از هر در این قلعه کهن که وارد شوی شهری می بینی به غایت زیبا که گویی از صدها سال پیش ساخته شده تا یک ماه تمام- در ماه ژوئیه- در خدمت هنرهای نمایشی باشد، با شب هایی زنده و رازآلود، با صدها تالار نمایش- از تالارهای بسیار بزرگ و باشکوه تا اجرای تئاتر در دل قصر تاریخی باشکوه شهر( قصر پاپ یا "پله دپاپ") و چندین عمارت تاریخی دیگر که حیاط شان محل اجرای تئاتر می شود، تا مدارس و کلیساها که همه مجهز شده اند به نور و صدای حرفه ای برای اجرای نمایش- تا همه و همه جشنی باشند با هزاران اجرا- از رقص و تئاتر تا موسیقی و اپرا و پانتومیم- با صدها هزار نفر تماشاچی که غالباً از شهرهای مختلف فرانسه به سوی این شهر جنوبی آن روانه می شوند تا در این ضیافت باشکوه شرکت کنند.
فرانسوی ها و زبانی که به آن مفتخرند
درباره وطن دوستی فرانسوی ها و تعصب شان نسبت به زبانشان بسیار گفته شده، اما شاید وقت اش رسیده که برگزار کنندگان این جشنواره - که امسال شصت و هشتمین دوره اش را جشن گرفتند- دست از این تعصب بردارند و به مخاطبان بین المللی شان احترام بگذارند.
در جشنواره بین المللی آوینیون اجراها به زبان فرانسه هستند یا اگر فرانسوی زبان نباشند، زیرنویس فرانسه دارند، اما در هیچ کدام از زیرنویس انگلیسی خبری نیست.
به اولیویه پی مدیر جشنواره گفتم که ایراد اساسی جشنواره شما به عنوان یک جشنواره بین المللی، زیرنویس انگلیسی نداشتن اجراهاست. گفت:« چرا زیرنویس انگلیسی؟! چرا زیرنویس اسپانیایی نه؟ چرا عربی نه؟ عرب های زیادی اینجا زندگی می کنند.» منطقی برایش توضیح دادم که انگلیسی زبان بین المللی است و مثلاً ژاپنی هایی که اینجا می آیند، انگلیسی حرف می زنند و نه عربی یا اسپانیایی، اما با تعصب فرانسوی اش ادامه داد:« زیرنویس انگلیسی در آوینیون؟! امکان ندارد! ما در پرووانس هستیم و افتخار می کنیم که فرانسه حرف می زنیم!»
در قبال این همه بی منطقی - و شاید برای انتقام!- من هم نمایش خود اولیویه پی با نام "اورلاندو" را که پر بود از وراجی روشنفکرانه فرانسوی (که من بسیاری از دیالوگ های بی شمار و ممتدش را نمی فهمیدم) نیمه کاره رها کردم و از تالار آمدم بیرون!
مهاباراتا و بولبون
یکی از جذابیت های آوینیون، اجرا در جایی است به نام بولبون. اتوبوس های ویژه جشنواره نیم ساعت می رانند تا تماشاگران را به دل یک کوه در حوالی آوینیون ببرند تا در جایی که اولین بار پیتر بروک سال ها قبل برای اجرا برگزید، در میان صخره ها به تماشای نمایش بنشینند.
سال قبل بهترین اثر جشنواره که رقص شگفت انگیزی بود از سیدی لاربی چرکائوی در همین محل اجرا شد و ساختار مبتنی بر سنگ اش را پیوند داد با صخره های اطراف. امسال هم بهترین اثر جشنواره در همین جا اجرا شد: مهاباراتا کاری از ساتوشی میاجی از ژاپن.
طبق سنت نمایش های شرقی، صحنه گرد شده بود و بیست و پنج بازیگر و رقصنده ژاپنی، دور تا دور تماشاگران اجرا می کردند. متن کهن مهاباراتا گویی که این بار اصلاً برای چنین اجرایی خلق شده و کابوکی ژاپنی بهترین زبان برای اجرای آن است؛ ضیافتی از صورتک (ماسک) ها با موسیقی زنده گرم که مدام با سازهای ضربی فضا را مهیا می کند برای تلاقی تکنیک های سنتی تئاتر شرق با تکنولوژی مدرن این روزها.
