close button
آیا می‌خواهید به نسخه سبک ایران‌وایر بروید؟
به نظر می‌رسد برای بارگذاری محتوای این صفحه مشکل دارید. برای رفع آن به نسخه سبک ایران‌وایر بروید.
فرهنگ

ای کاش وطنم توی چمدانم جا می‌شد

۲ مهر ۱۳۹۲
ماهرخ غلامحسین پور
خواندن در ۱۸ دقیقه
ای کاش وطنم توی چمدانم جا می‌شد
ای کاش وطنم توی چمدانم جا می‌شد

این روزها خبرهای خوشی به گوش می‌رسد. جدا از این ‌که تغییر مشی نظام در چند روز گذشته یک تاکتیک هوشمندانه است یا یک استراتژی سیاستمدارانه، اما شنیدن این جمله که «مردم باید کاملا آزاد باشند»، آن هم از زبان رییس جمهور و در جامعه‌ای که تا پیش از این آزادی از کوچه پس کوچه‌های بن بست آن قهر کرده بود، راست یا دروغ، به هر حال شیرین و خوشایند است.

چراغ سبز رهبر جمهوری اسلامی برای «نرمش قهرمانانه»، احتمال از سرگیری مذاکرات به بن بست رسیده بین ایران و غرب در پرونده هسته‌ای و نامه نگاری‌های آقای روحانی با اوباما که همواره پاشنه آشیل جمهوری اسلامی به شمار می‌رفته است و البته این اواخر هم آزادی تعدادی از زندانیان سیاسی، این زمزمه را بین روزنامه‌نگاران به ناچار تبعید شده ایرانی در خارج از کشور راه انداخته که «آیا ممکن است روند این تغییرات به سمت و سویی برود که شرایط بازگشت اهالی رسانه به ایران فراهم شود؟»

 شایعه‌هایی دهان به دهان می چرخد که مذاکراتی پشت پرده برای ایجاد بستر مناسب به منظور بازگشت مهاجران در حال انجام است و تغییرات می‌تواند نشانه‌های امید برای پایان‌دهی به مهاجرت اجباری خیل عظیمی‌ از روزنامه‌نگاران در تبعید باشد؟

در مورد چرایی فرار دسته جمعی روزنامه‌نگاران از ایران باید گفت

از حدود یک‌صد و نود و اندی سال پیش که «میرزا صالح شیرازی کازرونی» در زمان سلطنت محمدشاه قاجار «کاغذ اخبار» را منتشر کرد تا کنون، ایران هرگز بهشت روزنامه‌نگاران نبوده و جریان اطلاع رسانی در هیچ دوره تاریخی، ماه عسلی به معنای واقعی نداشته است. اما هرگز هم تصور آن همه رنج و دهشتی که پس از رویدادهای خرداد ماه سال 1388 بر فضای روزنامه‌نگاری ایران رفت، متصور نمی‌شد.

تنها چند روز پس از اعلام نتایج انتخابات دهمین دوره ریاست جمهوری و شروع اعتراض‌های خودجوش مردمی بود که بازداشت‌های خودسرانه روزنامه‌نگاران و وب‌نگاران، بی‌هیچ دلیل مشخص و بدون برگه احضار و بازجویی – کاری که به آدم ربایی شباهت بیش‌تری داشت - آغاز شد.

 تهدید، بازجویی و فشار به خانواده‌های اهالی رسانه و در پی آن، حبس‌های طولانی مدت و هم‌چنین بسته شدن تنها مرجع صنفی روزنامه‌نگاران، یعنی انجمن صنفی روزنامه‌نگاران که می‌توانست حقوق صنفی آن‌ها را پی‌گیری کند و در انتها، خانه‌نشینی شمار زیادی از روزنامه‌نگاران سبب ایجاد موج سهمگین و بی‌سابقه‌ای از مهاجرت این سرمایه انسانی از کشور شد. چنان که بیم آن می‌رفت با هجرت دسته جمعی اهالی مطبوعات، روند نیم‌بند جریان اطلاع رسانی آزاد در کشور متوقف شود.

