسی از وی دریغ شده. با این همه او در همهی این سالها بر نویسندگان و شاعران و داستانخوانان پس از خود تاثیر گذاشته. بوف کور به نوعی شاخص و راهنما و سنجه و معیار بوده است.
سه دیگر اینکه داستانهای هدایت حتی از نظر مضمون و محتوا بسیار امروزی هستند. «حاجی آقا» را هنوز میشود در کوچه و بازار و در مسجد و منبر و در میان خویشان و اقوام دید و شناسایی کرد. «زرین کلاه و خورشید کلاه» شخصیتهایی در دوردست تاریخ نیستند. علویه خانم – شاید به شکل و شمایلی دیگرگون – هر از گاهی رخساره مینماید. سگهای ولگرد کماکان ولگردند. دن ژوان کرج و حسن و خانم حسن کم نشدهاند که تکثیر هم شدهاند. سال گذشته در محضر یک قاضی نشسته بودم که ناگهان همکارش وارد شد و بدون توجه به حضور من غریبه گفت: فلانی! امروز یه پرونده داشتم تو رو محلل معرفی کردم! هر چی «بهمانی» اصرار کرد که اونو معرفی کنم زیر بار نرفتم. آب از لب و لوچهی هر دوی این قضات محترم که هر یک بالای ۶۰ سال سن داشتند راه افتاده بود. شخصیتهایی که هدایت آفریده نمونههای بارزی از شخصیت انسان ایرانی است و با گذشت این زمان طولانی هنوز هم آشنا و معاصر ما هستند.
آنچه که هدایت از آن مینالید و بر آن اعتراض داشت هم هنوز به جای خود باقی است. فرهنگ ریاکاری و دورویی، فرومایگی و سلیطهگری، جهل و خرافات و پشت هم اندازی و لیچارگویی هنوز هم سکهی رایج است. آن رذایل اخلاقی را گذشت زمان از بین نبرده و بنا براین هدایت هنوز هم آینهداری است که چهرهی کژوکوژ ما را به ما نشان میدهد.
امید شمس: هدایت برومندترین نویسنده ایران است
«شما فقط یک خطای بزرگ مرتکب شدهاید، این قبیل کتابها مثل «چمدان» و «وغ وغ ساهاب» به اندازه فهم و شعور ملت ما نیست» (از نامهی نیما به هدایت)
«دشمن مردم». چه عبارتی بهتر از این برازندهی هدایت است؟ و همین عبارت، سرشتنمای اصیلترین نویسندگان تاریخ است. اصیلترین، اینجا، یعنی که وفادارترین به آن کار تنها و ترسناک نوشتن. چنانکه نیما گواهی میدهد: «برومندترین کسی که من بین همهی دوستانم نسبت به آب و خاک خود در قلمرو کار نویسندگی دیدهام.»
ارزش هدایت، در آن دستوری است که برای رمان فارسی بنیان نهاده است. و بیش از آن به خاطر موضعی است که نسبت به نوشتن دارد: نوشتن برای سایهی خود.
دستور رمانِ هدایت، یعنی آن مثلث راوی، رجالهها و زن اثیری/ لکاته. از روزگار خودش تا به امروز، دست نخورده مانده است به استثنای یکی دو اثر (یکی همنوایی شبانهی رضا قاسمی و یکی آزاده خانم براهنی). یعنی آن میراث او که باید جراحی و تشریح و نقد و تصحیح میشد، بدل به قانون مقدس شده است؛ به رغم اینکه از هر قانون و هر تقدسی بیاندازه بیزار بود.
و آن میراث مهمترش که نوشتن به رغم اندازهی فهم و شعور مردم و بلکه به رغم حضور مردم بود، گوهر نایاب شده است.
در نهایت هم خودش و هم آثارش بدل شدهاند به هر آنچه در تخریبشان اهتمام ورزید: توپ مرواریِ میدان ادبی ما؛ کتاب عظمای طاقچههای مقدس ما، تصویر روی دیوارها و توی قابهای ما. یعنی هرآنچه در بارهشان نوشت: «اینها عنعنات است- تنها لغتی است که میهن عزیز ما را کاملاً بیان میکند. با این یک لغت دعوا ندارم. همهی مسایل برایم حل میشود.»
در این شصت سال پس از او، به ازای هزار مقاله در ستایش و نکوهش و تفسیر و تعبیر «بوف کور»، یک یا دو مقاله در «بازنویسی بوف کور» نوشته شد. یک یا دو مقاله بود که «بوف کور» و در آن، دستور اعظم رمان فارسی را افشا و تشریح و واسازی و نوسازی کرد. و حتی یک رمان یا یک داستان در واژگونسازی، و تخریب و پارودی «بوف کور» نوشته نشد. آن سنگ بنایی که گذاشت برای افشای مردم، عریان کردن فکر و ذکر و رفتار مردم و حتی انکار آن از طریق ننوشتن برای مفهوم گنگ و ناموجودی به نام «مردم»، هنوز تبدیل به سنتی ریشهدار در رمان فارسی نشده است.
جایگاه هدایت، همان جایگاه رفیع، در نوشتن و خواندن فارسی امروز، هنوز و صد افسوس، هم وزن همان عنعناتی است که از آن بیزار بود.
از بخش پاسخگویی دیدن کنید
در این بخش ایران وایر میتوانید با مسوولان تماس بگیرید و کارزار خود را برای مشکلات مختلف راهاندازی کنید
ثبت نظر