«شب مرتضی احمدی» روز شنبه 20 مهر ماه 1392 با همکاری مؤسسه فرهنگی هنری ملت، سازمان فرهنگی هنری شهرداری تهران ـ فرهنگسرای ملل و مرکز موسیقی بتهوون برگزار شد. این صد و سی و چهارمین شب از شبهای مجله بخارا بود که به همت علی دهباشی برگزار می شود.
علی دهباشی در آغاز این نکوداشت، مرتضی احمدی را حافظ فرهنگ تهران خواند و گفت: «تا زمانی که بحث دربارۀ فرهنگ ملی ایران جریان دارد، آثار و زندگی ایشان از منابع و مآخذ معتبر خواهد بود.»
بهزاد فراهانی، دوست دیرین مرتضی احمدی از نکاتی در زندگی او یاد کرد که «شاید کمتر کسی از آن مطلع باشد». فراهانی گفت: «مرتضی احمدی از مبارزین جنبش کارگری ایران است. مردی است که در راستای تفکر و اندیشۀ مساوات و برابری زحمات فراوان کشیده است. استاد احمدی از 1320 به جامعۀ ورزشی ایران پیوست، به ویژه به آن بخش از جامعۀ ورزشی که دیدگاههای دادگرانه داشت. پرسپولیس یا شاهین سابق تیمی بود که بستر رشد نسل زحمتکش و تلخکام تهران یا کشورمان بود. و مرتضی احمدی از همان آغاز چه زمانی که در تیم شاهین توپ میزد و چه زمانی که به عنوان شاعر تمام ترانههای زیبای مردمیاش به دل هزاران هزار هوادار شاهین مینشست، همیشه همراه و پشتیبان مردم زحمتکش بود.»
مرام و فرهنگ
سعید پورصمیمی که از همکاران مرتضی احمدی است گفت که «او برای من فقط یک همکار نبود، پدر بود و استاد بود». او در سخنان خود با اشاره به اینکه مرتضی احمدی بیش از هفتاد سال است که در عرصه هنر ایران کار کرده، در رادیو، در دوبلاژ، تئاتر، سینما، پیش پردهخوانی، تلویزیون و در این اواخر هم به نوشتن کتاب روی آورده گفت: «ما در گذشته دربارۀ همه چیز مرام و فرهنگ داشتیم. پهلوانهای ما در زورخانهها فرهنگی برای خود داشتند، اصولی داشتند که حاصلش همین فتوتنامههاست. من جزوهای میخواندم که مرحوم محجوب تصحیح کرده با عنوان "کسبنامۀ نعلیندوزان". این جزوه راجع به فوت و فن نعلیندوزی نیست، راجع به مرام و فرهنگ نعلیندوزان است. در آنجا میخوانیم که چطور نعلیندوز باید مراعات حال مردم را بکند، چه طوری جنس خوب کار بکند و غیره. و در همین جا میخوانیم که قبل از آن که شروع به کار بکند باید وضو بگیرد. ما این ماجرا را دربارۀ درویش خان هم شنیدهایم و دربارۀ میرزا عبدالله هم شنیدهایم. در اینجا شاهد احترامی هستیم که این افراد به کار خود میگذاشتند و برای کار خود حرمت قائل بودند. چون با این کار قلبشان را از حسادت و آسیب زدن به دیگران خالی میکردند.»
