در یک مرکز تحقیقات دارویی در «لسآنجلس» امریکا، شهروندانی با لباسهای کهنه، موهای پریشان و چشمهای خوابآلود صف بستهاند؛ اغلب شبیه هم هستند و از ساعت پنج صبح منتظرند. صندلیهای اتاق انتظار کاملا پر است.
روی کاغذ به ترتیب ورود، نامهای خود را نوشته و منتظرند. دیروز مسوول روابط عمومی، پشت تلفن گفت: «اگر دیر برسید و ظرفیت تکمیل شود، نمیتوانید در این دوره پژوهشی شرکت کنید.»
سایت این مرکز پژوهشی از 20مرد و زن بین 25 تا 35 سال دعوت کرده تا برای مطالعه روی قرصهای هورمونی اعلام آمادگی کنند و پول بگیرند.
پیدا کردن ایرانی در هر جای لسآنجلس امکانپذیر است؛ این جا هم یک زوج ایرانی کنار مکزیکیها، آفریقاییها و امریکاییها نشستهاند تا در این مطالعه شرکت کنند.
دختر جوانی که درتر فهمیدم نامش «سارا» است، با دیدن من لبخند میزند و به فارسی سلام میکند. اما هنوز در حال احوالپرسی هستیم که دوخانم با لباسهای آبی پرستاری و با چند دسته کاغذ وارد میشوند. یکی از آنها میگوید:«همه باید آزمایش خون و ادرار بدهید و بعد از این که سلامت شما تایید شد، برای مدت پنج روز میهمان ما میشوید.»
دیگری حرفهای همکارش را تکمیل میکند:«در این مدت شما استراحت میکنید و بعد از پنج روز، سه هزار و 500 دلار میگیرید.»
جمله آخر، لبخند را روی لبهای خسته آدمها مینشاند. انگار همه در ذهن خود برای این مبلغ نقشه میکشند. سارا هم با لبخند به پسر کنار دستش نگاه میکند. پرستارها فرمهایی را بین داوطلبان پخش میکنند.
فرم اول شامل مشخصات فردی و سوابق بیماری است. چند باری برای پرکردن فرم از سارا سوال میکنم. متوجه میشوم سارا و همسرش «علی» چندمین بار است که در این مطالعات شرکت میکنند. دفعه پیش، داروی جدید مداوای میگرن را گرفتهاند.
سارا میگوید: «من چون خودم میگرن داشتم، در گروه بیماران بودم و علی که میگرن نداشت، در گروه شاهد قرار گرفت. مدت مطالعه، سه روز بود و آخر سرهم نفری 2500 دلار گرفتیم.»
باید نقش بازی کنم تا راحتتر با آنها حرف بزنم. میگویم: «دلهره دارم. نکند مصرف این داروها عوارضی داشته باشد.»
علی لبخند میزند و میگوید:«این جا امریکا است. کسی به تو دروغ نمیگوید. اگر عوارضی داشته باشد، حتما میگویند.»
بعد مشغول پر کردن فرمها میشود. فرم دوم، فرم رضایت برای شرکت در مطالعه و قبول شروط است که چند جای آن باید امضا شود. در یکی از بندها نوشته شده است:«داوطلب باید تعهد دهد تا شش ماه بعد از مصرف این قرصها، از بارداری جلوگیری کند. در صورت حالت تهوع و یا گر گرفتگی، حتما محققان را در جریان بگذارد. داوطلب موظف به رعایت رژیم غذایی موسسه است و در صورت رعایت نکردن این موارد، موسسه مسوولیتی برعهده نخواهد گرفت.»
به سارا میگویم: «فکر میکنی ضرری ندارد؟»
میگوید: «من فکر میکنم اگر هم اثری داشته باشند، در دراز مدت مشخص میشوند. تا آن وقت، کی مرده و کی زنده. نگران نباش. پولش را که بگیری، نگرانی را فراموش میکنی. همه این حرفها مال دفعه اول است.»
میگوید: «ما اجازه کار نداریم. برای همین فعلا نمیتوانیم کار دیگری کنیم. این جا اجازه کار نمیخواهند. همین که کارت شناسایی داشته باشی، میتوانی در مطالعه شرکت کنی و پولت را بگیری.»
علی و سارا هر دو از بچههای فنی دانشگاه تهران بودهاند و حالا دانشجوی کارشناسی ارشد برق هستند.
