شهرنوش پارسیپور (متولد ۱۳۲۴) نویسنده نامآشنای رمانهایی مانند «طوبا و معنای شب» و «زنان بدون مردان» به تازگی، در دهمین کنفرانس ایرانشناسی در شهر مونترال در کانادا به خاطر مجموعه آثارش جایزه ادبی «لطیفه یارشاطر» را بهدست آورد.
جایزه ادبی «لطیفه یارشاطر» هر دو سال یکبار از سوی دکتر احسان یارشاطر، پژوهشگر و بنیانگذار دانشنامه «ایرانیکا» و با یاد و خاطره همسرش «لطیفه» به یکی از نویسندگان و شخصیتهای ادبی زن ایرانی اهدا میشود.
شهرنوش پارسیپور سالهاست که ناگزیر به خروج از ایران شد و اکنون در ایالت کالیفرنیا در آمریکا زندگی میکند. به مناسبت دریافت جایزه «لطیفه یارشاطر» با او گفتوگویی انجام دادم که میخوانید:
خانم پارسیپور ممکن است در مورد چند و چون جایزه ادبی «لطیفه یارشاطر» کمی برایمان توضیح بدهید؟
بله. این جایزه را آقای احسان یارشاطر به یادبود همسرش تعیین کرده و معادل ارزش مالی آن سه هزار دلار است و هر دو سال یکبار به یک شخصیت ادبی تعلق میگیرد. هیأت تعیینکننده این جایزه، شخصیتهایی همچون خانم آذرنفیسی، خانم مهناز افخمی، آقای دکتر محمد توکلی ترقی و دیگران به اتفاق آرا مرا مناسب دریافت این جایزه دانستند.
من هم جایزهام را در جریان برگزاری دهمین کنفرانس ایرانشناسی که با حضور اساتید دانشگاه، کارشناسان و نخبگان ایرانی در شهر مونترال کانادا به ریاست دکتر مهرزاد بروجردی برگزار شد، دریافت کردم.
گویا در جریان برگزاری این کنفرانس، شما در مراسم اهدای جایزهتان، به چگونگی شکلگیری شخصیتهای رمانهایتان اشاره کردید و در اینباره توضیحاتی دادید...
شرکت من در جلسات آن کنفرانس تجربه خیلی جالبی بود. در مراسمی که به من اختصاص داه شد، به شنوندگان گفتم بهتر است سخنرانی نکنم. بلکه جلسه را به صورت پرسش و پاسخ اداره کنیم. سؤالات جالبی مطرح شد. یکی از حاضران به من گفت که شما گویا در نوشتههایتان به روسپیها توجه وِیژهای دارید. من تأیید کردم و گفتم روسپیها بخشی از هستی زنانه جهان هستند. آنان زنانیاند که از کودکی در معرض آزار و ستم جنسی قرار گرفتهاند، اغلب زیبا هستند و از خانوادههای فقیر.
اگر روزی تمام روسپیهای جهان تصمیم بگیرند دست از این کار بردارند، جامعه وحشتزده میشود و بیدرنگ سعی میکند باز هم روسپیسازی کند. در واقع این شغلی است که جامعه مشتاق بودن آن است و زنانی را که درگیر مشکلات مالیاند به این سمت سوق میدهد و بعد یک دایره دورشان میکشد و میگوید حالا دیگر با اینها تماس نگیرید. زنانی که زیبایی و فقرشان، دو رکنی است که باعث شده جزیی از این پدیده دردناک اجتماعی باشند.
توجه به زنان در حاشیه اما فقط بخشی از محتوای آثار شما را شکل میدهد. گفته میشود که شما به رئالیسم جادویی علاقه دارید. به نظر میرسد در «زنان بدون مردان» تحت تأثیر این شیوه از داستاننویسی جهان قرار داشتید.
