۲۰ نوامبر ۲۰۱۳ مصادف بود با نودمین زادروز نادین گوردیمر، نویسنده آزادیخواه و فعال مدنی اهل آفریقای جنوبی و برنده نوبل ادبی در سال ۱۹۹۱ . او امروز، ۱۴ ژوئیه درگذشت.
نادین گوردیمر در داستانهای کوتاه، رمانها و مقالاتی که نوشته است، بدون آنکه به ورطه تفکر ایدئولوژیک بیفتد، به مشکلات اجتماعی در آفریفای جنوبی در سایه آپارتاید و تبعیضهای اجتماعی نسبت به سیاهان میپردازد.
در آفریقای جنوبی پس از جنگ جهانی دوم یک اقلیت سفیدپوست که از چهار میلیون نفر تجاوز نمیکردند، بر اکثریت جمعیت سیاهپوست این کشور که تعدادشان به بیش از ۴۰ میلیون نفر میرسید حکومت میکردند. پایههای حکومت سفیدپوستان بر سیاهپوستان آفریقای جنوبی که از آن به عنوان «آپارتاید» یاد میشود بر تبعیض سیاسی، اجتماعی و فرهنگی و جدایی نژادی سفیدپوستان از سیاهپوستان استوار بود. این سیاستهای تبعیضآمیز تا سالهای دهه ۱۹۸۰ ادامه داشت، اما در اثر مبارزات سیاهپوستان آفریقای جنوبی به رهبری نلسون ماندلا، در سال ۱۹۹۰ به تدریج کاهش یافت تا آنکه سرانجام در سال ۱۹۹۴ نظام آپارتاید منحل شد و نلسون ماندلا نیز به عنوان نخستین رییس جمهور سیاهپوست آفریقای جنوبی انتخاب شد. نام نادین گوردیمر و آثار او با مبارزات سیاهپوستان بر ضد نظام تبعیض درآمیخته است.
مثل رفتن به شکار در شکارگاهی در آفریقا
نادین گوردیمر ممتازترین آثارش را در قالب داستان کوتاه عرضه کرده است. او با زبانی شیوا و در قالب تصاویری بسیار گویا صحنهای را توصیف میکند و یک مشکل اجتماعی را روی صحنه به خوانندگان آثارش نشان میدهد و به این ترتیب آن مشکل را ملموس و قابل درک میکند. داستانهای کوتاه او در گرهگاه لحظاتی شکل میگیرد که تحولی در زندگی شخصیتها اتفاق میافتد و آنان ناگزیر میشوند با ضعفها و فترتها یا با نقاط قوت و تواناییهایشان آشنا شوند. به رغم این لحظات مکاشفهآمیز، شخصیتهای او همواره در هالهای از معما باقی میمانند. نادین گوردیمر معتقد بود که نمیتوان حقیقت زندگی انسانها را کاملاً کشف کرد و از رمز و راز سرنوشت آنان بهدرستی آگاه شد.
گوردیمر در مقالهای به نام «کاشانه کلمات» درباره تلاشش برای درک انسانها و هاله رمزآلود و معماگونهای که پیرامون آنان را فراگرفته مینویسد: «در زندگی من نوشتن همواره به معنای کنکاشی درباره زندگی بوده است. مثل رفتن به شکار در شکارگاهی در آفریقا. این تلاش تا وقتی که زندگی به پایان نرسیده، ادامه دارد.»
به همین جهت هم بسیاری از داستانهای او بهطور قطع پایان نمیپذیرند. برای مثال در داستان «نه برای انتشار» ما به سرنوشت نوجوان سیاهپوست زاغهنشین اما بسیار بااستعدادی که ارباب سفیدپوستش او را به مدرسه میفرستد پی نمیبریم. برخلاف انتظار همگان، در لحظهای که میبایست همه تلاشهای این نوجوان زاغهنشین به ثمر بنشیند، او در امتحانات آخر سال شرکت نمیکند و برای همیشه ناپدید میشود. در سطر اول داستان اما نویسنده به ما میگوید که ما داستان زندگی کسی را میخوانیم که در آینده قرار است به وزارت برسد.
