بیل اوگوست معروف ترین فیلسماز زنده دانمارکی است؛ یکی از هفت فیلمسازی که دو بار نخل طلای جشنواره کن را گرفته( پله فاتح در سال 1987 و بهترین نیات در سال 1992) و در کنار آن اسکار بهترین فیلم خارجی زبان را هم برای پله فاتح از آن خود کرده است؛ داستان مهاجران سوئدی در دانمارک در سال های 1850 که در میان آنها لاسه و پسرش پله، پس از مرگ مادر پله در جست و جوی کار به این کشور آمده اند.
بهترین نیات زندگی اینگمار برگمان را روایت می کرد با فیلمنامه ای از او، و خانه اشباح(1993) و بینوایان(1998) تلاش اوگوست را برای روایت تازه ای از رمان های شناخته شده ایزابل آلنده و ویکتور هوگو به نمایش می گذارند.
تازه ترین فیلم اوگوست "قلب آرام" نام دارد که داستان غریبی را درباره زنی پا به سن گذاشته روایت می کند که دچار بیماری لاعلاجی شده و حالا دو دخترش را دعوت کرده تا پیش از خودکشی برای آخرین هفته در کنار او و پدرشان باشند.
در حاشیه جشنواره گوتنبرگ با بیل اوگوست گفت و گویی اختصاصی داشتم.
در این فیلم درباره مرگ و زندگی حرف می زنید و در پایان هم مرگ هست، اما حس کردم تمام فیلم در ستایش زندگی است...
برای من قلب آرام فیلمی است درباره زندگی. یک درام خانوادگی است. مادر خانواده که به شکلی راس خانواده هم هست، بیماری لاعلاجی گرفته و تصمیم دارد که به زندگی خودش خاتمه دهد. این بخش مهمی از داستان است اما همه اعضای خانواده هم آنجا هستند و باید با او خداحافظی کنند. از این جهت فکر می کنم یک داستان عشقی هم هست. البته خیلی شرایط عجیبی برای همه هست که آخرین آخر هفته شان را با او داشته باشند و مساله مرگ حضور جدی ای دارد.
در عین حال درباره یک سوال فلسفی هم حرف می زنید که این کار یعنی تصمیم به خودکشی در این شرایط درست است یا غلط. خود شما درباره این تصمیم چه فکر می کنید؟
در این مورد مطمئن نیستم... می دانم که در برخی کشورهای اروپای شرقی این کار مجاز است. برای من مساله شان آدم ها مهم است. طولانی زندگی کردن خوب است اما بعضی وقت ها نباید زیاد زنده بمانیم. بیماری های لاعلاج و سختی که مشخص است به زودی به مرگ ختم می شوند، تنها آخرین سال ها و روزهای زندگی ما را به جهنم تبدیل می کنند. خودکشی با کمک می تواند یک آلترناتیو باشد. اما اگر این کار قانونی شود، آدم هایی که ضعیف هستند تمایل پیدا می کنند که این کار را انجام دهند. این چیزی است که متخصصان در اروپا بسیار درباره آن بحث می کنند. نظر شخصی من را اگر بخواهید، درباره این قضیه مطمئنن نیستم.
برخی از بخش های فیلم می تواند اشک تماشاگر را دربیاورد. با اشک انگیز شدن فیلم مشکلی نداشتید؟
چیزی که برای من مهم است دخیل کردن تماشاگر است. همه چیز به همین بستگی دارد. اگر این اتفاق نیفتد فیلم برای تماشاگر مهم نمی شود. می خواستم ارتباطی بین شخصیت ها، تماشاگر و پرده برقرار شود. وقتی این اتفاق می افتد می توانی با آنها گریه هم بکنی.
