حجاب در آمریکای شمالی هرگز به آن درجه از خشونت، احساسات، و مجادلات غضب آلود و بی امانی نرسیده که در اروپا شاهد آن بوده ایم؛ با این حال، از زمان حمله های تروریستی به آمریکا، در سال ۲۰۰۱، حمله به زنان محجّبه نیز افزایش یافته. حال، پرسش این است: آیا حجاب وسیله ای برای به دست گرفتنِ قدرت است، یا ابزار سرکوب؟ آیا نمادی فرهنگی و نوعی دلبستگی مذهبی است، یا بیانیهای شخصی؟
حجاب هرگز از قلب مناقشات و مجادلات عمومی به دور نبوده؛ محکوم میشده، تحسین میشده، تکریم میشده، به باد دشنام گرفته میشده، و سخت آماج حمله قرار میگرفته. کسانی که حجاب بر سر میکنند، اغلب با این سؤال روبرو میشوند: "آیا حجاب نحوه برخورد دیگران را با شما تغییر میدهد؟"
و این دقیقاً همان سؤالی است که "انیسه روحانی"، دانشجو و ویراستار کانادایی، به دنبال جواب آن است. او با الهام از پروژه مشابهی که در آمریکا پیش میرفت، تصمیم گرفت به مدت ۱۸ روز، روسری اسلامی به سر کند. انیسه از کشف خود شگفت زده شد. در مجلهای در دانشگاه "کویین"، که سه سال در آن دانشجو و ویراستار بوده، مینویسد: "فکر میکردم آماج تهمتها و بد گوییها، تهدیدها و بد رفتاریهای نژادی قرار نگیرم؛ ولی پیش بینی نمیکردم که دقیقاً با عکس این مواجه شوم".
او این تجربه را با یکی از استادان خود به بحث میگذارد. استادش این نظر را مطرح کرد که در بسیاری از این موارد، واکنش به حجاب انیسه بیشتر به این دلیل بوده که نگران بودند مبادا خودشان نژادپرست جلوه کنند، حتی اگر هیچ پیشداوری و تعصبی هم علیه مسلمانان یا اقلیتها نداشته باشند.
"ایران وایر" با انیسه روحانی دربارهٔ تجربه او گفتگویی کرده؛ دربارهٔ "چرخه خطرناک سوء تفاهم" و نیز گامهایی که جامعه غرب برای مواجه با میراث تعصّب و نژادپرستی برداشته.
چه چیزی باعث شد که تصمیم گرفتید اجرای این تحقیق را به عهده بگیرید؟
واقعاً دلم میخواست بفهمم چرا بعضی زنان خود را زیر حجاب مخفی میکنند؛ در عین حال، میخواستم با جنس رفتار و برخوردی که این زنان با آن مواجه میشوند از نزدیک آشنا شوم. هیچ یک از اقوام یا دوستان نزدیکم حجاب ندارند؛ بنابراین، پیش از آغاز این پروژه، هیچ فرصتی برای درک موضع و دیدگاه زنان محجّبه نداشتم.
آیا پیشینه ایرانی تان نقشی در ادامه این تحقیق داشت؟
از بعضی جهت، داشت؛ چون میدانستم که اگر من این موضوع را انتخاب کنم، بسیار موجّه تر خواهد بود نسبت به کسی که هیچ رگ و ریشهای از خاورمیانه ندارد.
وقتی تحقیق را انجام دادید، نظر یکی از استادان تان این بود که رفتار مردم گاهی به دلیل عادی نشان دادنِ بیش از حد رفتار خود بوده، یعنی "مدیریت احساسات و تأثیرات"، اینکه بیش از حد لازم رفتار خود را تصحیح و اصلاح کنند. ممکن است کمی در این باره توضیح دهید؟
به طور کلی، مدیریت احساس این است که کسی به طور استراتژیک سعی کند احساس یا برداشتی را که دیگران از او دارند کنترل و اداره کند. همه ما تا حدی این کار را میکنیم. در مورد تعصّب و نژادپرستی، معنی اش این میشود که کسی که تعصباتی دارد تلاش میکند تا گرایشهای نژادپرستانه خود را پنهان کند. در نتیجه، سعی میکند تا رفتار خود را به نحوی فعال تصحیح کند. نکته این است که اغلب نمیتوان پیش بینی کرد نتایج این رفتار چه خواهد بود؛ گاهی به این میانجامد که مجبور میشوید بیش از حد لازم رفتارتان را تصحیح و اصلاح کنید.
