close button
آیا می‌خواهید به نسخه سبک ایران‌وایر بروید؟
به نظر می‌رسد برای بارگذاری محتوای این صفحه مشکل دارید. برای رفع آن به نسخه سبک ایران‌وایر بروید.
فرهنگ

زنان مبارز کرد به روایت یک عکاس، گفت‌وگو با مریم اشرافی

۱۴ بهمن ۱۳۹۳
پروانه معصومی
خواندن در ۷ دقیقه
سه رزمنده کرد در حال برنامه‌ریزی فعالیت روزانه در اردوگاه نظامی واقع در دل کوهستان.
سه رزمنده کرد در حال برنامه‌ریزی فعالیت روزانه در اردوگاه نظامی واقع در دل کوهستان.
«زیلان» موهایش را می‌بندد و روز خود را در اردوگاه نظامی آغاز می‌کند.
«زیلان» موهایش را می‌بندد و روز خود را در اردوگاه نظامی آغاز می‌کند.
«توار» دختر یک‌ساله و نیمه‌، مثل خیلی از بچه‌های دیگری که در اردوگاه زندگی می‌کنند به دیدن اسلحه در دستان والدینش عادت کرده است.
«توار» دختر یک‌ساله و نیمه‌، مثل خیلی از بچه‌های دیگری که در اردوگاه زندگی می‌کنند به دیدن اسلحه در دستان والدینش عادت کرده است.
یک گروه از پیشمرگه‌های زن و مرد که به تازگی آموز‌ش‌های نظامی را به پایان رسانده‌اند اسلحه‌هایشان را می‌آزمایند.
یک گروه از پیشمرگه‌های زن و مرد که به تازگی آموز‌ش‌های نظامی را به پایان رسانده‌اند اسلحه‌هایشان را می‌آزمایند.
یک گروه از پیشمرگه‌ها در حال رقص کردی، که به نوعی یادآور فرهنگ غنی کردستان برای ایشان است و ضمنا تنفسی‌ست بر آموزش‌های خشک و سنگین اردوگاه نظامی.
یک گروه از پیشمرگه‌ها در حال رقص کردی، که به نوعی یادآور فرهنگ غنی کردستان برای ایشان است و ضمنا تنفسی‌ست بر آموزش‌های خشک و سنگین اردوگاه نظامی.
«کوهستان»، پیشمرگه کرد، از فرصت دیدار با مادر استفاده کرده و سر بر زانوی او گذاشته است.
«کوهستان»، پیشمرگه کرد، از فرصت دیدار با مادر استفاده کرده و سر بر زانوی او گذاشته است.
«تینا» یک پیشمرگه کرد در اردوگاه نظامی. او و دختران مثل او نه تنها برای احقاق حقوق مردم کردستان مبارزه می‌کنند که در مورد حقوق خود به عنوان یک زن هم می‌آموزند.
«تینا» یک پیشمرگه کرد در اردوگاه نظامی. او و دختران مثل او نه تنها برای احقاق حقوق مردم کردستان مبارزه می‌کنند که در مورد حقوق خود به عنوان یک زن هم می‌آموزند.
«کوهستان» مادرش را که در حال تر و خشک کردن برادر یک ساله‌اش «فواد» است می‌بوسد.
«کوهستان» مادرش را که در حال تر و خشک کردن برادر یک ساله‌اش «فواد» است می‌بوسد.
«کوهستان» پیشمرگه کرد برای شیفت نگهبانی آماده می‌شود.
«کوهستان» پیشمرگه کرد برای شیفت نگهبانی آماده می‌شود.
اسلحه و لوازم آرایش در اتاق «کوهستان»، پیشمرگه ۲۲ ساله، در اردوگاه نظامی سلیمانیه عراق.
اسلحه و لوازم آرایش در اتاق «کوهستان»، پیشمرگه ۲۲ ساله، در اردوگاه نظامی سلیمانیه عراق.
«پریسا»، یک پیشمرگه ۲۲ ساله کرد، بعد از یک روز تمرین نظامی به خواب رفته است.
«پریسا»، یک پیشمرگه ۲۲ ساله کرد، بعد از یک روز تمرین نظامی به خواب رفته است.
پیشمرگه‌های کرد مشغول صرف صبحانه در اردوگاه نظامی.
پیشمرگه‌های کرد مشغول صرف صبحانه در اردوگاه نظامی.
پیشمرگه‌های کرد نحوه استفاده از اسلحه را می‌آموزند.
پیشمرگه‌های کرد نحوه استفاده از اسلحه را می‌آموزند.

