محمد تنگستانی
سینما رکس آبادان در شنبه ۲۸ مرداد ۱۳۵۷ آتش گرفت؛ شعلههای آتش سینما رکس به اعتبار جوانانی که سوختند هنوز در دل مردم آبادان سرکش است. آنها پنجشنبه هر هفته به قبرستان میروند و به یاد فرزندانشان که در آتش سوختند شمع روشن میکنند.
بعد از تأسیس پالایشگاه آبادان و شکلگیری فرهنگ شهری – اروپایی در این شهر در صد سال گذشته، که سبب شکلگیری و رونق فرهنگ در «آبدان» در آن زمان و «آبادان» امروز شد دو اتفاق در حافظه و تاریخ شهر من اهمیت بهسزایی داشته داشت: «آتشسوزی سینما رکس» و «جنگ».
به خاطر این دو حادثه سرنوشت هزاران نفر از ساکنان آبادان دگرگون شد. بعد از گذشت چند دهه هنوز سوختگی و ترکشهای این دو اتفاق در بدنه فکری شهر من مشخص است. آبادانیی نیست که این دو اتفاق در زندگی و سرنوشتش نقش مهمی نداشته باشد. وقتی پای درددلهای زنان محلههای آبادان مینشینی، در بازگویی خاطرات گذشتهشان این دو اتفاق گرمتر از آتش قلیان آنهاست. وقتی به خاطرات مردان این شهر جنگزده رجوع کنی، کمترین چیزی که از این دو اتفاق به زبان میآورند یک آه است.
بعد از آتش گرفتن سینما رکس تعداد کشتهشدگان به شکل دقیق اعلام نشد چرا که گاهی در سینما بلیتهایی مازاد میفروختند. اسکندر سیاحان که در سال آتشسوزی بلیتفروش سینما رکس بود، آمار بلیتهای فروخته شده را در دست دارد. او تنها کسی است که میتواند در این زمینه اطلاعات درست به دست دهد.
در ویژهنامه «سینما رکس» تلاش کردم به برخی ابهامات و پرسشها پاسخ بدهم. یکی از ابهامات در پرونده سینما رکس این است که هنگام آتشسوزی در به روی مردم بسته بود. دیوارهای بتونی سینما هم که مانع از امدادرسانی آتشنشانی شد و مأموران نتوانستند این دیوارها را بشکافند، یکی دیگر از ابهامات است.
همایون خیری از شاهدان عینی آتشسوزی سینما رکس یادداشتی نوشته است. پیمان ماندگار از تحقیقاتش پیرامون آتشسوزی سینما رکس با ما حرف میزند. همچنین پای درددلهای دو خانواده که همسر و فرزندانشان را در حادثه آتشسوزی سینما رکس از دست دادند نشستم. به خاطر اینکه امنیت این دو خانواده به خطر نیفتد، بنا به خواست خودشان با نامهای مستعار مطالبشان منتشر میشود. در پایان سعید بشیر تاش در مقالهای میگوید که چرا اداره ساواک دولت شاهنشاهی مسئولیت آتشسوزی را به گردن حزبالله انداخت و حکومت فعلی ایران مسبب این آتشسوزی را دولت شاهنشاهی میداند.
آتشسوزی سینما رکس؛ غروب یکی از همین روزها
همایون خیری
تابستان ۵۷ پانزده سالم بود. در استان خوزستان فصل شنا فرارسیده بود. من هم عضو تیم شنای خوزستان بودم و هر روز مثل باقی همتیمیِهایم در استخر شنای خرمشهر تمرین میکردم. در یکی از همین روزهای تابستانی، درد شدیدی توی گوش چپم پیچید و ساکت شد. کمی بعد دوباره درد سراغم آمد و چندی بعد آنقدر شدید شد که از درد فریاد میزدم. حوله به دوش خودم را رساندنم به یک درمانگاه. معلوم شد یک سوسک کوچک در استخر روباز رفته توی گوشم و درد به خاطر تقلای سوسک برای بیرون آمدن بوده است. سوسک را بیرون کشیدند و مرا راهی خانه کردند.
دو روز بعد هنوز گوشدرد داشتم. پدرم گفت عصر میرویم آبادان تا یک پزشک متخصص معاینهات کند. سوار شدیم و رفتیم مطب دکتر. روبروی مطب یک پاساژ نوساز بود. اوایل تابستان همان سال از مغازهای در این پاساژ یک دستگاه پخش استریو خریده بودیم. بالای پاساژ یک سینما بود: سینما رکس. اما فرصتی دست نداده بود که به این سینما بروم و فیلم تماشا کنم.