یک صدا و چهل چهره
پس از آن دو نوجوان به نامهای حسین و امیرهمایون ابراهیمی که به پیروی از استاد احمدی کار میکنند، قطعهای از کارهای استاد احمدی را اجرا کردند. و بعد نوبت علیرضا میرعلی نقی شد که از «یک صدا و چهل چهره» سخن بگوید:
هر شهری را صدایی است. هر شهر بزرگی صدایی دارد که روح یک دورهای، دورۀ مشخصی از زندگی و رفتار مردم آن شهر، در آن صدا، تجلی دارد. از حدود یک صد سال پیش که بشر به تکنولوژی ضبط صدا دست پیدا کرده، این موهبت را هم پیدا کرده که آن صداهای ماندگار را همچون نوشتهها و نقاشیهای ماندگار، ثبت و تکثیر کند و حافظۀ تاریخی ملل را قویتر کند. بیشتر مردم این صداهای ماندگار را در خوانندگان تصنیفها و آوازها جستوجو میکنند، حق هم همین است چرا که جادوی موسیقی وقتی همراه با جاذبۀ کلام میشود، تأثیری بیچون و چرا دارد. اما ما امشب در این جمع صمیمی و عزیز با بزرگ مردی سر و کار داریم که نه تنها تصنیفخوان و ضربیخوان برجسته در فضای موسیقایی معروف به بیات تهران است، بلکه از این حد عالی نیز فراتر است و غیر از صدای موسیقایی او، صدای گفتاری او هم طی هفتاد سال متمادی ـ اگر چه چند سال آن در فاصله 1332 تا 1337 با وقفهای ناخواسته همراه بوده ـ انیس روح مردم بوده، همراه با آنها غم و شادی و مبارزه و آرامش را، و در هر حالت، امید و طرب زیبای ایرانی را بیان کرده است. متأسفانه فقر تکنولوژی ضبط و ثبت در سالهای دهۀ 1320 باعث شده است که ما جز چند صفحه سنگی، از صدای آن روزگار جناب احمدی، در دست نداشته باشیم. همانها هم بسیار ارزشمندند از جمله تصنیف بیات ترکِ "گل پری جون" که با ارکستر موسی معروفی و همراه با بزرگترین نوازندگان آن دوره ضبط شده است. ما اولین ضبطهای پر و پیمان از صدای جناب مرتضی احمدی را از اوایل دهۀ 1340 داریم. ما با این صدای زنگدار که پُر است از حس مردانگی و صبوری و دردآشنایی و طربانگیزی، بیش از نیم قرن، نفس کشیدهایم. استاد مرتضی احمدی، بزرگترین صدا پیشهای است که من میشناسم، چه در مقام تصنیفخوان وضربیخوان، چه در مقام حافظ یک فرهنگ قدیمی و اصیل، چه در مقام دوبلور و چه در مقام بازیگر تئاتر و سینما. استاد مرتضی احمدی از نسلی است که مردان بزرگی را به جامعه تحویل داده است. خود من که کوچکترین ارادتمند ایشان هستم؛ در چهارسالگی، در سینما گلدیس تهران، هنگام پخش فیلم موزیکال حسن کچل ( ساختۀ زندهیاد علی حاتمی) ، گرفتار جادوی این صدا شدم و هنوز هم گرفتار هستم.
گلپری جون
در ادامه مراسم فیلمی مستند با عنوان «صدای تهران» ساختۀ جواد آتشباری به نمایش درآمد و پس از آن ابوالفضل نجاری از «صدای ماندگار» مرتضی احمدی حکایت کرد:
خوشترین خاطرات كودكیام به دورهای بر میگردد كه پدربزرگم هنوز پایی برای ایستادن و دستی برای ضرب گرفتن و نفسی برای خواندن داشت. زینت بخش بزمهای خانوادگی ترانهخوانی پدربزرگ بود . ترانههایی كه از روی هیچ كتابی نخوانده بود چرا كه سوادش را نداشت؛ از جوانی آنها را شنیده بود و در صندوقچۀ سینهاش حفظ کرده بود. یكی از آن ترانه ها كه هنوز خاطرم مانده است و خودم بارها در محفل دوستان و آشنایان با ضرب خواندهام ترانۀ "گلپریجون" است. محبوبیت آن ترانه به این خاطر بود كه جماعت باید با خواننده همنوایی میكردند و پاسخ بندهایی را که با ریتم مشخص میپرسید، میدادند. به نوعی اجرای یك نمایش موزیكال خانوادگی تلقی میشد و همبستگی و محبت بین اعضای خانواده را قوام می بخشید. هرچند هیچ معنایی از شعرش استنباط نمیشد. ما هیچوقت از پدربزرگ نپرسیدیم كه ریشۀ این ترانه كجاست. تا اینکه زندگینامۀ خودنوشت استاد احمدی با عنوان «من و زندگی» را ورق میزدم و هر ورقش برای من مایهی شگفتی بود. تورق کتاب خاطرات کودکی را زنده کرد و ریشهی شادیهای آن دوران آشکار شد.
