close button
آیا می‌خواهید به نسخه سبک ایران‌وایر بروید؟
به نظر می‌رسد برای بارگذاری محتوای این صفحه مشکل دارید. برای رفع آن به نسخه سبک ایران‌وایر بروید.
فرهنگ

ما فقط یک صادق هدایت نداریم

۱۹ فروردین ۱۳۹۴
محمد تنگستانی
خواندن در ۴ دقیقه
ما فقط یک صادق هدایت نداریم

گفت‌وگو با بهروز شیدا

۱۹ فروردین ۱۳۳۰ صادق هدایت در آپارتمان اجاره‌ایش در کوچه شامپیونه در پاریس خودکشی کرد.

پیش از این، هدایت یک بار در سال ۱۳۰۷ به قصد خودکشی خود را در رودخانه مارن پاریس انداخت، اما نجاتش دادند. او شرحی از خودکشی‌اش را در «زنده به گور» آورده است. در این داستان که در پاریس اتفاق می‌افتد، خاطره وطن برای هدایت تداعی‌کننده یک کابوس شوم است.

در شماری از داستان‌های صادق هدایت فقر و جهل عمومی بین روشنفکران و مردم شکافی به وجود آورده. برای همین هم آن‌ها در آثار هدایت به دنیای ذهنی خودشان پناه می‌برند.

به مناسب سالگرد درگذشت مهم‌ترین و اثرگذار‌ترین نویسنده ایران ویژه‌نامه‌ای تهیه کرده‌ام. در نخستین بخش این ویژه‌نامه با بهروز شیدا، پژوهشگر ادبی مقیم سوئد گفت‌و‌گویی انجام داده‌ام.

 صادق هدایت چه تأثیری در داستان‌نویسی ایران داشته است؟

نخست گمان می‌کنم باید بر این نکته انگشت گذاشت که ما یک صادق هدایت نداریم؛ صادق هدایت‌ها داریم. متن‌های او صداهای گوناگون پژواک می‌دهند؛ ترفندهای گوناگون نشانی می‌دهند. قصه‌‌هایی چون حاجی آقا از ستمی می‌نالند که بر یک یک دوران تاریخی حاکم است؛ جهانی را وعده می‌دهند که که در آن از ستم زمینی و آسمانی نشانی نخواهد بود. قصه‌هایی چون داوود گوژپشت، عروسک پشت پرده، زنی که مردش را گم کرد؛ جهانی را روایت می‌کنند که در آن بحران رابطه‌ی دوجنس حل‌ناشدنی می‌نماید؛ جهانی که در آن آرزوی پیوند با دیگری جز به کابوس و درد راه نمی‌برد. قصه‌هایی چون آخرین لبخند و آتش‌پرست جهانی را روایت می‌کنند که در آن حاصل هجوم اعراب به ایران چیزی جز آیینی پر از ددمنشی و جهل نبوده است؛ جهانی که در آن حسرت ایران کهن پیدا است؛ حسرت آیینی دیگر؛ حسرت ایرانِ پیش از حمله‌ی اعراب. قصه‌‌هایی چون داش آکل پایان یک دوران را روایت می‌کنند؛ جهانی را که از تناقض‌های ناگزیر و میل به به قدرت انباشته است.

و بعد: جاپای تأثیر صادق هدایت بر «داستان‌نویسی‌ی» ایران را بیش از هرجای دیگر باید در قصه‌هایی چون بوف کور جست‌وجو کرد. انگار بخش بزرگی از صداهای همه‌ی قصه‌های صادق هدایت در بوف کور ریخته‌اند؛ در قامتی چنان بکر که پرسش‌ها می‌سازند؛ خوانش‌ها می‌سازند؛ ماجرایی ادبی می‌سازند.

ماجرای قصه‌هایی چون بوف کور را شاید این‌گونه نیز بتوان خواند: قصه‌هایی چون بوف کور  خواننده را چنان درگیر می‌کنند که انگار هر خواننده در روبه‌رویی با قصه، قصه‌ی خویش را می‌نویسد؛ «معنای» خود را می‌سازد. قصه‌هایی چون بوف کور چنان فورم می‌یابند که رَدپای قاره‌های گوناگون وجود انسان در آن‌ها یافتنی است. قصه‌هایی چون بوف کور بر مبنای احضار خواننده‌ای که ردپای قاره‌های گوناگون وجود انسان را می‌جوید،  دامنه‌ی رابطه‌ی بینامتنی با متن‌های دیگر را سخت گسترده می‌کنند.