سید فیلم گوزنها در ماجرای آتشسوزی سینما رکس
گفتوگو با پیمان ماندگار
۲۸ مرداد ۱۳۵۷ در حادثه «سینما رکس» کسانی که به تماشای فیلم «گوزنها» ساخته مسعود کیمیایی رفته بودند همگی در آتش سوختند. این آتشسوزی تنور انقلاب را گرم کرد.
پیمان ماندگار درباره آتشسوزی «سینما رکس» تحقیقات جامعی انجام داده است. او کار حرفهای سینما را از دستیاری مسعود کیمیائی در فیلم «مرسدس» شروع کرده و تاکنون بیش از ۱۰ فیلم کوتاه، چندین فیلم داستانی و مستند و چند کلیپ موسیقی ساخته است.
در سومین بخش از ویژهنامه «سینما رکس» با او گفتوگو کردهام:
چرا همان موقع معلوم نشد آتشسوزی کار مذهبیها بوده؟
روح الله خمینی دو روز بعد از آتشسوزی سینما رکس اطلاعیهای در مورد این فاجعه صادر کرد که کاملاً ترس و وحشت در آن پیداست. ترس از اینکه مشخص شود کار، کار مذهبیها بوده است. او پیشدستی کرد و گفت هیچ مسلمانی نمیتواند چنین فاجعهای را به وجود آورد، درحالیکه هنوز کسی اشارهای به این موضوع نکرده بود.
حسین تکبعلیزاده به هنگام آتش زده سینما «سهیلا» و پس از آنکه تینر را روی زمین ریخت، با دیدن چند نفر که به طرف دستشویی میرفتند، صبر کرد تا آنها به درون سالن سینما برگردند و بعد کبریت کشید که در این فاصله تینر بیاثر شده بود. اگر او میخواست کسی را از بین ببرد، به شکل دیگری عمل میکرد.
حسین تکبعلیزاده گفته بود وقتی در سینما رکس کبریت را کشید و ناگهان همه دیوارها آتش گرفتند وحشتزده شده بود و درون سینما سراغ دوستانش رفته بود.
گوزنها فروشش را کرده بود که سینما رکس را آتش زدند
گفتوگو با اسکندر سیاحان، کارگر سینما رکس آبادان
تصادفاً در قهوهخانهای در آبادان با پیرمردی آشنا شدم. ادعا میکرد در زمان انقلاب تحت نظر ساواک بوده. میگفت برای اینکه رد گم کند، خانوادهاش بعد از آتشسوزی سینما رکس اعلام کردهاند که او هم جزو کشتهشدگان بوده است. ادعا میکرد با نام دیگری از اداره ثبتاحوال شناسنامه گرفته و به زندگیاش ادامه داده. راست یا ناراست، در هر حال این حقیقت دارد که آمار دقیق و مطمئنی از کشتهشدگان آتشسوزی سینما رکس در دست نیست.
اسکندر سیاحان، در زمانی که سینما رکس را آتش زدند، کارگر سینما بود. او اکنون در استرالیا زندگی میکند و با وجود آنکه سالها از آن زمان میگذرد، هنوز هم بیم داشت که مبادا مشکلی برایش به وجود بیاورند. با صفا، خونگرم و خوشصحبت بود. با او درباره روزی که سینما رکس را آتش زدند گفتوگو کردهام:
سینما رکس چند تا صندلی داشت و در روز حادثه چند تا بلیت فروش رفت؟
کلاً سینما ۷۳۰ تا صندلی داشت که ۳۰ تای آن را برداشتیم و به راهرو اضافه کردیم که مردم راحتتر بتوانند آمد و شد کنند. کسی هم اجازه نشستن روی زمین را نداشت. آن شب، سانس آخر فیلم گوزنها بود و روز آخری هم بود که این فیلم نمایش داده میشد. اینکه میگویند به خاطر «گوزنها» سینما را آتش زدند درست نیست. آتشسوزی سینما رکس سینما ربطی به فیلم گوزنها نداشت. منبعدها از اکبر ساکی که بلیتفروشمان بود سؤال کردم که برای آن سانس چند تا بلیت فروخته.گفت ۳۹۵ تا بلیت فروش رفته بود. اکبر البته حساب و کتابش درست نبود. راست و دروغش با خودش. این هم بود که بعد از نمایش فیلم همه سالن را ترک نمیکردند. سینما خنک بود. مرداد ماه بود و بیرون خیلی گرم بود. با اینهمه، آمار کشتهشدگان که میگویند بیشتر از ۶۰۰ نفر بوده، دروغ است چون، شب سیزدهم نمایش فیلم گوزنها بود که سینما آتش گرفت. فیلم فروشش را کرده بود.
