شنبه هفتم نوامبر (۱۶ آبان) نمایش مجموعه عکسهای «مجید سعیدی»، عکاس ایرانی در پاریس آغاز شد. «اتحادیه عکاسان حرفهای» با همکاری «موسسه لوکاس دولهگا» در «خانه عکاسان» میزبان عکسهای سعیدی با عنوان «زندگی در جنگ» است.
عکسهای این مجموعه، روایت زندگی مردم افغانستان در جنگیاست که به بخشی از زندگی مردم تبدیل شده است.
دی ماه سال گذشته سعیدی برای این مجموعه، جایزه «دولهگا» را برد. دولهگا عکاس جوانی بود که در ژانویه ۲۰۱۱ در تونس کشته شد.
«پیر مونیه»، عکاس و عضو موسسه دولهگا درباره «زندگی در جنگ» به «ایرانوایر» گفت این عکسها راوی زوایای مختلف زندگی مردم افغانستان است و هر کدام برشی از آن را روایت میکنند؛ مد، فرهنگ، جنگ، قربانیان، کودکانی که اسباببازی آنها دست مصنوعی است و استعمال دخانیات.
از نظر مونیه، این عکسها درباره جنگ نیستند:«موضوع آن ها، شرایط زندگی افغانها است.» «پاتریک روشه»، رییس اتحادیه عکاسان حرفهای در گذشته با چند عکاس خبری در افغانستان همکاری داشته است.
او درباره عکسهای سعیدی به «ایرانوایر» می گوید: «من باور دارم که "زندگی در جنگ" بهترین عکسهایی است که تا به حال در رابطه با این موضوع دیدهام.» به نظر او، عکسها نیازی به توضیح ندارند: «خودشان با ما حرف میزنند و داستان خود را روایت میکنند.»
بنا به گفته روشه، عکسهای سعیدی با روایت واقعیت، پیچیدگی زندگی مردم افغانستان را نشان میدهد که درک آن برای اروپاییها سخت است.
یکی از عکسها توجه رییس اتحادیه عکاسان را به خود جلب کرده است. تصویر، فضای وهمآلودی را نشان میدهد اما جزییاتی از شخصیتهای داخل عکس مشخص نیست؛ نه صورت آنها و نه اتفاقی که در جریان است. روشه این عکس را از نظر تکنیکی «عالی» و «قوی» توصیف میکند:«بدون دیدن جزییات، متوجه میشویم چه اتفاقی آنجا افتاده.»
این عکس مونیه را نیز «شگفتزده» کرد.
سال ۲۰۱۰ صدای انفجاری از بازار کابل شنیده میشود. همکاران سعیدی در آسوشیتدپرس به او خبر میدهند علت انفجار، بمبی ساعتی بوده است. انفجار آن شب باعث جان باختن یک نفر و مجروح شدن ۶ نفر دیگر شد.
سعیدی درباره آن به «ایرانوایر» گفت: «انفجار آن شب خسارت زیادی به تجار و کسبه وارد کرد اما چون شب بود، تلفات انسانی زیادی از نظر آماری نداشت. از آنجاییکه آتشنشانی نیز مثل بقیه چیزها در افغانستان قوی نیست و پیشرفتی نداشته، ماشینهای آتشنشانی کابل بسیج شده بودند که آتش را خاموش کنند. دست آخر هم نتوانستند. بخشی از بازار که دچار آتشسوزی شده بود، تماما سوخت. ساعت ۳ صبح، وقتی از فرط خستگی از دیوار فرسودهای سقوط کردم، در حالی به خانه برمیگشتم که آتشسوزی همچنان ادامه داشت.»
او می گوید: «جزییاتی در این عکس معلوم نیست که بخواهیم بگوییم اثرگذاری به دلیل آن است. علاقه به این عکس از منظر اثرگذاری نیست بلکه علاقه شخصی به این حرکت و فضای وهمآلود مورد توجه قرار گرفته است.»
حادثهای که باعث این عکس شده بود اما در رسانهها بازتاب زیادی نداشت. به عقیده سعیدی، تنها خبرهایی در رسانهها پررنگ میشوند که تلفات انسانی آنها زیاد باشد: «نه یک کشته و شش مجروح».
اما تصویری که سعیدی از آن حادثه گرفته، به گفته حاضران در گالری، یکی از «تاثیرگذارترین» عکسهای مجموعه است.
«لئا راسا گلدستن»، مسوول روابط عمومی اتحادیه عکاسان حرفهای تصویر دو زن افغانی را که مشغول قلاببافی برای لباس عروسک موسوم به «باربی» هستند، جالب تر می داند: «این عکس از این نظر خیلی جالب است که نشان میدهد امریکا چه قدر به داخل زندگی دختران و زنان عادی افغانستان نفوذ پیدا کرده است.»
در میان بازدیدکنندگانی که در شب افتتاحیه به خانه عکاسان پاریس آمده بودند، چند دانشجوی ایرانی نیز حضور داشتند.«مینا»، دانشجوی رشته ادبیات دانشگاه سوربن پس از بازدید از نمایشگاه، در حالیکه اشک در چشمانش حلقه زده بود، گفت: «با اینکه عکسها را در اینترنت دیده بودم اما باز هم تحت تاثیر قرار گرفتم. کودکان، کسانی که ترور شده اند، خانمهای قلابباف و زن ووشوکار؛ اصلا فکر نمیکردم که در افغانستان هم چنین چیزی وجود داشته باشد.»