نکته این است که فرایند تصحیح و اصلاحِ رفتار چیزهایی نیستند که فقط از آدمهایی سر بزند که در خفا نژادپرست اند. کسی که نژادپرست نیست ولی از اینکه نژادپرست به نظر بیاید هراس دارد هم ممکن است چنین رفتاری از خود نشان دهد. از منظری وسیع تر، میتوان گفت که تلاشِ بیش از حد برای کنترل واکنشها خود گواه این است که میزان آگاهی اجتماعی به حدی رسیده که نژادپرستی دیگر بخشودنی و تحمل پذیر نیست. با این حال، همین که از بسیاری از مردم چنین رفتارهایی سر میزند نشان میدهد که گرایشهای نژادپرستانه هنوز به قوت خود باقی اند.
آیا از نحوه برخورد مردم با شما، به هیچ نتیجه یا ساختار کلیای هم دست یافتید؟ مثلاً اینکه زنان مهربان تر از مردان بودند، یا جوانها از پیرها خوش برخوردتر بودند؟
در مورد جنسیت، خیر. ولی فکر کنم احتمال اینکه مسن ترها خوش برخوردتر و مهربان تر باشند بیشتر بود. البته این فقط یک حدس است؛ ولی شاید یک دلیلش هم این باشد که نسل جوان در گذر این سالها با فرهنگ های بیشتری آشنا شده اند. هر چه در تاریخ به عقب باز گردیم، حضور نژادپرستی محسوس تر و پررنگ تر میشود. نسلهای قبلی با جامعهای مواجه بودند که نسبت به نژادپرستی، مدارای بیشتری از خود نشان میداد. و این چیزی بود که نسلهای جوان تر به هیچ وجه تجربه اش نکرده اند. در نتیجه، چه بسا جوان ترها به درستی متوجّه نشوند که پیشرفت علیه نژادپرستی تا کجا بوده. نسلهای قبلی نیز شاید نسبت به این مسائل بسیار حساس باشند؛ شاید هم البته در برخورد با اقلیتهای مختلف، تجربه کمتری داشته باشند، و این به رفتارهایی میانجامد که گاهی عجیب و نامطبوع به نظر میرسد.
آیا دانشگاه کویین در "انتاریو" از نظر قومی و نژادی متنوع است؟ "کینگستون" چطور؟
در مقایسه با دیگر مناطق پر جمعیت در انتاریو، توزیع اقلیتهای قابل مشاهده در "کینگستون" به نسبت پایین است. اکثریت دانشجویان سفید پوست اند. ولی آن طور که من تجربه کرده ام، جمعیت دانشگاه کویین، بر خلاف چیزی که جمعیت نگاریِ آن میگوید، لزوماً یکدست و یکپارچه نیست. در محوطه دانشگاه، گروه های نژادیِ بسیار متنوعی میبینیم.
نظر خودتان درباره حسی زنانی که باید در ایران حجاب اسلامی به سر کنند چیست؟ آیا با زنانی که در ایران زندگی میکنند در تماسید؟ آیا زنان ایرانای را میشناسید که در دانشگاه های کانادا مشغول تحصیل باشند؟
دوستانی داشتهام که تا سالهای نوجوانی یا جوانی در ایران زندگی کرده اند، و حجاب به هیچ وجه انتخاب خودشان نبوده. جالب اینکه، وقتی در دانشگاه، با زنانی مصاحبه کردم که حجاب داشتند، از این صحبت می کردند که تا چه حد حجاب رهایی بخش است. از این تقابل و تضاد مشخص - یعنی حجاب به مثابه ابزار رهایی و به مثابه ابزار سرکوب - دریافتم که هرگز نمیتوانیم بر اساس تجارب شخصی افراد دست به نتیجه گیریهای کلی بزنیم. وقتی با زنانی صحبت میکنم که از نظرشان حجاب راهی برای نزدیک تر شدن به خدا است، با خود میگویم حجاب چه تلاش زیبایی است؛ ولی خب، میدانم که این برای تمام زنان صادق نیست.