فاجعه سینما رکس و تئوری توطئه
سعید بشیر تاش
سعید بشیر تاش پس از آشنایی با داریوش فروهر به فعالیتهای سیاسی روی آورد. او پس از اتفاقات خونبار کوی دانشگاه در ۱۷ تیر ۷۸ از ایران گریخت و از آن زمان تاکنون در بلژیک زندگی میکند.
آقای بشیرتاش در این مقاله که در ویژهنامه «سینما رکس» منتشر میشود به پیشزمینههای سیاسی این فاجعه میپردازد.
امروزه همه میدانند که حکومت شاه هیچ نقشی در این آتشسوزی نداشته است و دربارهی دخالت برخى از نیروهاى مذهبىِ انقلابى به اندازهی کافی سند وجود دارد؛ همچنان که مجری اصلی این جنایت، حسین تبکعلیزاده، در دادگاه انقلاب گفت که مسئول اصلی آتشسوزی برخى از نیروهای هوادار آیتالله خمینی بودند.
تبکعلیزاده، که در اواخر پاییز ۱۳۵۷ بازداشت شده بود، با پیروزی انقلاب از زندان آزاد شد؛ اما پس از پیروزی انقلاب، ظاهراً از کردهی خود پشیمان شده بود و به همه جا سر میزد و میگفت که او سینما رکس را آتش زده است، به طوری که حکومت مجبور به بازداشت و محاکمهی او شد. او پیش از بازداشت در نامهای به آیتالله خمینی نوشت: «... اینک، که به خواست پروردگار بلندمرتبه و قیام تمام اقشار ملت، طاغوت نابود شده و اسلام چهرهی پیروزمند و عدالتپرور خود را نشان داده است، من، که قرار بود از سوی روحانیت مبارز این مأموریت چندشآور [آتش زدن سینما رکس] را به عهده داشته باشم، اینک، با تغییر رژیم خودکامهی محمدرضایی به جمهوری رهاییبخش اسلامی، ساواکی معرفی شدهام. اینک، با این وضعی که برایم پیش آمده، نه میتوانم برای امرار معاش خود و خانوادهام اقدام به کار کردن کنم و نه میتوانم در جلسات ثمربخش روشنگرانهی آیات عظام و برادران سخنور حاضر شوم...»
در میان اجساد سوخته، عزیزمان را پیدا نکردیم
پرونده آتشسوزی سینما رکس آبادان بعد از گذشت چند دهه هنوز هم دارای ابهامات بسیار است. یکی از دلایل این ابهامات عدم پاسخگویی روشن از سوی نهادهای رسمی است. در بخش پایانی ویژهنامه سینما رکس پای درد دل خانوادهای نشستم که عزیزی را در این فاجعه از دست داده است. میخوانیم:
هر کس فقط بخشی از ماجرا را میبیند. در فاجعه آدمسوزی سینما رکس آبادان هم من آنچه را که دیدهام و در یاد دارم، تعریف میکنم.
وقتی فاجعه سینما رکس آبادان اتفاق افتاد، در میان اجساد سوخته، جسد عزیزمان را پیدا نکرده بودیم. برای همین خانوادهام مدام بین خاکستان آبادان و سینما رکس در رفت و آمد بودند. مسیر خاکستان آبادان تا مدتها پرازدحام بود و مردم در آنجا تجمع میکردند.
مرداد ۵۷ مصادف شده بود با ماه رمضان.
وقتی مراسم عزاداری را برگزار کردیم، باز هم امیدوار بودیم که گمشده ما بازگردد. در عزاداریها وقتی جمع میشدیم و میخواستیم حرفی بزنیم، بعضی آشنایان و مردم که میدیدند، تذکر میدادند که چیزی نگویید، ممکن است دستگیر شوید. شهر شلوغ شده بود و مردم ازدحام میکردند و بالاخره کارکنان پالایشگاه آبادان هم دست از کار کشیدند. با اعتصاب کارگران صنعت نفت زمینه پیروزی انقلاب فراهم شد.
در سال ۵۷ وقتی مدارس باز شدند،گاهی شایع میشد که فلان مدرسه آتش گرفته است. خانوادهها هجوم میآوردند و فرزندانشان را با خود به خانه میبردند. وحشت از آتشسوزی تا مدتها حتی پس از پیروزی انقلاب در شهر سایه افکنده بود.
برای دانلود این ویژه نامه بصورت PDF کلیک کنید
از بخش پاسخگویی دیدن کنید
در این بخش ایران وایر میتوانید با مسوولان تماس بگیرید و کارزار خود را برای مشکلات مختلف راهاندازی کنید
ثبت نظر