گفتوگو با پیمان ماندگار
۲۸ مرداد ۱۳۵۷ در حادثه «سینما رکس» کسانی که به تماشای فیلم «گوزنها» ساخته مسعود کیمیایی رفته بودند همگی در آتش سوختند. این آتشسوزی تنور انقلاب را گرم کرد.
پیمان ماندگار درباره آتشسوزی «سینما رکس» تحقیقات جامعی انجام داده است. او کار حرفهای سینما را از دستیاری مسعود کیمیائی در فیلم «مرسدس» شروع کرده و تاکنون بیش از ۱۰ فیلم کوتاه، چندین فیلم داستانی و مستند و چند کلیپ موسیقی ساخته است.
در سومین بخش از ویژهنامه «سینما رکس» با او گفتوگو کردهام:
چرا سینما رکس را آتش زدند؟ آیا سینما رکس محل اجتماع قشر خاصی بود؟
فرج الله بدرکار که از طرف مذهبیها مأموریت داشت سینمایی را به آتش بکشد در بعد از ظهر روز فاجعه، به اتفاق دوستانش رفته بود که سینما «سهیلا» را آتش بزند، اما به دلیل بیاثر شدن تینر فوری رنگ، توفیقی به دست نیاورد. برای همین قرار شد سینما رکس را آتش بزنند. در غروب همان روز فرجالله بذرکار یارانش را جمع کرد و آنها را تشویق کرد که دوباره سراغ سینما سهیلا بروند، بلکه اینبار موفق به آتش زدنش شوند. اما گیشه بسته بود. برای همین تصمیم گرفتند برای شنیدن یک سخنرانی به حسینیه اصفهانیها بروند. سر راه حسینیه، با دیدن سردر سینما رکس، فرج الله بذرکار بلادرنگ و بدون مشورت با دوستانش چهار بلیط خرید و همگی وارد سینما رکس شدند. انتخاب سینما بنا به اعترافات نفر دوم ماجرا یعنی حسین تکبعلیزاده کاملاً اتفاقی بوده و فیلم گوزنها که در آخرین سانس سینما رکس نمایش داده میشد، نقشی در آتشسوزی نداشت.
به گفته رئیس شهربانی وقت آبادان، بالا بودن آمار قربانیان در این فاجعه به این دلیل بود که در سینما به داخل باز میشده و از بیرون هم به دلیل فشاری که از داخل بوده کسی قدرت باز کردن در را نداشته است.
آتش گرفتن دیوارهای کریدور سینما که پوشیده از یونولیت بوده و تولید و سرایت گاز ایندرید کربنیک به سالن مملو از تماشاگر باعث شد که در همان دقایق اول عده زیادی جانشان را از دست بدهند. فقط تعداد اندکی از تماشاگران توانستند خود را نجات دهند. یکی از مواردی که حکومت ایران بر آن پافشاری میکند این است که درهای سینما از بیرون قفل شده بوده که این البته صحت ندارد. محمد علی محمدی که با حسینیه اصفهانیها ارتباط نزدیک داشت، در دادگاه شهادت داد که میخواسته با ماشینش به در سینما بکوبد اما مأموران مانع شدند. او مدتی پس از دادگاه در تصادفی در جاده اهواز – آبادان جانش را از دست داد. از سوی دیگر چون درهای سالن رو به داخل باز میشد، ازدحام مردم در تاریکی و گیر کردن در بین دست و پاها، راه را بر مردم بست. اینکه چرا مردم نتوانستند درها را بشکنند، به گمانم فقط و فقط در اثر گیجی ناشی از گاز بوده و بس.
عدهای میگویند که ماشینهای آتشنشانی با تانکرهای خالی از آب به صحنه حادثه میآیند. این بازی رسانهای بود فریب دادن جامعه یا واقعیت داشته است؟
در آبادان کسی انتظار چنین فاجعهای را نداشت. پس از آتش گرفتن سینما رکس، همه و از جمله کارکنان آتشنشانی با دستپاچگی به محل حادثه رفتند، اما نزدیکترین شیر آبی که به سینما رکس وجود داشت خراب بود و برای همین هم مجبور شدند از شیر آبی که در فاصله ۱۶۰ متری سینما قرار داشت برای اطفای حریق استفاده کنند. آنها تا ساعت ۲ بامداد مشغول تلاش بودند. نیروهای انقلابی با این حرفها قصد داشتند فاجعه سینما رکس را که خودشان مسبب آن بودند، به حکومت شاه نسبت دهند. شاید اگر شاه پیام تسلیتی صادر میکرد این ورق طوری دیگر میچرخید. روح الله خمینی با زرنگی دو اطلاعیه در ۳۰ مرداد و عید فطر صادر کرد. شاید اگر شاه مثل آبان ۵۷، رودررو با مردم سخن میگفت حوادث بعدی طور دیگری رقم میخورد، شاید هم نه.
