close button
آیا می‌خواهید به نسخه سبک ایران‌وایر بروید؟
به نظر می‌رسد برای بارگذاری محتوای این صفحه مشکل دارید. برای رفع آن به نسخه سبک ایران‌وایر بروید.
فرهنگ

جدال زن و مرد در "خونه تکونی" با چاشنی جانی گیتار

۵ شهریور ۱۳۹۳
محمد عبدی
خواندن در ۶ دقیقه
مهرداد سیف
مهرداد سیف
جدال زن و مرد در "خونه تکونی" با چاشنی جانی گیتار
جدال زن و مرد در "خونه تکونی" با چاشنی جانی گیتار
جدال زن و مرد در "خونه تکونی" با چاشنی جانی گیتار

خونه تکانی (با نام انگلیسی  Domestic Labour ) نمایش تازه ای است از مهرداد سیف، کارگردان مقیم بریتانیا که در بخش فرینج جشنواره ادینبورگ به مدت بیست و یک شب اجرا شد. 

سیف که دو سال پیشتر هم با نمایش "لهستان سه- ایران دو" در ادینبورگ شرکت داشت، این بار نمایشی ضدقصه را به روی صحنه برده که در آن احوال و خاطرات یک مرد ایرانی با همسر انگلیسی‌اش از طریق یک مونولوگ که توسط سه زن به طور همزمان روایت می شود، به شکلی مدرن و متفاوت در برابر تماشاگر قرار می گیرد.

با مهرداد سیف در ادینبورگ گفت و گو کرده ام. 

کار قبلی ات در جشنواره ادینبورگ، به شکلی بر پایه قراردادهای کلاسیک تئاتر بنا شده بود، این بار اما شکل متفاوت و تازه ای از تئاتر را تجربه می کنی، نوعی تئاتر تجربی...

البته شما تنها کار قبلی مان را دیدید، اما قبل تر از آن، شهرت کار گروه ما بخاطر تئاترهای تجربی بود. نمایشی در لندن در "لیریک تیاتر" اجرا کردیم که خیلی شبیه این نمایش بود. این نمایش به شکلی بازگشت به آن دوران بود، چون تئاتر "بوش" در لندن از ما خواست که کاری را برایشان درست کنیم و ما هم این نمایش را پیشنهاد کردیم و آنها سرمایه گذاری کردند. این تم فمینیسم و مردها تم خیلی وسیعی است. وقتی کار را شروع کردیم یک خانم آکادمیکی که در کمبریج کار می کند و متخصص فمینیسم و بخصوص فمینیسم و مردان است به ما خیلی کمک کرد. او گفت که مساله تمیز کردن خانه توسط مردها یکی از آخرین زمینه های جنگ بین مردها و زنهاست که هنوز حل نشده. هنوز همسر من به من می گوید که تو بلد نیستی خونه تمیز کنی! این برای من جالب بود و شروع کردم به تحقیق. جنبش های جالبی در بریتانیا بوده از جمله جنبش دوچرخه و جنبشی که در آن سعی کردند لباس زنان را طوری تغییر دهند که آنها بتوانند راحت تر حرکت کنند. این جنبش ها همه درباره حرکت بود. طبیعتاً چون ایرانی هستم می خواستم وقایع مربوط به ایران را هم دخیل کنم. برای همین پرداختم به مساله جنگ ایران و عراق و پس از آن و رشد جمعیت و کنترل آن و این که همه چیز تغییر کرد. همه این ها را سعی کردم در نمایش بیاورم. قبل تر سعی می کردم نمایشنامه به شکل کلاسیک بنویسم اما می دیدم که نمی توانم. می دیدم که تاریخ ایران همیشه با مانع برخورد کرده و هر بار شکل دیگری گرفته و داستان ادامه داری ندارد و به این دلیل نمایشنامه من هم همین شکل شده.

این ساختار جهشی که اشاره می کنی که حتی باعث شده یک جمله از زبان چند نفر به شکل تکه تکه بیان شود، به شکلی روایت را پس می زند و فرم نمایش را چشمگیرتر می کند....

بله، کارهایی که ما می کنیم از هنرهای تجسمی و سینما هم می آید و برای من چیزی که مهم است این است که تماشاگر تئاتر وقتی که می آید یک اثر سه بعدی ببیند و تصویر باشد که اهمیت داشته باشد. این کارها از این نظر هم تجربی هستند که تماشاگر باید یک چیزی را تجربه کند. نمایش هایی که روایت و داستان در آنها عمده است، در تجربه کردن را به روی تماشاگر می بندد. در این کار از یک مجسمه ساز لهستانی استفاده کردم که تمام این کلاهخودها را که می بینید یا حتی جاروها و دوچرخه را طراحی کرد. ما صحنه به مفهوم کلاسیک تئاتر نداشتیم، و به جای آن چیدمان(اینستلیشن) داشتیم. این باعث می شود که برای تماشاگر سوال بوجود بیاید تا این که جوابی به آنها داده شود. 

