close button
آیا می‌خواهید به نسخه سبک ایران‌وایر بروید؟
به نظر می‌رسد برای بارگذاری محتوای این صفحه مشکل دارید. برای رفع آن به نسخه سبک ایران‌وایر بروید.
فرهنگ

"تاکسی" پناهی؛ سرگردان میان واقعیت و تصنع

۱۷ بهمن ۱۳۹۳
محمد عبدی
خواندن در ۴ دقیقه
نمایی از فیلم «تاکسی» آخرین ساخته جعفر پناهی
نمایی از فیلم «تاکسی» آخرین ساخته جعفر پناهی
نمایی از فیلم «تاکسی» آخرین ساخته جعفر پناهی
نمایی از فیلم «تاکسی» آخرین ساخته جعفر پناهی
نمایی از فیلم «تاکسی» آخرین ساخته جعفر پناهی
نمایی از فیلم «تاکسی» آخرین ساخته جعفر پناهی

موقعیت جعفر پناهی در ایران- با حکم بیست سال محرومیت از فیلمسازی- موقعیتی است که وضعیت هر سه فیلم آخر در خفا ساخته شده اش را ویژه می کند و این "ویژه" بودن، هر نوع اظهار نظر درباره این فیلم ها را مشکل می کند و مملو از سوء تفاهم.

تردیدی نیست که هر انسان آزاده ای حق را به جعفر پناهی می دهد تا فیلم بسازد(و آزاد زندگی کند)؛ اما اگر "فرامتن" را فراموش کنیم و تنها به "متن" اکتفا کنیم- کاری که به گمانم نقد هنری باید انجام دهد؛ داوری هنر بدون حواشی، و امتیاز ندادن به مسائل حاشیه ای غیرهنری- سه فیلم آخر پناهی به شکلی دورافتادن او را از سینما ترسیم می کنند( با عنوان تلویحی یکی از آنها که بی راه هم نیست:"این فیلم نیست") و در نهایت محدودیت های فیلمسازی ای که بر او تحمیل شده- و نتیجه آن ساخت فیلم های کوچک در محیط های دربسته و کم خرج است- اصلی ترین نقطه قوت فیلم های او که همان مضمون و نوع نگاه اجتماعی فیلمساز و تصویر کردن شخصیت ها در بستر جامعه است( که در دایره و آفساید به اوج می رسد) در هر سه فیلم آخر شکلی شعاری و سطحی به خود می گیرند.

ایده "تاکسی"- که اولین نمایش اش را در روز جمعه در جشنواره برلین تجربه کرد- از جایی شکل می گیرد که پناهی خود راننده تاکسی است و مسافران مختلفی را سوار می کند، در حالی که از آنها فیلم می گیرد.

 فیلم از همان نقطه اول با یک مشکل جدی روبرو می شود: مرز میان بازسازی و واقعیت. فیلم قرار است واقعی و مستند به نظر برسد اما در عین حال واقعی نیست و برعکس به شدت تصنعی هم هست. ظاهراً قرار است باور کنیم که پناهی دوربین را در اتوموبیل قرار داده و موقعیت های مستندی را ثبت می کند( اشاره مرد فیلم پخش کن و نسرین ستوده به این که حواس شان هست که او دارد فیلمبرداری می کند و فیلم می سازد، اشاراتی است که فیلمساز در فیلم گنجانده تا تصور واقعی بودن صحنه را موکد کند) اما از همان نقطه اول(دو مسافر؛ یکی معلم مدرسه و دیگری که خود را در انتها کیف قاپ زن معرفی می کند) نوع دیالوگ نویسی(و حرف زدن آنها درباره اعدام در ایران) و همین طور بازی هر دو شخصیت به شدت تصنعی و غیرواقعی است.