در آن شرایط، روز به روز وضعیت رسانه‌ها رو به وخامت گذاشت. به شکل برنامه‌ریزی شده و نظام‌مندی کلیه فعالان رسانه‌ای که از خط قرمزهای تعیین شده عبور می‌کردند یا حتی گمان این عبور از سوی آن‌ها می‌رفت، بازداشت می‌شدند و تعدادی از آن‌ها پس از آزادی امکان ادامه فعالیت در حرفه خود را نیافتند.

به گفته سازمان گزارش‌گران بدون مرز، پس از رویدادهای سال 1388، بزرگ‌ترین فرار جمعی روزنامه‌نگاران از پس از انقلاب سال 57 شکل گرفت. تعداد اندکی از این روزنامه‌نگاران که شرایط بهتری داشتند مستقیم به اروپا و آمریکا مهاجرت کردند و تعداد بیش‌تری از آن‌ها بدون هیچ سرمایه یا پشتوانه مالی، در شرایط بسیار نامساعد، دشوار و گاه حتی غیر انسانی، در کشور واسطه به ویژه ترکیه، مالزی و کردستان عراق در انتظار نوبت‌های طولانی مدت مصاحبه ماندند تا شاید روزنه‌ای برای انتقال به یک کشور امن و میزبان پیدا کنند.

این فرارها محدود به خبرنگاران آزاد و مستقل نشد بلکه خبرنگاران و عکاسان وابسته به دولت نیز به سبب فشارهای وارد شده ناچار به درخواست پناهندگی و ترک وطن شدند؛ از جمله می‌توان به «محمد شادابی» خبرنگار ایسنا، «مهدی رستم پور» مجری صدا و سیما و «رضا مقیمی» عکاس خبرگزاری فارس اشاره کرد.

در بحبوبه همین فرار و گریزها بود که سازمان گزارش‌گران بدون مرز هشدار داد که «ایران در آستانه تبدیل شدن به کره شمالی دیگری است».

در حالی که سایت‌ها و روزنامه‌های وابسته به دولت «توهم دستگیری» را عامل فرار اصلی روزنامه‌نگاران مستقل و اصلاح طلب می‌دانستند اما درعالم واقع، روزنامه‌نگاران و وب‌نویسان منتقد و مستقل به شکل فله‌ای و بدون هیچ اتهام مشخصی روانه زندان می‌شدند. متاسفانه در مورد شمار روزنامه‌نگاران زندانی و مهاجر آمار مدون و مشخصی وجود ندارد.

«رضا معینی» مسوول میز ایران در سازمان گزارش‌گران بدون مرز پیش از این به رسانه‌ها گفته بود:« مجموعه روزنامه‌نگاران و وب‌نگاران مهاجری که از تیرماه سال 88 تا اردیبهشت سال 91 از راه کمک‌های این سازمان از ایران خارج شده‌اند، حدود 200 نفر هستند.»

افزوده بود: «روزنامه‌نگاران ایرانی دینی را که برای برقراری آزادی، دموکراسی و به ویژه آزادی بیان داشتند، ادا کردند و آن‌هایی هم که در ایران ماندند به وظایف دشوار خود متعهد ماندند.»

بنابرآمار سایت سازمان گزارش‌گران بدون مرز، از 22 خردادماه سال 88 تا خردادماه سال91 بیش از 300 روزنامه‌نگار محاکمه و بازداشت شده‌اند که تعدادی از این افراد کماکان تا زمان نوشتن این گزارش در بازداشت به سر می‌‌‌ برند.

در آخرین رده بندی جهانی آزادی مطبوعات که از سوی همین سازمان تهیه شده است، ایران در میان 179 کشور جهان، رتبه 175 را کسب کرده و پس از ایران، کشور سوریه، ترکمنستان، کره شمالی و اریتره قرار دارند.

در سال 2012، کمیته بین المللی حمایت از روزنامه‌نگاران (سی‌پی‌جی) نیز اعلام کرد که تعداد روزنامه‌نگاران زندانی در جهان 232 نفر است.

