close button
آیا می‌خواهید به نسخه سبک ایران‌وایر بروید؟
به نظر می‌رسد برای بارگذاری محتوای این صفحه مشکل دارید. برای رفع آن به نسخه سبک ایران‌وایر بروید.
فرهنگ

ورنر هرتزوگ، نیکول کیدمن، عمر خیام و ایران

۲۰ بهمن ۱۳۹۳
محمد عبدی
خواندن در ۴ دقیقه
ورنر هرتزوگ، نیکول کیدمن، عمر خیام و ایران
ورنر هرتزوگ، نیکول کیدمن، عمر خیام و ایران
ورنر هرتزوگ، نیکول کیدمن، عمر خیام و ایران
ورنر هرتزوگ، نیکول کیدمن، عمر خیام و ایران

شاید کسی گمان نمی کرد که ورنر هرتزوگ خالق فیلم هایی چون "فیتزکارالدو" و "معمای گاسپار هاوزر" روزی فیلمی بسازد که با آواز فارسی شروع شود. اما این تمام ماجرا نیست: فیلم پر سر و صدای تازه او در بخش مسابقه جشنواره برلین با نام "ملکه صحرا" با بازی نیکول کیدمن در نقش گرترود بل، نویسنده و مامور مخفی بریتانیا در اوایل قرن در کشورهای عربی، قصه های زیادی را حول و حوش ایران روایت می کند و در واقع چهل و پنج دقیقه ابتدایی فیلم در تهران می گذرد.

گرترود بل دختر اشراف زاده ای که از اطرافش خسته شده و از پدر بانفوذش می خواهد که او را به جایی دور بفرستد و پدرش او را راهی کنسولگری بریتانیا در تهران می کند.

در همان نمای ابتدایی در میهمانی کنسولگری بریتانیا در تهران، به شراب و شعرای ایرانی اشاره می شود و گرترود خیلی زود عاشق دیپلماتی به نام هنری می شود؛ مردی جذاب و شیفته زبان و شعر فارسی که جیمز فرانکو نقش اش را بازی می کند.

گرترود در طول این بخش سعی دارد زبان فارسی یاد بگیرد و هنری که زبان فارسی می داند برای او شعر خیام می خواند و عشق آنها با شعر این شاعر بی نظیر ایرانی، بیش از پیش پا می گیرد، اما سرنوشت این عشق هم به اشعار کلاسیک فارسی شبیه می شود با پایانی تراژیک.

خط فارسی و نوشته اشعار هم در فیلم دیده می شود، اما عجیب این که زمان بازسازی تهران قدیم، بخصوص بخش بازار، تهران اوایل قرن بیستم که در واقع هیچ شباهتی به کشورهای عربی نداشت، به شدت شبیه به کشورهای عرب همسایه ایران بنا شده است. البته می توان حدس زد که گروه هرتزوگ به دلیل عدم امکان فیلمبرداری در ایران مجبور بوده اند که کشوری عربی را برای فیلمبرداری انتخاب کنند، اما نکته سوال برانگیز این است که لباس مردم کوچه و بازار هم لباسی عربی است و ربطی به لباس های تهران قدیم ندارد.

گرترود پس از عشقی که با مخالفت پدرش روبرو می شود، مجبور به ترک تهران می شود و بعدتر پس از مرگ هنری، به کشورهای عربی سفر می کند، جایی که به عنوان محقق و داستان نویس با روسای مختلف قبایل عرب ملاقات می کند.

گرترود بل کیست؟

گرترود بل در سال 1869 در انگلستان به دنیا آمد و در پنجاه و هفت سالگی از دنیا رفت. او را مورد اعتمادترین زن در دولت بریتانیای آن دوره می دانند؛ زنی که به عنوان نویسنده، سیاح، مامور سیاسی، باستان شناس و جاسوس شناخته می شود و سال های زیادی از عمرش را صرف تهیه نقشه، دیدار با سران قبایل عرب و کمک به پیشرفت سیاست های پادشاهی بریتانیا کرد. او به همراه لورنس عربستان، کمک زیادی به شکل گیری و تثبیت کشورهایی چون اردن و عراق امروز کرد.