فرمی که برای فیلم انتخاب کرده اید بیشتر بر مبنای نماهای ثابت است. حتی وقتی که یک موقعیت پرتنش را روایت می کنید، دوربین روی دست و پرحرکت نیست و کماکان همان شکل دوربین ثابت را ادامه می دهید. چرا این سبک را انتخاب کردید؟
برای این که موضوع این را می طلبید. یک خانواده برای آخرین بار کنار هم جمع شده اند. در ظاهر همه چیز آرام و طبیعی است ولی در باطن آرام و طبیعی نیست و موقعیت بسیار غریبی است. می خواستم فرم فیلم هم منطبق بر ظاهر ماجرا باشد، آرام و طبیعی. می خواستم تماشاگر با فرم فیلم یک هارمونی آرام را تجربه کند که در واقع و در باطن آرام نیست.
در این نوع سبک و سیاق، شما کارگردان بزرگی چون کارل تئودور درایر را در کشورتان داشته اید. چقدر از او تاثیر گرفتید؟
من در دهه شصت و هفتاد بزرگ شدم و برای من بیشتر نئورئالیسم و موج نو تاثیرگذار بود؛ مثلاً فیلم های تروفو یا بو ویدربرگ در دهه شصت که خیلی روی من تاثیر گذاشتند. در سینمای سوئد البته اینگمار برگمان هم بود که من بعد با او کار هم کردم. فکر می کنم خیلی بیشتر تحت تاثیر آنها بوده ام تا درایر.
از برگمان گفتید که یکی از مشهورترین کارهای تان درباره اوست. کار با برگمان چطور بود؟
شگفت انگیز بود. اول فیلمنامه جذابی نوشت و بعد دو ماه هر روز را با هم بودیم تا روی آن کار کنیم. تمام فرآیند کار روی آن فیلم خیلی خوب پیش رفت. بعد هم تماس مان را نگه داشتیم و با هم دوست شدیم. وقتی که از دنیا رفت خیلی غمگین شدم.
اگر به فیلم های شما نگاه کنیم، موضاعات آنها بسیار متفاوت هستند. آنها را چطور انتخاب می کنید؟
با غریزه. پیشنهادهای مختلفی که می رسد- و معمولا از کشورهای اسکاندیناوی یا آمریکاست- من فیلمنامه را می خوانم و اگر احساس کردم ضرورتی برای ساخت آن است، تصمیم می گیرم بسازم. اگر فیلمنامه جذبم نکند، طبیعتاً کار نمی کنم. جالب این است که همیشه بعد از بیست دقیقه خواندن فیلمنامه می فهمم که می خواهم کار کنم یا نه.
بسیاری از آثار شما اقتباس هستند از یک رمان. چرا؟
این فیلم آخر اقتباس نبود، اما در مجموع برایم مهم نیست. اگر داستان خوب باشد و دوست داشته باشم که کار کنم برایم مهم نیست که اقتباس باشد یا نه. فکر می کنم برای تماشاگر هم مهم نباشد.
درباره سینمای ایران چه فکر می کنید؟
متاسفانه زیاد ندیده ام. در برخی از جشنواره ها داور بوده ام ودر آنجا فیلم های ایرانی دیده ام، اما امروزه با این شرایط که بازار سینما بسیار تجاری است، فیلم های ایرانی چندان فرصت اکران نمی یابند. برای همین من هم زیاد ندیده ام و نمی توانم اظهار نظر کنم.
"جدایی نادر از سیمین" اصغر فرهادی را شاید دیده باشید...
بله، فیلم بزرگی بود... واقعاً عالی بود. فکر می کنم یک فیلم دیگر هم ساخت بعد از آن...
بله؛ "گذشته"...
بله، کارگردان بزرگی است.... بسیار صادق است و فیلم هایش زیبا هستند....
درباره کیارستمی چه فکر می کنید؟
ندیده ام متاسفانه.
از بخش پاسخگویی دیدن کنید
در این بخش ایران وایر میتوانید با مسوولان تماس بگیرید و کارزار خود را برای مشکلات مختلف راهاندازی کنید
ثبت نظر