هجده ساعت اجرای هنری پنجم
نمایش "هنری پنجم" شکسپیر را جاه طلبانه خوانده اند، اما اجرای آن در هجده ساعت، از پروژه های جاه طلبانه ای است که تنها در آوینیون قابل اجراست.
نفس نشاندن تماشاگر از ساعت ده صبح تا چهار صبح روز بعدی در تالار نمایش، کار بسیار مشکلی است که توماس ژولی به خوبی از پس آن برمی آید و شاید خود کارگردان هم گمان نمی برد که بتواند بیش از نود درصد تماشاگرانش را تا ساعت چهار صبح با خود همراه کند.
شکوه و عظمت این نمایش و استفاده اش از امکانات بیشمار صحنه، بخش هایی از آن را به یادماندنی می کند، اما در نهایت اجرای ژولی به جز طول مدت زمان رادیکال اش، اجرای مدرنی نیست و کاملاً بر اساس سنت های کلاسیک تئاتر بنا می شود که این بار به شدت بر تکنولوژی و استفاده از امکانات صحنه متکی است.
هرچند تلاش کارگردان برای فاصله گذاری قابل ستایش است؛ از جمله حضور یک روح و صدا کردن هاملت (در نمایشنامه هنری پنجم!) و همین طور بازیگری که پس از سی و پنج دقیقه از نمایش به روی صحنه می آید و می گوید:« تازه سی و پنج دقیقه گذشته. حدود هفده ساعت و نیم دیگه مونده. زیاده، نه؟ می تونید وسط اش بخوابید!»
ترکیبی از آثار باارزش و بی ارزش
تکلیف بخشOff جشنواره که امسال 1307 اثر در آن بود، روشن است: هر کس می تواند با کرایه یک سالن، نمایش اش را اجرا کند( دقیقاً مثل بخش "حاشیه" در جشنواره ادینبورگ)، اما اجراهای بخشOn یا بخش اصلی که توسط مسئولان جشنواره از سراسر جهان انتخاب و به جشنواره دعوت می شوند، گاه بسیار سوال برانگیز است.
انبوهی از اجراها کیفیت لازم برای شرکت در جشنواره آوینیون را ندارند و مشخص نیست که به چه دلیلی برای بخش اصلی این جشنواره انتخاب شده اند: اجرای "راهب پیر" از خوزه دی پاو و کریس دفورت بیشتر به درد یک کافه دنج می خورد تا جشنواره آوینیون. "در همان زمان" کاری از گروه رقص آفریقای جنوبی، چیزی در چنته ندارد و همین طور اجرایی از رومانی به نام "تنهایی" و ترکیب موسیقی غربی و شرقی در مجموعه کنسرت های "پنج آواز" که نمونه های بسیار بهترش را هر ماه در لندن می توان دید.
"من هستم" کار لمی پونیفاسیو از نیوزلند، از فضای شگفت انگیز قصر پاپ به بهترین نحو استفاده می کند تا ضعف های نمایش را بپوشاند. در واقع اجرا توام می شود با رازی که در فضای این قصر تاریخی نهفته و تمام اثر را در برمی گیرد. به همین دلیل مشخص نیست که اجراهای دیگر این اثر در مکانی جز قصر پاپ(از جمله ماه بعد در ادینبورگ) چه حس و حالی خواهد داشت.
ژولی نیوش از فرانسه اما با گرد آوردن چند رقصنده بین المللی اثر جمع و جور جذاب و کم ادعایی به نام "موضوع" خلق می کند که در آن چهار رقصنده با لباس کاغذی زیر باران قرار می گیرند و تمام رقص آنها با آب شکل می گیرد و معنا می یابد.
پی یر مونیر و رافائل کوتن هم در یک اثر غریب کوچک، تمام زندگی را به هجو می کشند: آنها یک کمد غول پیکر و بسیار سنگین را به زحمت به روی صحنه هل می دهند و بعد با تبر به جان آن می افتند تا آن را جلوی چشم تماشاگران خرد و خمیر کنند!
از بخش پاسخگویی دیدن کنید
در این بخش ایران وایر میتوانید با مسوولان تماس بگیرید و کارزار خود را برای مشکلات مختلف راهاندازی کنید
ثبت نظر