همین منبع، ترکیه را با 49 روزنامه‌نگار زندانی نخستین زندان روزنامه‌نگاران جهان دانست و پس از آن ایران با 45 روزنامه‌نگار و چین با 32 روزنامه‌نگار زندانی به ترتیب به عنوان دومین و سومین زندان روزنامه‌نگاران جهان خوانده شدند.

آمار روزنامه‌نگاران زندانی در ایران در سال 2010 ، 34 نفر و در سال 2011، 42 نفر بوده و 45 مورد نیز در سال 2012 به ثبت رسیده است.

خبرنگاران مهاجر در این باره چه می‌گویند؟

بیش‌تر روزنامه‌نگاران مهاجر نسبت به این تغییرات نگاه چندان خوش‌بینانه‌ای ندارند و این را یک نگاه زودباورانه می‌دانند که پس از اتفاقاتی که از سر جامعه مطبوعاتی ایران گذشت، بتوان به سادگی بستر لازم برای بازگشت عده زیادی از مطبوعاتی‌ها به کشور را فراهم کرد. آن‌ها تصمیم گیری در این مورد را زودهنگام دانسته و آن را منوط به ضمانت‌های اجرایی مناسب می‌دانند.

«م. ک»، روزنامه‌نگار مستقلی که مایل نیست نامش فاش شود با اشاره به این‌که این روزها و با تغییرات اخیر از سوی دوستانش در ایران مدام در معرض این پرسش قرار گرفته است، می‌گوید:« سابقه دو بار دستگیری و حکمی‌که هنوز برایم صادر نشده مرا وامی‌دارد کمی محتاط‌‌‌ ترعمل کنم. به هر حال، این‌جا آزادم وسانسوری وجود ندارد. اما واقعیت این است که به قول شاملو«چراغ من در آن خانه می سوزد» و من از رخدادهای مملکتم دورمانده‌ام. چه بخواهم و چه نخواهم تنها از دور دستی بر آتش دارم و نمی‌دانم با این فاصله فیزیکی باز هم می‌توانم برای نوشتن رویدادهای درون ایران ناظر منصفی باشم؟»

«فریبرز سروش»، روزنامه‌نگار ساکن فرانسه در مورد این‌که در صورت آماده شدن شرایط، آیا ریسک بازگشت به ایران را می‌پذیرد؟ پاسخ می‌دهد:« هرگز.»

او ادامه می‌دهد:«روزنامه‌نگاران مهاجر را می‌توان به دو بخش تقسیم کرد؛ کسانی که تنها تصور می‌کنند در خطرند اما سابقه و یا پرونده قضایی ندارند و دسته‌ای که در مراجع قضایی دارای پرونده هستند و با قرار وثیقه از زندان آزاد شده‌اند و احکام آن‌ها هنوز اجرا نشده است که طبعا شرایط این دو گروه با یکدیگر متفاوت است.»

می‌افزاید: «اتفاقا گروه اول سر و صدا و هیاهوی بیش‌تری دارند. گروه اول اگر برگردند، سرنوشتی مانند آقای "سراج‌الدین میردامادی" خواهند داشت که حداکثر، ممنوع الخروج شده و به قول خودشان به زبان خوش تفهیم اتهام می‌شوند. اما اعضای گروه دوم مانند آقای «رضوی فقیه» یک‌سره به زندان می‌روند. شما تصور کنید که مثلا آقای «تقی رحمانی» با استناد به تغییرات اخیر بلیت بگیرد و به ایران برگردد؛ چه سرنوشتی منتظر او خواهد بود؟

آزادی اخیر تعدادی از دوستان روزنامه‌نگار نمی‌تواند ملاک قرار بگیرد. آن‌ها روزهای سختی را در زندان و طی دوران بازجویی گذرانده‌اند. اکنون ما به جای این‌که پرسش‌گری کنیم که این‌ها بابت چه امری بازداشت بوده‌اند، با هیجان زدگی این موضوع را فراموش می‌کنیم و این مساله را ملاکی برای تغییر رفتار حکومت تلقی می‌کنیم.»