 پوشش جنگ کوبانی در رسانه ها تمام شده ولی زنان مبارز کرد، کماکان سوژه شماره یک هستند. مریم اشرافی، عکاس ایرانی ساکن پاریس مدتها است که در کردستان عراق به ثبت زندگی زنان مبارز احزاب کومله و دموکرات می پردازد. با مریم درباره نگاهش به این تصویرها، تناقض ها و دشواری های کارش گفت و گو کرده ام.

این روزها تصویر زنان رزمنده‌ی کرد بسیار مورد توجه قرار گرفته، ولی چیزی که عکس‌های شما را متمایز می‌کند ثبت آن وجه زنانه در بحبوحه‌ی شرایط سخت و خشن نظامی است. اشاره‌ام به عکس‌هایی‌ست که در آن تصویر شانه و آینه، سشوار و میز آرایش، تر و خشک کردن کودک و از این قبیل را در کنار اسلحه می‌بینیم. لطفا کمی در مورد این چند وجهی بودن عکس‌ها توضیح دهید.

شاید این چند وجهی بودن که به آن اشاره می‌کنید از یک اصل خیلی ساده می‌آید و آن روزمره بودن و زندگی‌ عادی این زنان و مردان است. نیازهایی که مسلما به عنوان انسان دارند و فقط چون به دلایلی اسلحه به دست گرفته‌اند از آن متمایز و جدا نیستند. مساله، جنسیت دادن به شکل مبارزه نیست، بلکه نشان دادن آن وجه انسانی و توجه به نیازهای اولیه‌ی آنهاست! مثلا «کوهستان» دختری که در اوایل دهه بیست سالگیش به حزب کومله پیوسته و به دلیل این انتخاب دیگر نمی تواند به ایران برگردد. هر چند وقت یک بار پدر و مادرش به کردستان عراق می‌آیند و چند روزی مهمان او هستند. همین چند روز یادآور حس و رابطه مادر-دختر و خواهری برای اوست. خیلی از دختران و پسرانی که به احزابی مثل کومله و دموکرات می پیوندند داستان‌های مشابه دارند. با همه کم و کاستی ها و شرایطی که در فضای اردوگاه‌ها حاکم است به نظر این انتظار از آن‌ها می‌رود که بخش زنانه زندگی‌شان را تعطیل کنند تا بعدا و با اتمام جنگ دوباره به آن بپردازند. اما آن‌چه من با زندگی‌ در کنار آن‌ها حس کردم و دیدم ثابت کرد که این دو وجه از هم مجزا نیستند.

البته این فضا در کوه های قندیل و میان زنان حزب پژاک متفاوت بود. آن‌ها چون راه مبارزه را انتخاب کرده‌اند از ایجاد رابطه و تشکیل خانواده جلوگیری می کنند.

در ميان پيشمرگه‌هایى كه در حزب كومله ديدم كسانى هم بودند كه قبل از آمدن به اردوگاه‌های كردستان عراق به طور مخفيانه در ايران فعاليت مى‌كرده‌اند (كه البته به دلايل امنيتى توضيحى در اين مورد ندادند) آن‌ها پس از مدتى برای جلوگیری از شناسایی شدن مجبور به ترك ايران شده‌اند. پدر و مادر «توار» کودکی که در یکی از عکس‌ها هست، جزو همين دسته بودند. «توار» مثل خيلى از بچه هاى ديگر اين كمپ‌ها در فضاى متفاوتى بزرگ می شود و ديدن پدر و مادرش با تفنگ براى او عادى شده است!