مرتضی احمدی كارمند راهآهن، پیشپردهخوان، ورزشكار باستانی، یكی از بنیانگذاران و بازیكنان و مربیانِ فوتبالِ باشگاهِ راهآهن، بازیگر سینما، تئاتر و تلویزیون، گوینده، دوبلور، خواننده، باسابقهترین كارمند صدا و سیما، نویسنده و مهمتر از همه پدری فداكار كه برای فرزندانش نقش مادر را هم بازی كرد. اما آنچه بیش از همه برای من شگفتآور است عشق بیحدوحصر مرتضی احمدی به زادگاهش تهران است. چیزی كه برای انسان شهری امروز پدیدهای نادر به نظر میرسد.
مرتضی احمدی (در خاطرات اش) میگوید: «من دنبال گذرهای تهران میگشتم و میرفتم، بخشهای قدیم تهران را پیدا میكردم و میپرسیدم و دربارۀ آنها یادداشت برمیداشتم. از همهی بچههای محل و تهران و هر كس را كه پیدا كردم كمك گرفتم». او با پیشپردهخوانی پا به عرصۀ هنر میگذارد و با همین کار به شهرت میرسد. پیشپردهخوانی باعث شناخت بیشتر و عمیقتر او از فرهنگ فولكلور مردم تهران میشود و همانطور كه خودش میگوید: «اغلب ترانههای آن زمان را به دلیل حافظۀ خوبی كه داشتم با یكی دوبار شنیدن حفظ میكردم » همین تجربه، امروز باعث احیای ترانههای قدیم تهران توسط مرتضی احمدی در قالب دو آلبوم صوتی به نام « صدای تهرون قدیم 1و2» شده است.
بیات تهران؛ آواز کوچه باغی
استاد احمدی خواننده و زندهكنندۀ «بیات تهران» است. آواز بیات تهران زاییدهی دورانی است که تهران از کوچکترین محلهی امروزی این ابرشهر، کوچکتر بود. اغلب جمعیت اندک تهران شبانگاهان گرد کانون خانواده جمع میشدند و در بسیای زمانها این جمعیت قلیل شب زندهدارانی هم داشت که «باباشمل»شان میگفتند. بیات تهران نغمه و ترنمی بود که بهطور خودجوش در میان همین آدمها و همین کوچهها شکل گرفته بود. «بیات تهران» نوعی آواز بود که چون خاستگاهش کوچه باغهای پر دار و درخت تهران بود آن را با صدایی بلند میخواندند و هر چند آوازی غیرردیفی بود، ولی هواخواهانی فراوان داشت و در دوران مختلف نامهای متفاوتی به آن اطلاق میکردند؛ کوچهباغی، لشی، باباشملی، جاهلی، خراباتی، بیات تهران، بیات ری. اینکه چهوقت بیات تهران تولد یافت روشن نیست، اما در دورهی ناصری این شیوه و سبک آواز در میان تهرانیها گسترش یافت. بعدها با رواج گرامافون نسل جدیدی از خوانندگان چون بدیعزاده آن را اجرا کردند و موقعیت این شیوه خواندن را تثبیت کردند. بدینترتیب بعد از بدیع زاده، سعادتمند قمى، مرتضى احمدى، دلكش، پروین، عبدالعلى همایون، پرویز خطیبى، ایرج و تنى چند از خوانندگان این نوع ترانه خوانى را رواج دادند. مرتضی احمدی میگوید: «سال ۱۳۲۴ به این فکر افتادم که آواز کوچه باغی را احیا کنم. البته عوام بهش میگفتند «کوچه باغی» وگرنه این آواز یکی از دستگاههای موسیقی ما بود با نام بیات تهرون، و فراموش هم شده بود. یعنی از سال ۱۶- ۱۳۱۵ دیگه کسی آواز کوچهباغی نمیخوند و حالا من میخواستم که دوباره اونرو زنده کنم. به هر کی گفتم یا مسخرهام کرد یا متلک بارون. همه میگفتند تو نمیتونی اما من این کار را کردم اون هم با اجرایی که در تئاتر فرهنگ داشتم. این اجرا مورد استقبال خیلی شدید مردم قرار گرفت و خواهناخواه دوباره آواز «کوچهباغی» افتاد توی دهن مردم کوچه و بازار. تا جایی که خوانندههای بزرگی مثل خانم دلکش و آقای ایرج و خانم پروین، کوچهباغی خواندند».