اما خانم «ن. م»، خبرنگار و فعال حقوق بشری به شکل دیگری به این ماجرا نگاه می‌کند:« امکان بازگشت و سفر به ایران برای من آنقدر مهم است که در هفته شبی نیست که خواب سفر به ایران را نبینم، هر چند در آن خواب نیز بازجویان محترم حضور دارند و مدام از دلیل سفرم به ایران از من می‌پرسند. راستش وقتی برای کار از ایران خارج می‌شدم هرگز فکر نمی‌کردم که از آن پس مجبورم از درون یک حباب شیشه‌ای به مملکتم نگاه کنم .

آرزوی راه رفتن در خیابان‌های شهرم و حضور در کنار خانواده و دوستانم همیشه با من است. گرچه نمی‌دانم کی امکان بازگشتم فراهم می‌شود. تنها چشم انتظارم چون برای من بازگشت به ایران به معنای حضور در خانه و سلام به پدری است که به دلیل شرایط موجود در ایران، امکان حضور در مراسم خاک‌سپاری‌ او در بهشت زهرا را نیافتم.»

«سحر بیاتی»، روزنامه‌نگار مستقل هم بر این باور است که برای تصمیم گیری در این مورد بسیار زود است.

او می‌گوید:« آرزوی همه این است كه بتوانند به ایران برگردند و در روزنامه‌های داخلی کار کنند. اما برای تصمیم گیری بسیار زود است. مشکلات دیگری هم وجود دارد. پرسش‌هایی که هنوز برای آن‌ها پاسخی وجود ندارد؛ مانند این ‌که اگر به ایران بازگردیم آیا رسانه مستقلی وجود خواهد داشت که بتوان آزادانه در آن کار کرد یا این‌که بازهم باید از صفر شروع کنیم؟ ما یک بار با مهاجرت ناچار شدیم از نقطه صفر شروع کنیم، نمی‌دانم آیا واقعا بار دیگر می‌توانیم این کار را به سرانجام برسانیم. آیا فرصت کار به ما خواهند داد؟»

او به این نکته اشاره می‌کند که پس از خروج از ایران، تلاش بسیاری کرده که خودسانسوری نهادینه شده در درون خود را مهار و از آن دوری کند. می‌گوید که در آغاز برایش دشوار بوده که بدون سانسور درونی کار کند.

می‌افزاید: «ما اکنون به شرایط تازه خو کرده‌ایم، نمی‌دانم آیا می‌توانیم بازهم به شرایط گذشته بازگردیم؟ آیا با تجربه‌ای که در بیرون از ایران از سر گذرانده‌ایم، باز هم می‌توانیم با خودکار قرمز سردبیر کنار بیاییم؟»

بیاتی مهم‌ترین مانع بر سر راه بازگشت روزنامه‌نگاران مهاجر را بی‌کاری احتمالی می‌داند و بر این باور است که نمی‌شود یک تصمیم شتاب‌زده گرفت.

«لیلا سعادتی»، روزنامه‌نگار و نویسنده سایت «صدای مهاجران» نروژ با اشاره به این‌که چه تضمینی وجود دارد که روزنامه‌نگاران و فعالان سیاسی آزاد شده دوباره دستگیر و زندانی نشوند، در این باره می‌گوید: «جمهوری اسلامی‌ شاید تلاش‌هایی برای برگشت ایرانیانی که در این سال‌ها مهاجرت کرده‌اند، بکند چون ضربه‌ای که از مهاجرت تعداد زیادی از جوان‌ها خورده است قابل جبران نیست. به جرات می توان گفت که نیروهای جوان و فعال کشور، ایران را خالی کرده‌اند. نظام نیاز به قشر جوان و با تجربه دارد اما چه تضمینی برای امنیت و ادامه کار همین قشر وجود دارد؟

این پرسش مطرح می‌شود که آیا با این روزنه‌های کوچک می‌شود گفت که سیستم جمهوری اسلامی از اساس تغییر کرده یا تنها یکی از قوای سه گانه تغییر کرده است؟ آیا ما می‌توانیم تغییر قوه مجریه را یک تغییر بزرگ و اساسی به شمار آوریم؟ در واقع نه. این باور و این تصور خیلی ساده انگارانه است. آیا ما دوران اصلاحات خاتمی ‌را تجربه نکرده‌ایم؟ آیا در دوران خاتمی، مطبوعات و روزنامه‌نگاران به علل مختلف توقیف و دستگیر نشده اند؟ آیا فاجعه کوی دانشگاه در دوران خاتمی‌ رخ نداد؟