چه اتفاقی افتاد که چنین شد؟
نادین گوردیمر داستانهایش را از نظرگاه دانای کل روایت نمیکند. به این جهت اطلاع ما از شخصیتها در حد اطلاعاتی است که متن در اختیارمان میگذارد. هدف نویسنده این است که خواننده هم مانند شخصیتها در یک بلاتکلیفی بهسر ببرد. او هم باید از خودش بپرسد: حال باید چه کرد؟ چه اتفاقی افتاده است که چنین شد؟
«درآغوش یک سرباز» داستان یک وکیل بسیار مرفه است که پس از به قدرت رسیدن ماندلا قصد دارد به هر ترتیبی که هست همراه خانوادهاش در آفریقای جنوبی بماند. اما آخر سر ناگزیر میشود به خاطر ترس از آیندهای نامعلوم خانه و زندگیاش را بگذارد و به کشور دیگری مهاجرت کند.
داستان با این جمله که میبایست بیانگر ورشکستگی اخلاقی این خانواده باشد، به پایان میرسد: «باز هم کلمات مناسب را پیدا نمیکرد. مهم هم نبود. هرچه که داشت، و هرچه که بود، همه را پشت سر میگذاشت.»
داستانهای نادین گوردیمر عمیقاً سیاسیاند، منتها او از دریچه زندگی افراد و سرنوشت آدمی به سیاست روز ورود پیدا میکند.
چه کسی پاسخگوست؟
گوردیمر در آثارش روایتهایی به دست میدهد از آفریقای جنوبی هنگام آپارتاید و پس از لغو آپارتاید. درگیری اصلی در داستانهای او چنین است: چه کسی پاسخگوی نظام تبعیض و خشونت است؟ مسئولیت با کیست؟
گوردیمر سرنوشت انسانها در دور باطل تبعیض و خشونت را روایت میکند، و در همان حال از سیاست و ادبیات و هنر هم سخن میگوید.
او مینویسد: «گمان میکنم از کودکی بود که به نوشتن روی آوردم. در آن زمان، وقتی که روی صندلی عقب اتوموبیل پدرم نشسته بودم، در سکوت و خلوت، داستانهایی برای خودم تعریف میکردم.»
ادبیات داستانی در نظر نادین گوردیمر ابزاری نیست برای روایت کردن داستانهای از پیش آماده به قصد القای یک نظر یا یک ایدئولوژی، بلکه راهی است برای تخیل ورزیدن پیرامون یک موضوع. داستانهای او شکل تبلوریافته این تلاش است.
او در گفتوگویی میگوید: « برای من نوشتن به معنای فهمیدن خودم و فهمیدن هر چه بهتر جهان است. یحتمل برای درک هستی هیچ شیوه دیگری به جز استفاده از هنر وجود ندارد.»
از آثار این نویسنده میتوان به «فرصتی برای عاشق بودن« (۱۹۶۳) ، «یک ورزش طبیعی« (۱۹۸۷) ، «سرگذشت پسرم« (۱۹۹۰) ، «خانه اسلحه« (۱۹۹۸) و از بین مجموعه داستانهای کوتاه وی میتوان به «داستانهای منتخب« (۱۹۷۵)، «لحظه قبل از شلیک« (۱۹۸۸)، «یکی بود یکی نبود« (۱۹۸۹) و «یک شانزدهم بتهوون سیاه پوست بود« (۲۰۰۷) اشاره کرد.
برخی از داستانهای کوتاه نادین گوردیمر توسط مترجمانی به طور جسته و گریخته در فصلنامههای ادبی خارج از ایران منتشر شده است.
مجموعه داستان «تاراج» از نادین گوردیمر با ترجمه و نقد فاطمه پورجعفری و همچنین «یک شانزدهم بتهوون سیاه پوست بود« به ترجمه ضیا قاسمی در ایران منتشر شده است.
از بخش پاسخگویی دیدن کنید
در این بخش ایران وایر میتوانید با مسوولان تماس بگیرید و کارزار خود را برای مشکلات مختلف راهاندازی کنید
ثبت نظر