پهلوون زنده رو عشق است
حاصل پژوهشها و تجربۀ مرتضی احمدی در فرهنگ عامیانۀ تهران چندین عنوان كتابِ چاپ شده و در دست چاپ است كه همۀ آنها به نوعی تاریخ شفاهی تهران محسوب میشوند. و بدین ترتیب او از حیث تاریخنویسی برای تهران هم جزء سرآمدان است و نامش در كنار نامهای بزرگی همچون جعفر شهری، ناصر نجمی، ناصر تكمیل همایون و ایرج افشار قرار میگیرد. از جمله كتابهای مرتضی احمدی «فرهنگ بروبچههای تهرون» است كه فرهنگ لغات عامیانهی تهرانیهاست. كتاب «من و زندگی» هم تاریخ شفاهی تهران محسوب میشود. كتابِ «كهنههای همیشه نو» ترانههای تخت حوضی است كه آن هم شامل ضربیها و ترانههای شادی بخشِ سنتی تهران است. در این كتاب ترانهای آمده است با عنوان «هیچ كجا تهرون نمیشه» كه بیت آخر این ترانه میگوید :« گرز رستم گروِ دروازه تهرون ماهاست / گوش كن من چی میگم هیچ كجا تهرون نمیشه».
كتاب «پرسه در احوالات تهرون و تهرونیا» هم همانطور كه از نامش پیداست جستاری در فرهنگ عامیانۀ مردم تهران است. در مقدمهی این كتاب نوشته است: «اگه من از زادگاهم و بروبچههاش میگم، بهم ایراد نگیرین. آخه من دلبستهی این سرزمینم. تو پایین پاییناش چش به دنیا وا كردم. خب ریشهم تو این خاك گیره. تو خاك و خلهاش پا به زیمین زدم و قد راس كردم و جون گرفتم. تو مكتبخونهش حرف زدن و زندگی كردنو آموختم. قاطی مشتیهاش و جوونمرداش لولیدم و سرد و گرم روزگار و مزهمزه كردم. بلت شدم كه واس چی باد گریه كنم و برا كی خنده كنم. پس اگه دس به قلم بردم و از اونا گفتم و رو كاغذ ریختم، به خاطر خودشون بود. فقط ادای دین كردم».
او میگوید: «من عاشق تهران هستم» و نوشتهها و آثارش هم چیزی به جز این را نمیگوید، حتی آثار در دست چاپاش. كتاب «واژهها، اصطلاحات و ضربالمثلهای تهران» یكی از آنهاست. كتاب «پیشپردهخوانی و تاریخچۀ آن» هم می خواهد به نوعی تاریخ این هنر در تهران را بازگو كند. کتاب دیگر که به احتمال فراوان بیش از دیگر آثار مرتضی احمدی مورد اقبال خوانندگان قرار خواهد گرفت «فاطمه اره و علی بونهگیر» است كه با عنوان فرعی قصههای فولكلوریك تهران به بازار خواهد آمد. به تمام اینها باید «ضربیخوانی» كه هنری متعلق به تهران و تهرانیها بوده است را هم اضافه كرد. گویا مرتضی احمدی به چیزی به جز تهران نمیاندیشد كه هر چه از ذهنش به روی كاغذ میآید آیینهی تمامنمای تهران و دمیدن در پیكرهی نیمهجان تهران قدیم است. قطعاً آثار مكتوب با محوریت تهران، ضربیخوانی در رادیو تهران، پیشپردهخوانی در تماشاخانۀ تهران و زنده كردن بیات تهران تصادفی نبوده است.