در مصاحبه تان با وبسایت TheWhig.com، اشاره کرده اید که مردم از شما نپرسیدند چرا حجاب بر سر کرده اید. به نظر خودتان، چرا این سؤال را نپرسیدند؟ آیا در انتاریو، کانادا و/یا غرب به طور کلی، بحث در مورد حجاب یا بعضی از اعمال و آداب مسلمانان، با نوعی تابو همراه است؟
شکی نیست که گفتگو در مورد مذاهب شدیداً حساس شده، و حتی گاهی با تابو همراه میشود. این است که بسیاری از مردم از بحث در این باره معذب میشوند. و این واقعاً جای تأسّف دارد، چون در واقع تنها راهی که ما برای درک دین و فرهنگ یکدیگر داریم، گفتگو و مذاکره است. بدون آن، در چرخه خطرناک سوء تفاهم گیر ما افتیم؛ چرخهای در آن با یکدیگر حرفی نمیزنیم، و این به جهل و نادانی مان دامن میزند، که این نیز به نوبه خود، تنش میان گروه های مختلف را افزایش میدهد.
بیشترین چیزی که از مصاحبه با زنان مسلمانِ محجّبه آموختید چه بود؟
فهمیدم که آنچه بیش از هر چیز دیگری از اهمیت بر خوردار است این است که مستقلاً در پی حقیقت باشیم، و اینکه صرفاً در حد رگ های منفعلی برای انتقال اطلاعات باقی نمانیم.
مقالهای که در "دیلی میل" (Daily Mail) چاپ شد، از شما به عنوان یک غیر مسلمان نام میبرد، و آن طور که از مصاحبه تان با وبسایت TheWhig.com بر میآید، شما بهائی هستید. به نظر خودتان، آیا مذهبتان بر رفتار شما تأثیر میگذارد؟ چگونه مذهبتان را در زندگی شخصی تان جای میدهید؟
بهائی بودن بزرگترین منبع الهام من در زندگیام بوده؛ و از بسیاری جهات، من را به انجام این تحقیق به پیش رانده. یگانگی انسانیت آموزه بنیادی مذهب من است؛ اصلی است که در رشد فکر من، نقشی کلیدی داشته، و شور و اشتیاق مرا در حذف همه انواع تعصب و پیشداوری زنده نگاه داشته. این یگانگی انسانیت به یگانگی ادیان هم تسرّی مییابد، به این معنا که باور دارم تمام ادیان از بنیان واحدی برخوردار اند. ایمان من به من یاد داده که نیروی وحدت بخشی باشم، نه فقط در خدمت گذاری، بلکه در ادامه کار و تحصیل.
در ایران، بهائی ها، مورد تبعیض و آزار و اذیت شدید واقع میشوند. آیا اخبار بهائیهای ایران را دنبال میکنید؟
بله، با دقت دنبال میکنم. فکر نمیکنم در زندگی ام، هیچ چیز دیگری به اندازه اذیت و آزار بهائیها در ایران متأثرم کند. خوشحالم که به عنوان یک بهائی میتوانم در کانادا درس بخوانم. اینجا ما واقعاً نمیفهمیم این جور چیزها چه نعمتهای بزرگی هستند. خیلی تلخ است که آدم میبیند از دین زیبایی مثل اسلام این چنین سوء تفسیر میشود، و آن را به چنین ورطه های فاسد و تباهی میکشند.
از بخش پاسخگویی دیدن کنید
در این بخش ایران وایر میتوانید با مسوولان تماس بگیرید و کارزار خود را برای مشکلات مختلف راهاندازی کنید
ثبت نظر