قصه‌هایی چون بوف کور انگار نویسنده و یک دوران تاریخی را به سایه می‌رانند، تا متن و خواننده از قاره‌های گوناگون وجود پرسش‌ها بسازند. و این یعنی «ادبیت»؛ یعنی تأثیر صادق هدایت بر «داستان‌نویسی‌ی» ایران.

صادق هدایت نخستین بانی‌ی حضور «ادبیت» در «داستان‌نویسی‌ی» ایران است.

بعد از هدایت تأثیر داستان‌نویسی او در جامعه‌ی ادبی چه‌قدر مفید بود؟

همه‌ی آن‌چه که در پاسخ به پرسش اول خواندیم، در پاسخ به این پرسش نیز می‌تواند تکرار شود. چیز دیگری نیز اما می‌توان اضافه کرد. نویسنده‌گانی که پس از صادق هدایت آمده‌اند، بیش از هر قصه‌ی دیگری با بوف کور سخن‌ها گفته‌اند. گاه بن‌‌مایه‌هایی چون زن اثیری، زن لکاته، مرد قوزی، نیلوفر، جوی آب را تکرار کرده‌اند، گاه بوف کور را از منظر دیگری باز نوشته‌اند، گاه از بوف کوری نوشته‌اند که بر همه‌ی یک تاریخ سایه افکنده است؛ گاه از مردان قوزی‌ای نوشته‌اند که به ساز وعده‌ی بهشت جهنم‌ها ساخته‌اند. گاه از خونی نوشته‌اند که از تن زن اثیری و زن لکاته، هر دو، بر دستان ما چکیده است.

و این یعنی حضور مانا - مغتنم صادق هدایت بر «داستان‌نویسی‌ی» ما. 

ادبیات وضعیتی اجتماعی است. اجتماع امروز با اجتماع چند دهه‌ی پیش فرق دارد. با توجه به این موضوع چرا هدایت هنوز خوانده می‌شود؟

گمان می‌کنم ادبیات تنها وضعیتی اجتماعی نیست. ادبیات در وضعیتی اجتماعی متولد می‌شود. ادبیات امکان اجرای همه‌ی قاره‌های وجود انسان در یک متن است. در این‌جا زیر واژه‌ی اجرا و عبارت همه‌ی قاره‌های وجود خط تأکید می‌کشم. ادبیات یک اجرا است؛ اجرایی که در ساخت و زبان جهان‌ها می‌سازد؛ پیدا - پنهان‌ها می‌سازد. ادبیات به پنج قاره‌ی وجود انسان می‌پردازد: در قاره‌ی انسان نوعی از چرایی‌ی هستی می‌‌پرسد؛ در قاره‌ی انسانِ عصر از شرایط اجتماعی‌ی روزگار تولدش می‌گوید؛ در قاره‌ی روان از چرایی‌ی واکنش‌های انسان در موقعیت‌های گوناگون می‌پرسد، در قاره‌ی اسطوری‌ای از نماد‌های جهانی، معناهای همیشه‌گی می‌سازد. در قاره‌ی انسانِ سرزمین - قوم از میراثِ فرهنگی‌ی یک سرزمین - قوم تصویرها می‌سازد. در ادبیات همه‌ی رمزگان‌های وجود انسان اجراهای تازه می‌یابند.

و اما صادق هدایت شاید به دو جهت هنوز خوانده می‌شود. قصه‌هایی چون علویه خانم و ولنگاری، پروین، دختر ساسان، حاجی آقا شاید از آن جهت خوانده می‌شوند، که وضعیت اجتماعی‌‌ی امروز سرزمین ایران را به یاد می‌آورند؛ قصه‌هایی چون بوف کور و سه قطره خون شاید از آن‌ جهت خوانده می‌شوند که انگار «همه‌ی پرسش‌های انسانی» را در اجرایی سخت تأویل‌پذیر هنوز به صحنه می‌خوانند.

از بخش پاسخگویی دیدن کنید

در این بخش ایران وایر می‌توانید با مسوولان تماس بگیرید و کارزار خود را برای مشکلات مختلف راه‌اندازی کنید

صفحه پاسخگویی

ثبت نظر

مستند

گزارش اختصاصی از تمرین نمایش "گزارش ِارداویراف"

۱۹ فروردین ۱۳۹۴
خواندن در ۱ دقیقه
گزارش اختصاصی از تمرین نمایش "گزارش ِارداویراف"