«فرهاد»، دانشجوی فوق لیسانس آموزش زبان فرانسه که دوره سربازی خود را در «سراوان»، نزدیکی مرز پاکستان گذرانده، گفت که عملیات انتحاری را از نزدیک دیده و به همین دلیل با فضای عکسها احساس آشنایی دارد: «ما در ایران درگیر جنگ مغزها و عقیدهها هستیم؛ جنگی بین جوانها و دولت که قابل تحملتر از جنگ جاری در افغانستان است.»
«احسان» به تازگی به فرانسه آمده است. او پس از دیدن عکسها، از بیخبری مردم ایران و افغانستان از یکدیگر گفت: «ذهنیت ما نسبت به افغانها بیشتر در نسبت با معاشرتمان با آنها است. ما تصویری از آنچه در این کشور میگذرد، نداریم. افغانها هم مثل ما اینجا میآیند و پناهنده میشوند. آن قدر از هم بیخبریم که باید از طریق عکسهای آقای سعیدی بفهمیم در افغانستان واقعا جنگ جریان دارد.»
در میان مجموعه «زندگی در جنگ»، عکسی از مراسم دفن مردی افغان وجود دارد. عکسی که توجه این دانشجویان ایرانی را بیش از سایر عکسها به خود جلب کرده است: «زیرا مراسم آنها هم مثل رسمهای ما میماند؛ همانطور ناراحتکننده است.»
سعیدی روزی که این عکس را گرفت، از تشییع جنازه تا خاکسپاری، عزاداران را همراهی کرده بود. به گفته وی، با آنکه در افغانستان پیروان مذاهب مختلف از دین اسلام وجود دارند اما مراسم کفن و دفن آنها مشابه هم است.
او درباره این عکس توضیح داد: «معمولا در این قبیل مراسم، عزاداران ناراحت و عصبی هستند. به عنوان عکاس نمیتوانستم نزدیک شوم و پرس و جو کنم که او کیست. به هر حال، شهید شده بود؛ یا در اثر بمب، یا مینهای جادهای و یا جنگ با طالبان. وقتی که او را در قبر گذاشتند، برای چند لحظه پارچه را از صورتش کنار زدند تا در گوشش قرآن بخوانند. فکر کردم وقتی که صورت معلوم باشد، خیلی بهتر و تاثیرگذارتر است تا اینکه در یک پارچه سفید پوشانده شده باشد.»
مجید سعیدی نمیتواند یک تصویر را از میان مجموعه «زندگی در مرگ» بر دیگری ترجیح دهد. او میگوید تاثیری که مخاطبان از این عکسها میگیرند، پیش از همه، خود عکاس را متاثر میکند: «اگر دانشجویی از دیدن عکسهای من اشک در چشمانش جمع شده، حتما خود من مدتی بغض گلویم را گرفته بوده. تمام این عکسها اول تاثیر خود را بر من میگذارند تا پس از طی مراحلی به گالری میرسند.»
به گفته سعیدی، در افغانستان احتمال زنده ماندن در یک روز پس از خروج از خانه ۵۰ درصد است: «هر انسانی در آنجا هر روز برای خودش این احتمال را میگذارد که شاید تا آخر شب به خانه بازنگردد. مثل سال ۲۰۰۹ که به ماشینی در قندهار تکیه داده بودم که یک ربع بعد منفجر شد یا شبی که در کمپ طالبان گذراندم.»
سعیدی گفت: «از طریق یکی از هماهنگکنندههایم در شمال توانستم طالبان را متقاعد کنم که اجازه بدهند آنها هم مثل بقیه نشان داده شوند. مسلمان بودنم هم دلیلی شد برای اینکه قبول کنند. بخشی از طالبان هم برای نشان دادن قدرت مثل داعش علاقه دارد که رسانهای شود.»
برای رسیدن به کمپ، چشمهای سعیدی در بخشی از مسیر بسته شد، سه بار ماشین تغییر پیدا کرد و یک ساعتی با موتور سیکلت از میان کوه گذشتند؛ تجربهای که سعیدی آن را «ریسک» خواند: «۱۰ تا ۱۵ نفر در اردوگاه بودند. مثل آدمهای عادی زندگی میکردند. بعضیها از روستاهای اطراف بودند و شبها پیش زن و بچههای خود بازمیگشتند. اول با من خوب نبودند اما وقتی با آنها همغذا شدم، رابطهشان بهتر شد. ساعت حدود ۵ صبح که برای نماز صبح بیدارم کردند، شوکه شدم. فکر کردم که شاید قرار است اتفاقی برایم بیفتد و قرار نیست عکاسی کنم بلکه قرار است کشته شوم. وقتی نماز را خواندیم، من را از میان کوهها گذراندند. قرار بود هنگام عملیات همراه آنها باشم.»
سعیدی در زمان برگزاری این نمایشگاه در پاریس حضور ندارد اما مجموعه عکسهای او تا 28 نوامبر میهمان گالری خانه عکاسان این شهر است.
از بخش پاسخگویی دیدن کنید
در این بخش ایران وایر میتوانید با مسوولان تماس بگیرید و کارزار خود را برای مشکلات مختلف راهاندازی کنید
ثبت نظر