اما آنچه بیش از همه به چشم میآید آن است که این مردِ عاشقِ شهرِ تهران، پس از گذشت قریب به یك قرن از این رابطۀ عاشقانه حتی یك متر از خاك شهر به نامش نیست و امروز در خانۀ فرزندش زندگی میكند. به عنوان عضو كوچكی از خانوادۀ شهرداری تهران آرزو میكنم که ای كاش شهرداری اگر موزهای، بنیادی، سالنی یا مركزی به نامش نمیكند، مركز تهرانشناسی را كه سالهاست از تعطیل شدن آن می گذرد احیا كند. مركز تهرانشناسی در سال 1375 در ساختمانی قدیمی واقع در خیابان كمیل امروزی و باغ اناری یا سه راه اناری سابق راه اندازی شد و در آن مركز یك موزۀ تهرانشناسی، مركز پژوهشهای تهرانشناسی و كتابخانۀ تخصصی تهرانشناسی دایر شده بود كه اسناد و اطلاعات ارزنده ای از هویت و تاریخ تهران در آن گرد آمده بود . اما متأسفانه در سال 1384 سازمان فرهنگی هنری شهرداری تهران آن را تعطیل کرد.
پایان سخن ام نقلی است از كتاب «فرهنگ برو بچههای تهرون»: «پهلوون زنده رو عشق است.»
طهرون با طا
بابک چمن آرا آخرین سخنران بود که با عنوان «مرتضی خان احمدی؛ پدربزرگ شهر طهرون» سخن گفت:
«کارمند بازنشستهی حسابداری راهآهن، ورزشکار، بازیگر تئاتر و سینما، دوبلور، صداپیشه و کارگردان رادیویی، محقق و مولف اصطلاحات طهرون، محقق موسیقی و بحر طویل خوان و ضربی خوان، خوشتیپ، تو دلبرو و..؛ اگه بهانهی این گردهمآیی را نمیدونستیم و این عناوین رو میشنیدیم، تصور میکردیم که صحبت از چند نفر در میان است؛ در واقع مرتضیخان احمدی خیلی بیشتر از یک نفر زحمت کشیده و بیشتر از یک نفر نتیجه گرفته و تاثیرگذار بوده و در هر رشتهای نامدار و خوشنام. کشور ما اقوام و فرهنگهای گوناگونی دارد و البته زبان و گویشهای گوناگون که در طول سالهای دور و نزدیک تلاشهای زیادی برای از بین بردن و احیا کردن آنها انجام شده است. در این میان زبان و گویشهایی مانند آذری، گیلکی، کردی، اصفهونی و غیره کمتر در معرض آسیب قرار گرفته و شاید هیچ کدام مانند زبان یا گویش طهرونی آسیب ندیده و مهجور نبوده..؛ این تهرون با "ت" همه چیز اون طهرون با "ط" رو از بین برده، قصد ناراحت کردن و ناله کردن ندارم ولی مواظب "صدای طهرون" باشیم و حفظش کنیم؛ اشتباه نشه: جای زبان و گویش طهرونی در موزه نیست؛ نه این کلمات رو جاری کنیم و بگیم و بشنویم... ؛ من که کیف میکنم وقتی مرتضیخان میگه: "این استکام چایی رو بردار".. صداش همیشه توی گوشمونه و....هِی؛ یاد پدر بزرگامون نمیاُفتید؟ مرتضی خان احمدی پدربزرگ همه ما ساکنین طهرونه.»
سرانجام نوبت به مرتضی احمدی رسید که برای علاقه مندان خود سخن بگوید. مرتضی احمدی از برگزارکنندگان و سخنرانان و حاضران سپاسگزاری کرد و از بابک چمن آرا تشکر کرد، که اولین کسی است که او را « صدای تهران » نامید و گلایهاش از وزارت ارشاد بود که اجازه چاپ مجدد کتابی را که پیش از این نه بار تجدید چاپ شده نمیدهد. و در حقیقت نه پاسخ مثبت به انتشار مجدد کتاب « کهنههای همیشه نو» میدهد و نه پاسخ منفی. و انتشار کتاب همچنان معلق مانده است. مرتضی احمدی از مسئولان خواست تا تکلیف این کتاب را معین کنند.
از بخش پاسخگویی دیدن کنید
در این بخش ایران وایر میتوانید با مسوولان تماس بگیرید و کارزار خود را برای مشکلات مختلف راهاندازی کنید
ثبت نظر