 البته اگر ما تمام رخدادهای دوران خاتمی ‌را به گردن دوره ریاست جمهوری او بیندازیم، بی انصافی کرده‌ایم. تمام آن رویدادها در درون نظام جمهوری اسلامی‌ رخ داده است. حالا هم نظام جمهوری اسلامی ‌تغییر نکرده بلکه یکی از قوا تغییر کرده و تنها در حد و حدود اختیارات خود می‌تواند تضمین وامید بدهد و نه بیش‌تر. اما آیا آن دو قوه دیگر و یا نهادهای موازی دیگر هم تغییر کرده و امید داده‌اند؟ نه . هنوزغلامحسین اژه‌ای وجود «آرش صادقی» در زندان را به کلی منکر می ‌شود.»

این فعال حقوق بشر اضافه می‌کند: «من فکر می‌کنم زمزمه بازگشتن روزنامه‌نگاران مهاجر نوعی جوسازی است. این جوسازی‌ها هم اتفاقا در داخل ایران شکل می‌گیرد. اما من بعید می‌دانم روزنامه‌نگاران بخواهند به کشور بازگردند به چند دلیل؛ نخست این‌که تعدادی از ما به دنبال فرصتی بودیم که از ایران خارج شویم و در فضای بازتری کار و زندگی کنیم که پس از انتخابات 88 این فرصت برای ما ایجاد شد. ما می‌خواستیم امنیت سیاسی داشته باشیم و پیشرفت کنیم، آیا این شرایط برای ما در ایران محقق خواهد شد؟ آیا آن‌قدر فضای باز اطلاع رسانی وجود خواهد داشت که آزادی بیان حرف اول را بزند؟ باور کنید اتفاق بزرگی ‌در ایران رخ نداده است. همیشه عرصه برای روزنامه‌نگاران و فعالان سیاسی و نویسندگان مستقل و پیشرو تنگ بوده، چه در دوره سازندگی‌هاشمی‌رفسنجانی، چه در دوره اصلاحات خاتمی و چه در دوران متحجر احمدی نژاد.»

«نعیمه دوست‌دار»، روزنامه‌نگار و شاعر در پاسخ به این پرسش که اگر جمهوری اسلامی چراغ سبز نشان بدهد آیا به بازگشت به ایران فکر خواهد کرد؟ می‌گوید که بارها این پرسش را از خودش پرسیده و هر بار اما پاسخی که به خودش داده‌، منفی است.

وی می‌گوید: «نه از این نظر که دوست ندارم به کشورم بازگردم، مسلما این آرزوی هر ایرانی مهاجر و در تبعید است. اما فکر نمی‌کنم که شرایط به زودی برای این کار محقق شود. در واقع روند تغییرات در داخل ایران، هرچند با توجه به شرایط چند سال پیش بهتر شده، اما آن قدر اصولی و پایه‌ای نیست که در شرایط کار من به عنوان یک روزنامه‌نگار تغییر اساسی ایجاد کند.

 سیاست‌های کلی نظام هم‌چنان برقرار است و در چارچوب این سیاست‌ها، آزادی بیان، حقوق اقلیت‌ها، حقوق بشر و حقوق زنان نقض می‌شود. سانسور، سرکوب و فشارها هم‌چنان ادامه دارد و روزنامه‌نگارانی که وابستگی حزبی یا جناحی نداشته باشند، امکان فعالیت آزاد ندارند. چیزی که به شکل موجی از بازگشت یا دعوت به بازگشت راه افتاده، به باور من، مخاطب خاص دارد و تنها شامل کسانی می‌شود که نزدیکی‌های خاصی با گروه‌های سیاسی داخل ایران دارند. افزون بر این، برای شخص من تضمینی وجود ندارد که در صورت بازگشت به ایران تهدید نخواهم شد. ممکن است از این پس تعدادی از ایرانیانی که به دلیل مشکلات اجتماعی پس از انتخابات 88 از ایران خارج شدند امکان بازگشت پیدا کنند، اما برای فعالان سیاسی و اجتماعی مستقل و غیروابسته، این وعده‌ها نه ضمانت اجرایی دارد، نه شرایط تحقق. این است که من هم‌چنان فکر می‌کنم لازم است برای اطلاع‌رسانی درست و گریز از سانسور و افتادن به دام مدیحه سرایی برای دولت کنونی، رنج تبعید را به جان بخرم تا زمانی که شرایط داخلی ایران به شکلی قابل اعتماد و اصولی تغییر کند که تا آن زمان باید بیش‌تر و بیش‌تر صبر کرد.»

