در ۳۱ شهریور ۱۳۵۹ با یورش هواپیماهای شکاری عراق به ۱۰ فرودگاه نظامی و غیر نظامی ایران، جنگ ایران و عراق آغاز شد. این جنگ که هشت سال پایید، مسیر انقلاب ایران را دگرگون کرد و پیامدهای سیاسیاش تا هماکنون ادامه دارد.
در سی و چهارمین سالگرد آغاز جنگ ایران و عراق میپرسیم جنگ هشت ساله چه تأثیری بر ادبیات معاصر ایران گذاشت؟ آیا ما توانستیم در پرتو این جنگ آثاری ماندگار بیافرینیم؟
در این مدت سه نسل از نویسندگان و شاعران در ایران برآمدهاند. عدهای از «شاعران و نویسندگان مکتبی» و خاطرهنویسان هنوز با دیدی غیر انتقادی آثاری در زمینه جنگ پدید میآورند. نسلی هم از جنگزدگان بدون وابستگی به تریبونهای دولتی برای تجربههایشان از آن دوران بیان ادبی یافتهاند. در این میان گونهای از ادبیات ضد جنگ به وجود آمده که از جنگ تقدسزدایی کرده است. آیا این تجربهها کافیست؟ آیا اصولاً میتوان «ادبیات جنگ» را به عنوان یک گونه مستقل ادبی در ادبیات معاصر ایران به شمار آورد؟ آیا «ادبیات جنگ» توانسته است در خدمت اندیشه صلح درآید؟
در دومین بخش «ادبیات جنگ»، این پرسشها را همچنان در گفتوگو با عبدالجبار کاکایی، فرج سرکوهی و بهزاد زرینپور پی میگیریم:
عبدالجبار کاکایی: «بنیانهای فکری ما مبتنی بر تهاجم نبود»
من هم از کسانی بودم که به خطوط مقدم جبهه میرفتند. آنجا امکان برپایی جلسات شعرخوانی بود. در خط مقدم نغمات آیینی و نوحهها از بلندگوهای تبلیغاتی که عموماً سپاه آنها را هدایت میکرد، پخش میشد و اثرگذار هم بود. اما ادبیاتی که در صفحات کتابها باقی میماند، از قلمرو ادبیات شفاهی نمیآید. نخبگان این آثار را میآفرینند. در آن زمان شاعرانی مانند حسن حسینی، قیصر امینپور و علی معلم آثاری در زمینه ادبیات جنگ به وجود آوردند که هنوز باقی مانده است. اگر با نگاه عالمانهای در این آثار تأمل کنیم، درمییابیم که بنمایه این اشعار سوگسرودهایی درباره جنگ است. رجزخوانی نیست.
در فرهنگ تشیع، تعزیهخوانی و رجز اهمیت دارد. ما اما در شعرهایمان میخواستیم بگوییم ملتی که در مقابل یک امر غافلگیرکننده قرار میگیرد، بنیانهای فکرش بر تهاجم نیست.
ارتش عراق از مرزها عبور کرده و شهرهای مرزی ما را تصرف کرده بود. بمباران شهرها شروع شده بود و شاعران مذهبی و مؤمن به انقلاب در مرثیه دوستانشان و شهرهایی که بمباران و موشکباران میشدند، شروع کردند به واگوییهای ادبی. اولین شعرهای ما هم همینها بود. من خودم هم اولین قطعاتم در زمینه جنگ، قطعاتی است که شبیه سوگنامه است.
فرج سرکوهی: «اسلامینویسها چیزی برای ادبیات ایران نساختند.»
فکر نمیکنم اسلامینویسان به دنبال ساختن هویت ملی بوده باشند. آثاری که آنها نوشتند بیشتر جنبههای مکتبی دارد. اشتباه اساسی جمهوری اسلامی این بود که جنبه ناسیونالیستی جنگ را نمیدید. درحالیکه کسانی که به جنگ رفته بودند بخشی از آنها ایدههای مذهبی داشتند اما ایدههای ملیگرایانه و هویت ملی و دفاع از کشور و غیره هم مطرح بود.