با توجه به اینکه شما بعد از جنگ شروع به تحقیق در این مورد کردید و با خانوادهها و شاهدان زیادی گفتوگو کردید گمان میکنید نیت کشتن بوده است و یا فقط میخواستند شور انقلابی در آبادان ایجاد کنند؟
هر چهار نفری که سینما را آتش زدند، از بومیان آبادان بودند و گمان نمیکنم هیچ انسانی تا این حد قصیالقلب باشد که با همشهریانش چنین کند. ضمناً سن و سال آنها را نیز باید در نظر گرفت. مثلا حسین تکبعلیزاده که در ۲۱ سالگی با شش کلاس سواد سینما را آتش زده و در ۲۳ سالگی اعدام شده نمیتوانست اشتباه کند؟ آن هم در آن سن کم؟
این احتمال البته وجود دارد. اما ظاهراً او بزهکار بوده. درست است؟
حسین تکبعلیزاد معتاد و سارق و در کل آدم خلافکاری بوده و توسط آشنایان و دوستانش به مساجد و حسینیهها راه پیدا کرد. حسین به راحتی میتوانست با سکوتش حکومت را از شر این غده سرطانی نجات دهد، اما او با جسارتش در دادگاه حداقل توانست پازلهای اصلی ماجرا را سر جایشان بنشاند. پس اگر این را بپذیریم که او میتوانست با یکی دو دروغ کوچک و تبانی با مسئولان وقت خود را نجات دهد و این کار را نکرد، پس باید بپذیریم که دروغگو نبود. او در دادگاه با صدای رسا گفت ما نمیخواستیم کسی بسوزد. یعنی او نمیدانست حکمش اعدام است؟ او به هنگام دفاع آخرش سکوت کرد و هیچ نگفت. او یکی از قویترین شخصیتهایی بود که در عمرم دیدم، اما در حقاش ظلم شد. او را با سید فیلم گوزنها برابر و یکی میدانم. او کبریت را کشید اما نگذاشت اسرار در پرده بمانند. اگر از روی جهالت و غفلت و تحت تأثیر رفقایش کبریت کشید اما با برخاستن در مقابل کسانی که دوست داشتند سکوت کند توانست جبران کند. کسانی که حکومت اسلامی را متهم به دست داشتن در این فاجعه میکنند، جز اظهارات حسین در دادگاه مدرک محکم دیگری ندارند.
کشته شدن سه تن از همدستان حسین تکبعلیزاده در سینما رکس بهترین گواهی بر این مدعاست. یکی از دوستان حسین به نام یدالله که نام خانوادگیاش در دادگاه روشن نشد، سراغ کپسول اطفاء حریق در سینما رفت، اما نتوانست آن را به کار بیندازد.
چرا همان موقع معلوم نشد آتشسوزی کار مذهبیها بوده؟
روح الله خمینی دو روز بعد از آتشسوزی سینما رکس اطلاعیهای در مورد این فاجعه صادر کرد که کاملاً ترس و وحشت در آن پیداست. ترس از اینکه مشخص شود کار، کار مذهبیها بوده است. او پیشدستی کرد و گفت هیچ مسلمانی نمیتواند چنین فاجعهای را به وجود آورد، درحالیکه هنوز کسی اشارهای به این موضوع نکرده بود.
حسین تکبعلیزاده به هنگام آتش زده سینما «سهیلا» و پس از آنکه تینر را روی زمین ریخت، با دیدن چند نفر که به طرف دستشویی میرفتند، صبر کرد تا آنها به درون سالن سینما برگردند و بعد کبریت کشید که در این فاصله تینر بیاثر شده بود. اگر او میخواست کسی را از بین ببرد، به شکل دیگری عمل میکرد.
حسین تکبعلیزاده گفته بود وقتی در سینما رکس کبریت را کشید و ناگهان همه دیوارها آتش گرفتند وحشتزده شده بود و درون سینما سراغ دوستانش رفته بود.