 

هرتزوگ و فیلمی هالیوودی

این که ورنر هرتزوگ با پیشنیه فیلم هایی خلاف جریان- فارغ از خوبی یا بدی- چطور یکدفعه به ستاره هالیوودی ای چون نیکول کیدمن توجه نشان می دهد و اصلا چطور به داستان زندگی عشقی گرترود بل علاقه مند می شود و این فیلم را به عنوان تولیدی پرخرج در کارنامه اش ثبت می کند، از عجایب روزگار است.

در نهایت اما نشانی از هرتزوگ در فیلم نیست و با یک فیلم هالیووی روبرو هستیم که تمام هم و غم آن داستان گویی به شیوه کلاسیک است؛ داستانی که جز ایده اولیه اش- یک زن زیبا به عنوان مامور مخفی در کشورهای عربی و مناطق خطرناک- جذابیت دیگری ندارد و در واقع پرداخت فیلم بسیار ملال آور هم هست.

فیلم در واقع دو پاره است: پاره اول یک داستان عاشقانه است که با پایان تراژیک اش فصل اول را می بندد و پاره دوم زن ماجراجوایی است که ملاقات های مختلفی را تجربه می کند.

در بخش اول نوع روایت و فضاسازی کاملاً شبیه فیلم های عاشقانه هالیوودی است و در بخش دوم با یک لورنس عربستان دیگر روبرو هستیم که این بار می خواهد قهرمان اش زن باشد(در تناقض با فیلم دیوید لین که یک زن هم در طول آن وجود نداشت) اما روایت فیلم به شدت با بلاتکلیفی تماشاگر مختل شده است. ارتباط بخش اول و دوم فیلم به زحمت برقرار می شود و در بخش دوم هم صحنه ها و اتفاقات خیلی زود به تکرار می رسند و تماشاگر نمی داند که تا چه مدت این روند مکرر را دنبال کند.

در عین حال تکلیف فیلم با شخصیت اصلی اش مشخص نیست. فیلم با او آغاز می شود و با او تمام می شود اما در عین حال تماشاگر هیچ احساسی درباره این زن ندارد. جز زیبایی نیکول کیدمن، هیچ نکته دیگری در شخصیت این زن، تماشاگر را با خود همراه نمی کند. فیلم به طرز ظریفی درباره وجه مهمی از شخصیت گرترود به عنوان مامور مخفی حرف نمی زند و تنها سعی دارد ما را با زندگی شخصی و ماجراجویی او همراه کند، در عین حال اما گرترود یک قهرمان نیست، در نتیجه تماشاگر همذات پنداری ای با او ندارد. ما بیشتر با شخصیت ناشناسی روبرو هستیم که چندان باهوش و متفاوت هم به نظر نمی رسد. او مثل هر زن دیگری در آن مقطع و شرایط عاشق هنری می شود، توانایی مخالفت با پدرش را ندارد، مجبور می شود عشق اش را ببازد و در نیمه دوم هم چندان مشخص نمی کند که در پی چیست.

در نهایت با فیلمی روبرو هستیم که تماشاگر را مایوس می کند و به شکلی مصداق جمله معروف شکسپیر است: هیاهوی بسیار برای هیچ.

 

از بخش پاسخگویی دیدن کنید

در این بخش ایران وایر می‌توانید با مسوولان تماس بگیرید و کارزار خود را برای مشکلات مختلف راه‌اندازی کنید

صفحه پاسخگویی

ثبت نظر

بلاگ

آن روز که انقلاب پیروز شد گریه می کردیم، هنوز هم گریه...

۲۰ بهمن ۱۳۹۳
سوال و جواب حقوقی
خواندن در ۵ دقیقه
آن روز که انقلاب پیروز شد گریه می کردیم، هنوز هم گریه می کنیم