رئالیسم جادویی یکی از قدیمیترین اشکال تفکر بشری در مقوله نوشتن است؛ یک فرم قدیمی که من هم از آن بهره بردهام. شما پدیده رئالیسم جادویی را به کرات در ادبیات هند مشاهده میکنید یا حتی وقتی «ایلیاد» اثر هومر را میخوانید رگههایی از رئالیسم جادویی را در شرایطی که یک جنگ واقعی توسط سربازان در حال وقوع است میبینید؛ آنجا که خدایانی همچون الهه عشق و خدای جنگ از آسمان به زمین سفر میکنند تا در این جنگها که به طور واقعی در پهنه زمین در حال وقوع است، مشارکت داشته باشند. یا حتی در حوادث و اتفاقات «هزار و یک شب» از این شیوه بارها استفاده شده.
شخصیتهای شما چگونه شگل گرفتهاند؟
به اعتقاد من نویسنده نمیتواند خارج از خلقیات و درونیات خودش یا تجربه آدمهای اطرافش شخصیتی بیافریند. به هر حال هر کدام از این کارکترها ریشه در کسی دارند. باید شخصیت را تجربه کرد تا بشود آن را خلق کرد. من از تجربیات خودم و دوستان و یا اطرافیانم بهره میبرم. گاهی برای خلق یک شخصیت از چند نفر متفاوت استفاده میکنم. چهره شخصیتم را از کسی میگیرم، نامش را از دیگری، خلق و خویش را از نفر سوم و سرگذشت را تکه تکه وام میگیرم و به آن فرم میدهم.
شخصیت طوبا هم به همین شکل به وجود آمد؟
نام و برداشت کلی من از شخصیت طوبا برداشتی از مادر بزرگم است. اسم او هم طوبا بود. در واقع برای شروع، یک مدل بیرونی داشتم اما آنچه که بر زندگی طوبای درون قصه میگذرد، مدل زندگی مادربزرگ من نیست، بلکه آن اتفاقات، چیزهایی است که من برای این شخصیت ساختم و به او تحمیل کردم.
میگویند شما سر نترس و روحیه پیکارجویی دارید. آیا از راهی که در زندگی انتخاب کردید پشیمان نیستید؟ ممکن بود در شرایط دیگر زندگی راحتتری داشته باشید...
من برای زندان رفتن کاری نکرده بودم. جای عنوان اتهامهایم در پروندههایم غالباً خالی بود. اگر عضو یک جریان سیاسی بودم یا فعالیت سیاسی داشتم، شکنجه میشدم یا شلاق میخوردم شاید هم برای بار دوم مراعات میکردم و میترسیدم. اما هرگز به هیچ گروه سیاسی وابستگی نداشتم.
اگر اشتباه نکنم در خاطرات زندانتان گفتهاید که در زندان نماز نخواندید...
در زندان نماز نخواندم، چون نمیتوانستم نماز خدا را به قیمت خوشحال کردن یک مشت بنده خدا مسخره کنم.
به مذهب اعتقاد دارید؟
آدمی هستم خیلی مذهبی ولی مذهب ندارم. نه مسلمانم، نه یهودی، نه مسیحی و نه زرتشتی. بلکه بخشهایی از تمام این مذاهب در من عمیقاً اثرگذار بوده است. به مذهب خیلی احترام میگذارم. حالا اگر قرار بود نمازی را بخوانم که در آن لحظه به آن اعتقاد ندارم در واقع به خودم دروغ بزرگی گفته بودم و شک نداشته باشید که بعد از آن دیگر نمیتوانستم بنویسم. نوشتن نیازمند صداقت و انسانیت و حالتی است که در آن باید در وهله اول خلوص و نور قلمات روشن باشد.
نویسنده موظف به نگهداری از این نور است فقط در آن صورت است که میتواند بنویسد. برای همین بود که حاضر نشدم برای نجات خودم نماز دروغین بخوانم و همین هم باعث شد که مرا چهار سال و هفت ماه در حبس نگه دارند. اما نمیشود گفت من شجاعتی به خرج دادهام. واقعاً اسم آن شجاعت نیست بلکه مراعات اصول فردی است که به آن اعتقاد داری.
از بخش پاسخگویی دیدن کنید
در این بخش ایران وایر میتوانید با مسوولان تماس بگیرید و کارزار خود را برای مشکلات مختلف راهاندازی کنید
ثبت نظر