جمهوری اسلامی میخواست این بخش را از ادبیات جنگ حذف کند و بیشتر، جنگ را اسلامی میدید. جنگ برای جمهوری اسلامی جنگ اسلام و کفر بود؛ و این یکی از دلایلی بود که باعث تحمیل حذف ترمهای دیگری مثل جنبههای ملی جنگ شد و به ادبیات جنگ لطمه زد و یا سبب سانسور شد. اسلامینویسان معمولاً میکوشند کلیشههایی بیافرینند از آدمهای خوب و آدمهای بد.
فکر نمیکنم که اینها اصلاً چیزی را در ادبیات ایران ساخته باشند، اعم از هویت ملی یا هیچ چیز دیگری را. نوشتههای تبلیغی «دفاع مقدس» به خاطر تبلیغی بودنشان، گذرا هستند.
در زمینه سینما آثار بزرگی در زمینه جنگ خلق شد. مثلاً «آژانس شیشهای» حاتمیکیا که یک شاهکار است یا «عروسی خوبان» مخملباف که یک تراژدی بزرگ است درباره کسانی که آرمانخواه بودند اما آرمانهایشان شکست خورد و خودشان شاهد شکست آرمانهایشان بودند. «آژانس شیشهای» هم تقابل آن آرمانگرایی با واقعیتهای سخت دوران سازندگی رفسنجانی رانشان میداد. اما در زمینه کتاب، کسانی که ادبیات جنگ را در چهارچوب حکومتی مینوشتند اثر قابل تأملی خلق نکردند که حالا بشود در مورد آن بحث کرد. نویسندگان و شاعران مکتبی چهارچوبهای ایدئولوژیک داشتند و میخواستند این چهارچوبها را به ادبیات تحمیل کنند. اینیکی از دلایل ضعفشان بود. این نویسندهها و شاعران استعدادهای خلاق ادبی نبودند.
شما میتوانید یک نویسنده ایدئولوژیک باشید، و اثر بزرگی هم خلق کنید. اما اول باید ایدئولوژی را جذب و درونی کرده باشید و بعد با آنهم ذات پنداری داشته باشید. پس از جذب و درونی کردن ایده است که میتوانید آن را به عرصه ادبیات بکشانید.
بهزاد زرینپور: «ما به بازی جدیدی دعوت شدیم»
من در مورد شعر خرمشهر خودم جایی خواندم که نوشتهشده بود این بهترین شعر «ضد جنگ» در ادبیات ایران است. شعر «خرمشهر»:
آن وقتها که دستم به زنگ نمیرسید
در میزدم
حالا که دستم به زنگ میرسد
دیگر دری نمانده است.
برمیگردم:
یکی دو روز مانده به زنگهای تفریح
«برنامهی کودک» تازه تمام شده
و ما مثل همیشه توپ را میبریم که...
طنین کشدار سوتی غریب
بازی را متوقف کرد
صدای گنجشکها را برید
جنین کال زنی بر زمین افتاد
کارون یک لحظه زیر پل ایستاد
و ما به بازی جدیدی دعوت شدیم
که توپهایش بهجای گل آتش میشدند
گنجشکها لانههایشان را پایین آوردند
ما بادبادکهایمان
و بزرگترها صدایشان را.
از آن پس دیگر
زیر هیچ سقفی سفره پهن نشد.
من با هر هنری که در راستای جنگ و یا ضد جنگ باشد مشکل دارم و معتقدم کار هنرمند این نیست که با پیشفرض بخواهد دست به خلق بزند. ما نباید فراموش کنیم که در کشوری که زندگی میکنیم نام دیگر جنگ، «دفاع مقدس» است و با ادبیات جنگ در دنیا فرق میکند.
جنگ ما یک جنگ ملی بود و من از کسانی که در جنگ جانشان را از دست دادند دفاع میکنم. یکی از آنها برادرم بود که در جنگ کشته شد. چگونه میتوانم شعری بنویسم که ضد او باشد؟
من اما در دفاع از جنگ هم شعری ننوشتهام، بلکه فقط روایتگر جنگی بودم که در دوران کودکیام اتفاق افتاده بود. مرزبندیهایی مثل ادبیات جنگ در تقابل با ادبیات ضد جنگ را قبول ندارم. فکر میکنم از پس این سالها، به بازی جدیدی دعوت شدهایم.
از بخش پاسخگویی دیدن کنید
در این بخش ایران وایر میتوانید با مسوولان تماس بگیرید و کارزار خود را برای مشکلات مختلف راهاندازی کنید
ثبت نظر