همین مشکل تا پایان فیلم ادامه دارد: تقریبا همه بازیگران( از جمله خود پناهی) به طرز غریبی بد بازی می کنند. همین مشکل باضافه دیالوگ هایی که به شکل شعاری نوشته شده اند و قرار است اطلاعاتی درباره وضعیت ایران به تماشاگر خارجی بدهند( و نه به عنوان دیالوگ هایی که شخصیت های "فیلم" بر زبان می آورند و بخشی از شخصیت پردازی آنهاست) فیلم را دچار یک تناقض عمده بین واقعیت و بازسازی می کند. هرچند پناهی می تواند ادعا کند که همین بازی با واقعیت و فیلم تم اصلی فیلم است، اما فیلم و ساختار آن چنین نیست. "تاکسی" در اصل می توانست یک پارادوی درباره سینما باشد، اما فیلمساز قائل به ساخت فیلمی کمدی درباره سینما نیست، بلکه می خواهد آشکارا درباره وضعیت اجتماع ایران (و مهمتر به مانند دو فیلم قبلی: وضعیت خودش در ایران امروز) حرف بزند و از این جهت فیلم مملو است از دیالوگ هایی جدی که قرار است به ما "پیام" بدهند. حتی دیالوگ خواهرزاده اش با او درباره باید و نبایدهایی که معلم شان درباره فیلمسازی از آنها خواسته، می توانست یک هجو غیرکلیشه ای باشد، اما روند این حرف ها و پاسخ های پناهی، آن را به یک دیالوگ جدی درباره باید و نبایدهای فیلمسازی در ایران بدل می کند.

"تاکسی" در وهله اول خواه ناخواه فیلم "ده" عباس کیارستمی را به خاطر می آورد- که فارغ از خوبی یا بدی و حواشی اش-  موقعیت های باورپذیری خلق می کرد و در واقع حداقل از حیث "واقعیت" یا "بازسازی" دچار سردرگمی نبود. ایده اولیه تاکسی - که احتمالاً وامدار فیلم ده هم هست-  با همان سوار کردن مسافران مختلف شکل می گیرد اما خیلی زود یک مسافر ثابت در حال فیلمسازی- خواهر زاده فیلمساز- پیدا می کند که مسیر قبلی فیلم را تا حدی تغییر می دهد.

فیلمساز در معدود لحظاتی موفق می شود از مرز ظریف واقعیت و تصنع  به سلامت عبور کند. هر جا که فیلمساز دغدغه واقعی نشان دادن بازی ها و دیالوگ ها را فراموش می کند(چیزی که فیلم می گوید فیلمساز توانایی اش را ندارد)، فیلم واقعی و تاثیرگذار می شود. این نوع صحنه ها به شدت نادر هستند و بهترین آنها جایی است که فیلمساز- ظاهراً به طور تصادفی- با نسرین ستوده، فعال حقوق بشر برخورد می کند و او را گل به دست سوار می کند در حالی که به ملاقات مادر غنچه قوامی می رود که در زندان در حال اعتصاب غذاست. مهمترین امتیاز صحنه این است که ستوده بازی نمی کند و در واقع خودش است، در نتیجه صحنه از مشکل آزارنده بازی های بد مبری است و خودبخود چند گام جلوتر از دیگر بخش هاست. حرف های ستوده- درباره وضعیت قوامی و اعتصاب غذا- هم با آن که می توانست به شدت شعاری باشد، بسیار طبیعی و قابل باور به نظر می رسد و در نتیجه تماشاگر را به راحتی با خود همراه می کند. اگر تمام فیلم با این قدرت "بازسازی" شده بود- یا صرفاً به واقعیت دست نخورده و نه چیده شده اکتفا شده بود- "تاکسی" با این تناقض اساسی روبرو نمی شد و با فیلم متفاوتی در کارنامه پناهی روبرو بودیم.

 

از بخش پاسخگویی دیدن کنید

در این بخش ایران وایر می‌توانید با مسوولان تماس بگیرید و کارزار خود را برای مشکلات مختلف راه‌اندازی کنید

صفحه پاسخگویی

ثبت نظر

گزارش

مکارم شیرازی از تفکیک جنسینی در شهرداری تهران تقدیر کرد

۱۷ بهمن ۱۳۹۳
ایران وایر
خواندن در ۵ دقیقه
مکارم شیرازی از تفکیک جنسینی در شهرداری تهران تقدیر کرد