اما «مریم سخایی»، روزنامه‌نگار آزاد باور دیگری دارد: «در طول چند ماه گذشته روزنامه‌نگاران و فعالان سیاسی (دست‌کم آن‌هایی که من می‌شناسم) در بازگشت به ایران دچار مشکل جدی نشده‌اند. آخرش این‌که در فرودگاه به آن‌ها گفته شده که ممنوع الخروج هستند و یا پاسپورت آن‌ها را گرفته‌اند.

به اعتقاد من، هر کسی باید شرایط خاص خودش را بسنجد. این‌که بگوییم روزنامه‌نگاران و خبرنگاران رسانه‌هایی که دولت ایران به شدت نسبت به آن‌ها حساسیت ویژه دارد، همین فردا می‌توانند به ایران بازگردند، کمی‌رویایی و غیرممکن است یا کسانی که با رسانه‌های وابسته به اپوزیسیون همکاری می‌کنند طبعا امکان بازگشت ندارند. هنوز هم باید صبر کرد تا شرایط به ثبات بیش‌تری برسد.»

«م روانشید»، نویسنده، شاعر و خبرنگار نشریه‌های محلی خوزستان که با شرایط بسیار دشواری از ایران مهاجرت کرده، بر این باور است که نظام جمهوری اسلامی‌ ایران هرگز نمی‌خواهد از اعتقادات خود عدول کند و این سرچشمه و ریشه در دین دارد.»

او می‌افزاید:« این نظامِ فکری هر گونه حرفِ مخالف و منتقد را دشمن می‌داند، محارب می‌شمارد و اگر نتواند با توسل به احکامِ شرعی‌ تو را اعدام کند، قصابان‌ خود را برای تویی که محارب محسوب شده‌ای، می‌فرستد.نمی‌خواهم بدبین باشم، اما خوش‌بینی بیش از حد را هم کم خردی محض می‌دانم. من بر این باورم که اعتماد کردن به گله گرگ‌ها، به کشتارگاه فرستادن بی‌پناهان است. چه شد که عفو ملوکانه شامل حال تعدادی از آزادی‌خواهان شد؟ یادشان آمد که این‌ها بی گناهند؟ یا بازی جدیدی را شروع کرده‌اند؟ چه شد که به ناگهان و هم‌زمان با تشدید تحریم‌ها، به بن بست رسیدن جمهوری اسلامی و احتمال وقوع جنگ بر علیه سوریه، به ناگهان به خاطرشان رسید به اوباما نامه دوستانه بفرستند و به یاد «نرمش قهرمانانه» افتادند؟ من براین باورم که نباید فریب بخوریم و فضا را برای بازی‌های زیرکانه باز بگذاریم.»