بین آتشسوزی سینما رکس و چند روز بعد که بازار جمشیدآباد آتش گرفت رابطهای بود؟ آیا این آتش سوزیها زنجیرهای بودند؟
آتشسوزی بازار جمشیدآباد درست چند روز پس از فاجعه سینما رکس اتفاق افتاد. گفته میشود که فرجالله بدرکار برای فرار از اتهامات، مغازهاش را آتش زده که این کاملاً غلط است. من با کسانی در آبادان صحبت کردم و نتیجه دیگری گرفتم. در همان گیر ودار به گوش داغدیدگان فاجعه میرسد که فرد خیاطی که مغازهاش در بازار جمشیدآباد آبادان بوده، مدارکی در مغازهاش دارد که نشان میدهد، مذهبیها سینما رکس را آتش زدهاند. تا خانوادهها خودشان را به بازار برسانند تمام بازار با بنزینی که دور تا دور آن ریخته شده بود، به آتش کشیده شد.
مرحوم دکتر محمد رضا عاملی تهرانی در جلسات ارتش عنوان کرده بود که در پرونده سینما رکس که در دست او بوده در منزل شخصی به نام فواد کریمی که بعد از انقلاب نماینده مجلس شد مقادیری اعلامیه پیدا کردهاند که تاریخ آن به یک هفته قبل از فاجعه میرسید. مطابق آن مدارک، فواد کریمی مردم را به آدمسوزی در سینما تحریک کرده بود. یعنی قبل از فاجعه، مذهبیها اطلاعیه آدم سوزیشان را آماده کرده بودند و چنانچه این مطلب اثبات شود همه معادلات دچار تغییر خواهد شد.
چرا در اطلاعیه دادستان از حسین تکبعلیزاده نامی در میان نیامده بود؟
در هفتم مرداد ۱۳۵۹ و در آستانه دادگاه سینما رکس، دادستانی اطلاعیهای صادر کرد و اسامی متهمان را منتشر کرد، اما از حسین تکبعلیزاده، در این اطلاعیه نام نیاوردهاند. ممکن است قصد داشتهاند با او تبانی کنند.
در روند بررسی دادگاه، ابهامات و ضد و نقیضهای بیشماری وجود دارد که یکی از آنها نام بردن از حسین تکبعلیزاده، فرج، فلاح و یدالله بدون نام خانوادگی در کیفرخواست است و درست چند سطر پائینتر از این دوباره اسامی را به این صورت بیان میکنند: حسین تکبعلیزاده، فرج، یدالله و فلاح که در یک روند قضایی، آن هم به آن اهمیت طنزآمیز است.
پس از فاجعه، سه تن از مراجع شیعه در ایران، یعنی آیتالله شریعتمداری، آیتالله نجفی مرعشی و آیتالله گلپایگانی هیأتی را برای گزارش از این فاجعه به آبادان اعزام کردند. نتیجه تحقیقات این هیأت هیچوقت منتشر نشد. چنانچه این گزارش منتشر میشد اکنون بسیاری از ابهامات وجود نداشت.
وجود شخصی به نام عبدالرضا عاشور یا هاشم منشیپور که در زمان حکومت شاهنشاهی در عراق دستگیر و به ایران تحویل داده شد و اعتراف او به آتش زدن سینما رکس یکی دیگر از ابهاماتی است که وجود دارد. چون برخی منابع عنوان کردهاند که تکبعلیزاده از فردی به نام «حیات» به عنوان یکی از عاملان نام برده است. («حیات» یک نام عربی است که در خوزستان رواج دارد) بعضیها عبدالرضا آشور را را همان «حیات» میدانند.
در جریان دادگاه سینما رکس شش نفر در انتهای قبرستان قدیمی آبادان تیرباران و همان جا در گودالی که از قبل آماده کرده بودند دفن شدند. حسین تکبعلیزاده، علی نادری، فرج الله مجتهدی، اسفندیار رمضانی دهاقانی، ستوان یکم منوچهر بهمنی، سیاوش امینی آلآقا. در همان حال عجیب است که در برخی منابع خبری از فرجالله بدرکار بهعنوان یکی از شهدای فاجعه یاد کردهاند.
بخشی از عکسها و سندهایی که نخستین بار در این ویژهنامه منتشر میشود، برگرفته از آرشیو شخصی پیمان ماندگار است.
از بخش پاسخگویی دیدن کنید
در این بخش ایران وایر میتوانید با مسوولان تماس بگیرید و کارزار خود را برای مشکلات مختلف راهاندازی کنید
ثبت نظر