این نوع کار اما چندان با شکل تثبیت شده تئاتر در بریتانیا که هنوز نمایشنامه نویس را مهمتر از کارگردان تلقی می کند، تناقض دارد....

بله، من طی سال ها حتی چند بار فکر کرده ام که تئاتر را کنار بگذارم. ما نمایش های موفقی داشتیم از جمله مجنون در "لیریک تیاتر" اما با وجود موفقیت نمایش و فروش رفتن تمام بلیت ها ، آنها به ما گفتند که دیگر اینجا چنین نمایشی نباید بگذارید! خیلی برای من عجیب بود... کارهای من انتخابی نیست به این معنی که مضمون این نمایش به زور من را برد به طرف این فرم. من نمی توانم به شکل کلاسیک بنویسم، برای همین باید به جنگ و جدالم ادامه بدهم. 

روایت شخصیت ها و عوض کردن راوی و رو به تماشاگر حرف زدن، مرا یاد نقالی انداخت. استفاده از نقالی و تئاترهای سنتی ایرانی مدنظرت بود؟

برای من جالب است چون این آگاهانه نبوده.. من با نقالی آشنا هستم، البته نه این که آشنایی زیادی داشته باشم، اما وقتی این قضیه مطرح می شود می توانم رابطه اش را ببینم. آگاهانه نبود، اما می توانم ببینم که هست. 

راوی یک مرد است اما سه زن حرف های او را با تماشاگر مطرح می کنند. به شکلی می شود نوعی جدال درونی مردانه و زنانه...

صد درصد... خیلی از تماشاگران گفتند که در این نمایش، هم نقطه نظر مردان مطرح می شود و هم نقطه نظر زنان و خیلی خوب است که فراتر رفته از قصد و غرض نویسنده. استفاده از فیلم "جانی گیتار" هم به همین دلیل است. دیالوگ معروف زن و مرد، به شکل کلاسیک حرف های زنانه ای است اما آن مرد دارد این حرف ها را می زند. جالب است زمانی که آن را در کمبریج اجرا کردیم برخی می گفتند این شخصیت دائم در حال تمیز کردن است، بنابراین نمی تواند یک مرد باشد و باید یک زن باشد!

استفاده زیادی کرده ای از جانی گیتار، یکی از فیلم های محبوب زندگی من... این فیلم برایت یک مساله شخصی دارد؟

یکی از فیلم های محبوب زندگی من هم هست. یادم هست که خواهرم که سینما خوانده بود، آمد و گفت که فیلمی دیده که تنها وسترن سینماست که دو تا زن با هم دوئل می کنند. برای من خیلی جالب بود، این که این وسترن حالت اپرا دارد و در عین حال نقش های زن و مرد را برعکس می کند. برای همین می خواستم که در نمایش از آن استفاده کنم که البته در ابتدا خیلی با مخالفت گروه در کمپانی روبرو شدم و نظرشان این بود که چه ربطی دارد و مردم نمی فهمند! در نهایت می توانم بگویم که اکثر عکس العمل ها نسبت به نمایش بخشی از جانی گیتار در نمایش مثبت بود. 

سه بازیگر زن داری که یکی از آنها هم ایرانی است. هر سه هم اتفاقاً خوب بازی می کنند. آنها را چطور انتخاب کردی؟

بیشتر بر پایه توصیه همکارها، بجز هنرپیشه ایرانی. هنرپیشه ایرانی دیگری داشتیم که قبلاً هم با من کار کرده بود اما چون بچه کوچک داشت نمی توانست بیاید به ادینبورگ، برای همین تست گذاشتیم و توانستیم سارا زانتاش را پیدا کنیم. برای دو نفر دیگر دنبال افرادی می گشتیم که تنها هنرپیشه نباشند بلکه هنرمند هنرهای تجسمی هم باشند و در کار همکاری کنند. هنرمند فرانسوی مان ایده های جالبی آورد. ما با هم تمام این تصاویر را پیدا می کردیم. خیلی طول کشید کار به سرانجام برسد، حدود دو سال. 

از بخش پاسخگویی دیدن کنید

در این بخش ایران وایر می‌توانید با مسوولان تماس بگیرید و کارزار خود را برای مشکلات مختلف راه‌اندازی کنید

صفحه پاسخگویی

ثبت نظر

جامعه مدنی

فاطمه خردمند، جرم: خبرنگاری (38)

۵ شهریور ۱۳۹۳
ایران وایر
خواندن در ۵ دقیقه
فاطمه خردمند، جرم: خبرنگاری (38)