close button
آیا می‌خواهید به نسخه سبک ایران‌وایر بروید؟
به نظر می‌رسد برای بارگذاری محتوای این صفحه مشکل دارید. برای رفع آن به نسخه سبک ایران‌وایر بروید.
فرهنگ

داستان‌خوانی برای حفظ یک سقف بالای سر خانم بازیگر

۱۶ مرداد ۱۳۹۳
شیما شهرابی
خواندن در ۶ دقیقه
داستان‌خوانی برای حفظ یک سقف بالای سر خانم بازیگر

انگار نه انگار که زمانی وقتی برای خرید از خانه بیرون می‌رفت، آدم‌ها جلو می‌آمدند و با لبخند از بازی‌اش در فلان فیلم و سریال تعریف می‌کردند. انگار نه انگار که عابران او را با انگشت نشان هم می‌دادند و نقش‌هایش را برای همدیگر مرور می‌کردند. حالا ده سال است که جلوی دوربین نرفته است. در این مدت همه دندانهایش را کشیده، دوبار سکته کرده و در آستانه ۶۲ سالگی برای جلوگیری از آلزایمر قرص می‌خورد. ثریا حکمت بازیگر پرکار سینما و تلویزیون دهه ۷۰ این روزها دوباره خبر ساز شده از وقتی اعلام کرده که در تنگدستی مطلق زندگی می کند و امکان چادر نشین شدنش فراوان است.

گوشی تلفن را که برمی‌دارد همه نقش‌هایش جلوی چشمم رژه می‌رود. او حرف می‌زند و خیال من در سریال پر طرفدار «آپارتمان» می‌چرخد. سریال اصغر هاشمی که امین حیایی را ستاره کرد. او در این سریال کنار محمدرضا شریفی‌نیا، رضا کیانیان،امین تارخ، فاطمه گودرزی، آزیتا حاجیان ، حمید جبلی بازی کرده اما حالا هیچ‌کدام از همکاران قدیمی سراغ او را نگرفته‌اند. او می‌گوید: «چند روز پیش که فشار زندگی خیلی پایش را بیخ گلویم گذاشته بود. تلفن را برداشتم و به خبرگزاری  ایسنا زنگ زدم و همه چیز را تعریف کردم. گفتم صاحبخانه گفته اگر تا شهریور ماه پول ندهی اثاثیه ات را بیرون می‌ریزم . من هم با خودم فکر کردم اشکال ندارد. اسباب زندگی را می‌فروشم. دخترم را می‌گذارم خوابگاه کارمندان و خودم در خیابان چادر می‌زنم. بعد از اینکه این حرفها چاپ شد، مردم زیادی تماس گرفتند که کمک کنند اما نه ار خانه سینما خبری شد. نه از اتحادیه صنف بازیگران و نه از همکاران قدیمی‌ام.» 
ثریا حکمت فیلم‌های زیادی بازی کرده. از عروسی مهتاب و خواستگاری  تا ماه پیشونی و آواز قو اما انگار خودش را فراموش کرده، مدام می‌پرسد: «من را که یادتان هست؟ من هنرپیشه بدی نبودم.» او آن روزها هیچوقت گمان نمی‌کرده روزی با اینچنین با تنگدستی دست و پنجه نرم کند: «زمان ما دستمزد بازیگری زیاد نبود، ما به خاطر عشق و علاقه سراغ این کار رفته بودیم. الان دستمزدها هنگفت شده. من هیچ وقت دستمزدم به یک میلیون تومان نرسید. شاید باورتان نشود اما بیشترین دستمزد را من برای بازی در فیلم «ماه پیشونی» دریافت کردم که هشتصد هزار تومان بود.»

وزارت ارشاد چند سال پیش به او ۵ میلیون تومان کمک می‌کند که ان را به عنوان ودیعه خانه‌اش به صاحبخانه داده اما چون نتوانسته از عهده اجاره یک میلیون و پنجاه هزارتومانی ماهانه براید تمام ۵ میلیون از دست رفته است. می‌گوید: ارشاد وقتی این پول را به من داد، گفت این آخرین کمک ماست.

اما همزمان با انتشار مطلبش در ایسنا نامه ای به وزیر ارشاد می‌نویسد و وضعیت زندگی‌اش را توضیح می‌دهد: «نامه را به صورت دستی بردم که به دفتر اقای جنتی برسانم . وقتی نامه را دادم، من را پیش آقای ایوبی بردند. اقای ایوبی ازمن استقبال گرمی کردند و قول مساعدت دادند.»

وقتی از او می‌پرسم در این ده سال خودتان بازی نکردید یا پیشنهاد نداشید. کمی مکث می‌کند و بعد می‌گوید: «راستش خجالت می‌کشم که بگویم ۷ سال است که دندانهایم را کشیده‌ام وچون لثه‌هایم تحلیل رفته و هزینه‌اش زیاد می‌شود، نمی‌توانم درستش کنم. من با این دندانها چطور می‌توانم جلوی دوربین بروم. الان خانم بهاره رهنما از من برای تجلیل دعوت کرده،  خوشحالم که از من یاد کرده و محبت دارد اما مدام به این فکر می‌کنم که با نداشتن دندان چقدر باید خجالت بکشم در جمع.»