«محمد تنگستانی»، شاعر، نویسنده و روزنامه‌نگار هم می‌گوید:« انسان به دلیل حس تنوع طلبی که دارد هنگامی که پس از سه دهه یواشکی بودن و یواشکی زندگی کردن به یک آزادی نسبی در جامعه‌ای دیگر می‌رسد، اول دچار سردرگمی و بهت می‌شود. شگفت‌زدهِ تفاوت معماری، شهرسازی و اخلاقیاتی که تنها به اندازه چند ساعت پروازهوایی یا طی مسیر زمینی به آن می‌رسی و می‌بینی که زمین تا آسمان با آن چه تا کنون دیده‌ای فرق دارد. در جامعه خودت به هر دلیل می‌توانی مجرم و محکوم باشی و به خاطر کم‌ترین حد از خواست‌های حقوق مدنی دچار درد سرهای بزرگی شوی. در جامعه‌ای که میهمان آن شده‌ای، پس از چند ماه، هنگامی که هیجان زدگی‌ات فروکش کرد، کم کم پی به حقوق شهروندی خود می‌بری؛ حرف می‌زنی اما کسی سانسورت نمی‌کند. اگرچه نویسنده و یا روزنامه‌نگارکه بوده باشی، ماه‌ها و یا شاید هم سال‌ها سایه خود سانسوری دورنی‌ شده‌ات، رهایت نمی‌کند. زمان که می‌گذرد کم کم دل‌تنگ می‌شوی اما آزادی را به دل‌تنگی ترجیح می‌دهی. حالا من نه سانسور می‌شوم و نه محدود خواهم بود. اجتماع، عرف و شریعت هنوز همانی هست که بود. از خودم می‌پرسم اگر برگردم کار دارم ؟ در تحریریه‌ها جایی برای من هست؟ آیا اکنون که مزه آزادی را چشیده‌ام، می‌توانم در همان جامعه که هیچ تغییرات بنیادی در آن شکل نگرفته، از آن خودسانسوری و دیگر سانسوری دور باشم؟ گرچه باید بگویم بی‌نهایت دلم برای شهرم، خانواده‌ام و از همه مهم‌تر، عطر موهای مادرم تنگ شده و دل تنگی‌های نوستالوژیک، کشنده‌ترین مرگ دنیاست.»

خانم «س . ج»، شاعر و روزنامه‌نگار در این مورد می‌گوید: « من بعید می‌دانم به این سرعتی که شما اشاره کردید شرایط بازگشت برای روزنامه‌نگاران تبعیدی فراهم شود. پیش از این هم گفته شده بود که از بازگشت کسانی که جرمی مرتکب نشده باشند، استقبال می‌شود. اما تعریف نشده بود که دقیقا این جرم چیست؟ بیش‌تر روزنامه‌نگارانی که پس از رویدادهای سال 88 مهاجرت کردند، روزنامه‌نگاران روزنامه‌های اصلاح طلب و رسانه‌های سبز بودند که درهمان سال توقیف یا فیلتر شدند و بیش‌تراین روزنامه‌نگاران از حامیان جنبش سبز بوده واخبار مربوط به آن را پوشش می‌داده‌اند. بنابراین، چون هنوز آن "جرم" به طور دقیق تعریف نشده، معلوم نیست که حمایت از جنبش سبز از نظر آقای روحانی و یاران وی، جرم محسوب می‌شود یا خیر. به نظرم، زمانی می‌شود بیش‌تر به گفته آن‌ها اعتماد کرد که دست‌کم جرم و مجرم به شکل دقیق‌تری از سوی آن‌ها تعریف شود. آزادی عزیزان دربند در روزهای گذشته سبب خوشحالی است، اما باید دید که آیا اجازه ادامه فعالیت به آن‎ها داده می‌شود یا این که چاره‌ای برایشان باقی نمی ماند جز ترک وطن و تن دادن به تبعید خودخواسته. من زمانی به ایران بر می‌گردم که احساس کنم اجازه ادامه فعالیت‌ در آن‌جا را دارم وگرنه بودن در ایران بدون این که حق فعالیتی داشته باشم، چه فایده‌ای می‌تواند به حال من و مردمی‌که عاشقانه برایشان قلم می‌زنم، داشته باشد. فراهم شدن شرایطِ ماندن در ایران، یعنی فراهم شدن این شرایط که بتوانم در آن‌جا هم‌چنان کتاب چاپ کنم و در مطبوعات قلم بزنم، آن هم نه به سبک و شیوه‌ای که آقایان می‌خواهند بلکه به سبک و روش خودم.»

 خانم «ن. ک» خبرنگار مستقلی که مایل نیست نامش در این گزارش فاش شود، بر این باور است که رویدادهای خوشایند اخیر می‌تواند برای روزنامه‌نگاران مهاجری که دل‌شان کماکان  در ایران جا مانده، روزنه امیدی باشد.