عکس‌هایی در مجموعه هست که از قالب فتوژورنالیسم صرف بیرون می‌آید و شکل شاعرانه پیدا می‌کند. انگار رویاها و آرزوهای سوژه را هم همراه با خود او ثبت کرده‌اید. آیا با این تعریف موافقید؟ و اگر آری چقدر آگاهانه بود؟

این تعبیر به نظرم بر می‌گردد به تصویری که از زنان و مردان مبارز در ذهن خودمان داریم که برای خود من هم در ابتدا همین‌طور بود. به همین دلیل سعی‌ کردم مدتی با آن‌ها زندگی‌ کنم و بیشتر بشناسم‌شان و در نهایت لحظاتی را ثبت کردم که حالا شاید به نظر برخی‌ شکل شاعرانه پیدا کرده است! البته با این تعریف خیلی‌ موافق نیستم و الان که شما به آن‌ اشاره می‌‌کنید فکر می‌‌کنم در آن لحظات سعی‌ کردم عادی‌ترین شرایط زندگی‌شان را ثبت کنم که شاید همین در کنار آن وجه مبارزه چنین حسی را منتقل می‌‌کند.

این آمیختن زندگی عادی با تفنگ برای آن ها تبدیل به یک سنت شده است. چون این مردم دهه‌هاست که در حال مبارزه‌اند و برای مدت زیادی این مبارزه در کوه ها و در شرایط سخت بوده است. البته ممکن است احزاب کومله و دموکرات دیگر آن تغییر و جابه جائی را نداشته باشند چون این روزها در اردوگاه ها مستقر شده‌اند، اما باز هم این فضا و نوع زندگی ریشه در همان جابه جایی‌های گذشته دارد. البته در مورد پژاک این جابجایی و تغیر مکان همچنان در کوه های قندیل ادامه دارد. به همین دلیل دیگر تفکیکی بین زندگی عادی و زندگی مبارزاتی آن‌ها نمی‌شود قائل شد. پس همان‌طور که تفنگ بر دوش دارند ممکن است شانه و لوازم آرایش هم در جیب داشته باشند. 

 تصویر امروز کردستان تصویر عجیبی‌ست. تصویر زنان رزمنده نه فقط با استانداردهای خاورمیانه‌ای که حتی در مقایسه با وضعیت جهانی زنان، جامعه‌ای مدرن را پیش چشم تصویر می‌کند، ولی از طرف دیگر در همین جامعه با محدودیت‌های سنتی و فشارهای مذهبی نسبت به زنان روبه رو می‌شویم. چطور با این تناقض روبه‌رو شدید؟

به نکته خوبی‌ اشاره کردید، یکی‌ از دلایل اصلی‌ مبارزات زنان در کردستان نه فقط برای به دست آوردن حق خود به عنوان شهروند کرد، بلکه برای اثبات خود به عنوان زن در جامعه‌ای سنتی و مرد سالار است. جامعه‌ای که با تمام تلاشی که برای به دست آوردن هویت خود به عنوان کرد در منطقه دارد هنوز برای زنان محدودیت‌های زیادی قایل است. معضلاتی چون اجبار به ازدواج در سن پائین، سنت «ژن به‌ ژنه»‌ (ازدواج بصورت تعویض دو زن از دو خانواده‌ یکدیگر) ختنه‌ی‌ زنان، خودسوزی، قتلهای ناموسی، امکان اشتغال و مسائل دیگری که ریشه در سنت‌های غلط  و مناسبات کهنه و افکار مردسالارانه دارد. البته خیلی‌ از این زنان و احزاب به این نتیجه رسیده اند که تنها مبارزه مسلحانه و نشان دادن زنان در صف مبارزه برای از بین بردن چنین قوانین و تابوهایی کافی‌ نیست. از این رو به وسیله کانال‌های تلویزیونی، رادیو و انتشار کتاب‌ها و مقالات سعی‌ بر آگاه تر کردن جامعه به طور اعم و خود زنان به طور اخص دارند. البته در کنار آنها نقش جامعه مدنی و گروه‌ها و انجمن‌های مختلفی‌ که برای حقوق زنان در شهر‌های مختلف مشغول به فعالیت هستند را هم نباید نادیده گرفت. به نظرم مجموعه این فعالیت های فرهنگی و حضور زنان در عرصه های مختلف اجتماعی و بهره از فرصت های اقتصادی است که می تواند جامعه را به سمتی ببرد که در نهایت این تابو‌ها از بین بروند و زنان صرف زن بودن خود از خیلی‌ از حقوق محروم نمانند. 