ثریا حکمت تنها یک دختر دارد. دختری که کارمند قراردادی فرهنگستان هنر است و از روزی که مادرش با ایسنا مصاحبه کرده، سر کار نرفته است: «دخترم مدام گریه می‌کند و می‌گوید: ابرویمان رفته اما من دلداری‌اش می‌دهم ومی‌گویم: اگر من این کار را نمی‌کردم باید چادر می‌زدم و آنوقت آبرویت بیشتر می‌رفت.»

حالا بچه های قصه نویس قرار است دور هم جمع شوند و خیریه قصه خوانی راه بیاندازند. داستان بخوانند و عوایدش را هزینه سقف بالای سر ثریا حکمت کنند. پيمان هوشمندزاده، سارا سالار، محمد طلوعي، مهام ميقاني و رامبد خانلري نويسندگانی هستند كه در اين نشست داستان خوانی می‌كنند.

 سارا سالار این خیریه را ایده رامبد خانلری میداند و به «ایران وایر» می‌گوید: «راستش در مورد مشکلات خانم حکمت مطالبی در اینترنت خوانده بودم اما اصلا فکر نمی کردم که ممکن است نویسندگان به این فکر بیفتند که به خانم حکمت کمک کنند. سه شنبه آقای خانلری با من تماس گرفتند و گفتند قصد دارند امروز پنج شنبه یک مراسم کتاب خوانی برای کمک به خانم حکمت برپا کنند و از من پرسیدند که حاضر به شرکت در این مراسم هستم یا نه و من بلافاصله گفتم بله. مسئله  خانم حکمت نیست مسئله خانم حکمت هاست. ثریایی که همه ی ما کم و بیش می شناسیمش وفیلم ها و سریال هاش را سال ها تماشا کرده ایم و حالا به هر دلیلی بعد این همه سال امنیت مالی ندارد. این مشکلی است که در ایران به راحتی می تواند گریبان هربازیگر یا کارگردان یا فیلم نامه نویس یا نقاش یا مجسمه ساز یا آهنگ ساز یا خواننده یا نویسنده را بگیرد. دقیقا نمی دانم اشکال از کجاست اما کارشناسان قطعا می توانند بگویند اشکال از کجاست. البته اگر کارشناسانی وجود داشته باشند و اگر بدانند که موردهایی مثل مورد خانم حکمت که تعدادشان هم کم نیست واقعا باعث خفت و سرافندگی کشوری مثل کشور ما هستند. شاید این برنامه ی داستان خوانی فقط بتواند کمک کوچکی به خانم حکمت بکند اما نفس این کار ارزشمند است، دیدن شرایط غیر انسانی انسان های دیگر و بی تفاوت نبودن به آن و اعتراض به این شرایط. هر چند که صادقانه باید بگویم برای من که در این مراسم شرکت می کنم یک نفع شخصی هم وجود دارد و آن ارضای حس خودخواهی ام است. این که می توانم خودخواهانه بگویم آدمی هستم که به آدم های دیگر فکر می کنم. نمی دانم این برنامه ادامه پیدا خواهد کرد یا نه چون من برنامه ریزش نیستم اما از آقای خانلری و کسان دیگری که این مراسم را راه انداخته اند خیلی تشکر می کنم و ممنونم که اجازه داده اند من هم بخش کوچکی از این حرکت باشم.» 

او در آخر به نوشته مهرداد میقاتی یکی دیگر از نویسندگان این خیریه اشاره می‌کند و می‌گوید:  «در آخر شیفته ی این نوشته ی دوست عزیز مهام میقانی شدم.ادبیاتی که خودش خانمان سوز است اگر بتواند خانه را به آدمی که بیش از هر چیز دیگری به آن احتیاج دارد برگرداند، لابد از این به بعد کارهای بیشتری از دستش ساخته است. به ما کمک می کنید، بیش از اینکه به کمک هنرمند فراموش شده ای بشتابیم، به کمک ادبیاتی برویم که خیال کرده کاری از دستش برمی آید.» 

اين نشست از ساعت ١٧ الی ٢٠ در سراي محله داوديه به نشانی خيابان ميرداماد-خيابان البرز-نبش تابان شرقی-شماره‌ی ٤٤ برگزار خواهد شد. ورود براي عموم علاقه مندان آزاد است.

از بخش پاسخگویی دیدن کنید

در این بخش ایران وایر می‌توانید با مسوولان تماس بگیرید و کارزار خود را برای مشکلات مختلف راه‌اندازی کنید

صفحه پاسخگویی

ثبت نظر

بلاگ

هتل تک ستاره٬ یادداشت های روزانه زندان (بخش بیست و هشتم)

۱۶ مرداد ۱۳۹۳
عیسی سحرخیز
خواندن در ۱۰ دقیقه
هتل تک ستاره٬ یادداشت های روزانه زندان (بخش بیست و هشتم)