او اعتماد به حکومتی که هنوز دوستی و برادری خود را به اثبات نرسانده، خوش‌بینی زیادی می‌داند و می‌افزاید: «بارها و بارها این قبیل چراغ سبزها به بسیاری از دوستان نشان داده شده و آن‌ها بنا را بر اعتماد گذاشته‌اند ولی یا سر از اوین درآورده‌اند و یا دیگرگذرنامه ای برای خروج از ایران ندارند.»

می‌گوید: «این‌ها ابتدایی‌ترین گام‌هایی است که آقای رییس جمهور برداشته است. باید کماکان منتظر بود و دید که آیا زندان‌های ایران خالی می‌شوند تا با گروه‌های دیگری از فعالان حقوق بشر و روزنامه‌نگاران پر شوند یا قدرتِ کلیدِ گشایندهِ آقای روحانی بسیار بیش از این‌هاست. برگشتن به ایران رویای شبانه تک تک مایی است که دل‌مان برای ایران می‌تپد و رویای خانواده‌های ماست که روزی با یک دسته گل در فرودگاه امام منتظر بازگشت ما باشند.»

 «فیروزه رمضان زاده» روزنامه‌نگار، منع قانونی را یک عامل بازدارنده بازگشت روزنامه‌نگاران به وطن می‌داند و می‌گوید: «با توجه به این‌که بیش‌تر این روزنامه‌نگاران به کشورهای اروپایی یا آمریکا پناهنده شده‌اند طبعا برای بازگشت به ایران دارای منع قانونی هستند. نخستین گام، آزادی همه روزنامه‌نگاران زندانی است. هنوز تعداد زیادی از آن‌ها در زندان هستند وهیچ بعید نیست که ما هم با ورود به ایران، به آن‌ها در اوین محلق شویم.

نخست، لازم است دولت آقای روحانی در جهت رفع قانونی محدودیت ورود روزنامه‌نگاران تلاش کند. دولت آقای روحانی در روزهای نخست فعالیت خود به سر می برد و در ماه‌های آتی باید دید که تا چه اندازه به وضعیت روزنامه‌نگاران در بند و هم‌چنین نشریه‌های توقیف شده روی خوش نشان خواهد داد؟

من بر این باورم که تا زمانی که نظام ولایت فقیه بر ایران حاکم است ما همواره شاهد کشمکش دولت با بخش امنیتی آن خواهیم بود. اما به هر حال سرعت تغییرات در سطح جهانی را نمی‌توان نادیده گرفت. هم‌اکنون حاکمیت در شرایطی قرار گرفته که مجبوراست به باز شدن هرچه بیش‌تر فضای سیاسی تن بدهد و شرایط به گونه‌ای رقم خورده که می بینیم به ماشاالله شمس الواعظین اجازه می‌دهند روزنامه منتشر کند.»

به هر حال، با روند پیش رو و تغییراتی که در جامعه ایران در حال انجام است شمار زیادی از مهاجران مطبوعاتی که از سر اجبار ترک دیار کرده‌اند، این تغییرات را روزنه امید فرض می‌کنند و با این تصور خوشایند، به دولت روحانی دل‌خوش‌اند. البته شمار بیش‌تری نیز چنین برداشتی را بسیار زود هنگام و عجولانه می‌دانند چرا که پیش از این نیز بارها شاهد سیاست‌های دوگانه «چماق وهویج » بوده‌اند و دل‌خوش کردن به این تغییرات را نوعی زودباوری ساده انگارانه می‌دانند. باید منتظر ماند و دید روند تغییرات به کدام سمت و سو خواهد چرخید و سرنوشت این همه انسان دلتنگِ دور از خانه پدری چه سرانجامی ‌خواهد یافت؟

از بخش پاسخگویی دیدن کنید

در این بخش ایران وایر می‌توانید با مسوولان تماس بگیرید و کارزار خود را برای مشکلات مختلف راه‌اندازی کنید

صفحه پاسخگویی

ثبت نظر

تصویری

نیویورک، سپتامبر ۲۰۱۳

۲ مهر ۱۳۹۲
توکا نیستانی
نیویورک، سپتامبر ۲۰۱۳