این شکل از مبازره و تغییر مسلما می‌‌تواند فراتر از شهر‌های کردستان برود و الگویی برای تمام جوامعی باشد که در آن به زن‌ها ظلم و حقوق اولیه انسانی از آن‌ها سلب می‌شود.

شما به عنوان یک زن عکاس آیا در آن‌جا با محدودیت‌های تبعیض‌آمیز برخورد کردید؟

نه راستش، شاید چون در این بخش از پروژه‌ام بیشتر وقتم را در احزاب و جمعیت های مختلف و کنار زنان گذراندم و می‌شود گفت همین زن بودن باعث شد که به آن‌ها نزدیک‌تر شوم و اعتمادی به وجود بیاید که فضای راحت تری برای ادامه کار داشته باشم.

از همان ابتدا عکاسی را با موضوع معضلات اجتماعی آغاز کرده‌اید. این دغدغه اجتماعی-سیاسی از کجا به عکس‌های شما راه پیدا کرده؟

این دغدغه ها طی سال‌ها تجربه‌های شخصی و توجه‌ام  به دنیا و آن‌چه در آن می‌گذرد به‌وجود آمد. علاقه من به جامعه شناسی‌ و در کنارش تاثیر مسائل سیاسی بر زندگی‌ آدم‌ها، در نهایت کمک‌ام کرد تا حس و نظرم درباره مسائل اجتماعی و سیاسی را که طبیعتا برای به زبان آوردن آن‌ها محدودیت داشتم با کمک دوربین بیان کنم.

و به عنوان سوال آخر می‌خواهم درباره موضوعی بپرسم که شخصا خیلی به آن فکر کرده‌ام ولی هرگز نتوانسته‌ام جواب قطعی برایش پیدا کنم. دوست دارم نظر شما را بدانم: اگر در یک منطقه جنگی و یا بحرانی به کسی برخورد کنید که نیاز به کمک دارد (فرض کنید کودک مجروحی که کنار جنازه مادرش افتاده باشد) به او کمک می‌کنید و یا اول با استفاده از دوربین آن لحظه را ثبت می‌کنید؟

عکس العمل خاص هر شرایط و هر لحظه‌ای، همراه با خود آن می‌آید. در مورد مثال به خصوص شما، به نظرم ثبت آن لحظه می‌‌تواند کمکی‌ باشد برای به تصویر کشیدن نتایج و اثرات جنگ، با امید به این‌که مجموعه چنین تصاویر و اسناد تاریخی‌ دنیا را به سمتی ببرد که با اصل مساله جنگ مخالفت کنند و فشار‌ها برای پیدا کردن راه حل هایی به‌جز جنگ و خونریزی بیشتر شود. در نتیجه ثبت آن لحظه کمک بیشتری به آن کودک و جلب حمایت برای جلوگیری از تکرار چنین فجایعی می‌کند.

اما ممکن است که شرایط دیگری هم پیش بیاید که حس کنم به جای چند لحظه ایستادن و عکس گرفتن می‌‌توانم جان کسی‌ را نجات بدهم و یا تا جایی که می‌توانم کمکش کنم. پس آن موقع است که دوربین باید چند لحظه‌ای استراحت کند!

------------------------------------

برای دیدن عکس‌های بیشتری از مریم اشرافی به وبسایت او مراجعه کنید:

از بخش پاسخگویی دیدن کنید

در این بخش ایران وایر می‌توانید با مسوولان تماس بگیرید و کارزار خود را برای مشکلات مختلف راه‌اندازی کنید

صفحه پاسخگویی

ثبت نظر

ورزش

دختر شناگری که رسانه‌های ایران و جهان را سر کار گذاشت

۱۴ بهمن ۱۳۹۳
مهدی رستم‌­پور
خواندن در ۶ دقیقه
دختر شناگری که رسانه‌های ایران و جهان را سر کار گذاشت