علی میگوید: «این جا به دانشجو اجازه کار نمیدهند. پدر ومادرهای ما هم آن قدر پولدار نیستند که مدام برای ما پول بفرستند. بالاخره باید یک جور خرج زندگی خود را دربیاوریم.»
هیچکدام از دوستان این زوج نمیدانند آنها از چه راهی پول در میآورند. سارا میگوید:«فکر میکنند ماهم مثل خودشان بابای پولدار داریم.»
سرزمین فرصتهای طلایی
همه فرمها را تحویل دادهاند. خانم مسوول، یکی یکی اسامی را میخواند تا آزمایش بگیرد. نام نفر بیستم را که میخواند. میگوید: «بقیه در رزرو میمانند.»
نام من بین 20 نفر اول نیست. نفس راحتی میکشم. اما دختر مکزیکی گریهاش میگیرد. با نوزادش آمده است. جلو میرود و میگوید: «خواهش میکنم من را بپذیرید. من از ساعت پنج صبح این جا نشستهام.»
پرستار برایش توضیح میدهد که اگر آزمایش خون یا ادرار یکی از داوطلبان مشکل داشته باشد، او را به عنوان اولین نفر جایگزین میکند اما اشکهای دختر که حدود 27 یا 28 ساله به نظر میرسد، بند نمیآید.
پرستار علی و سارا را صدا میزند و آنها خداحافظی میکنند و برای آزمایش میروند. کنار دختر مکزیکی مینشینم. نامش «داماریس» است. او هم اجازه کار ندارد و در یک رستوران ایرانی، کار سیاه میکند: «پولی که درمیآورم فقط کفاف اجاره خانهام را میدهد.»
میپرسم: دانشجویی؟
میگوید: «نه. من غیرقانونیام.»
از مرز رد شده و خودش را به سرزمین فرصت¬های طلایی رسانده است!
فروش خون، پلاسما، اسپرم، تخمک، کلیه و حتی مو هم راههایی برای امرار معاش است که اغلب مهاجران امریکا به آن تن میدهند. داماریس میگوید:«فروش کلیه سخت است اما درماه گذشته سه بار خون فروختهام.»
او هر بار 30 دلار گرفته است. به نوزادش اشاره میکند و میگوید: « باراول فقط توانستم شیرخشک، پوشک و پودر برایش بخرم. بار دوم هم برای دختر بزرگم پیتزا خریدم.»
داماریس یک بار هم برای فروش موهایش اقدام کرده اما مراکز خرید مو فقط موهای طبیعی را که تا به حال رنگ ومش نشدهاند و بکارت خودشان را حفظ کردهاند، میخرند. موهای مشکی بلندی دارد اما یک نوار پهن وسط موهایش را قرمز کرده. میگوید: «موهای من بکارت نداشتند.»
این بچه مال کیست؟
دسترسی به موسسه اهدای اسپرم و تخمک کار سختی نیست. با یک جستوجوی ساده در گوگل، نزدیکترین مرکز به خانهام را پیدا میکنم. در صفحه ورودی سایت نوشته شده است: «تخمک بدهید، هشت هزار و 500 دلار دریافت کنید.»
برای مراجعه به این مرکز، وقت قبلی لازم است. خانمی که گوشی را برداشته، میگوید: «اگر زیر 30 سال هستید، تشریف بیاورید. در ضمن، کارت شناسایی و عکسی از دوران کودکیتان، حدود دو سه سالگی همراه داشته باشید.»
یک ساعت بعد در اتاق انتظار یکی از مراکز اهدای اسپرم و تخمک هستم. بازهم خانمی که شبیه پرستارها لباس پوشیده، با لبخند جلو میآید و خودش را «جولیا» معرفی میکند. اول از همه کارت شناسایی میخواهد تا از سن و سالم مطمئن شود. میگوید: «افراد زیادی هر روز به این جا مراجعه میکنند که هیچ به سنی که مطلوب ما است، توجه نمیکنند.»
برای اهدای تخمک، آزمایش پاپ اسمیر لازم است. جولیا میگوید: «پاسخ مثبت آزمایش پاپ اسمیر و عکس نوزادی ضمیمه پرونده شما میشود. اگر جوینده تخمک شما را انتخاب کرد، با شما تماس میگیریم.» برای گرفتن تخمک، در روزهای تخمکگذاری به شیوه سونوگرافی داخل رحمی، وسیلهای شبیه سرنگ داخل تخمدان میشود و تخمک را برمیدارد.
جولیا میگوید: «تا زمانی که تخمک مورد نظر جواب نداده، در روزهای تخمکگذاری این کار انجام میشود و شما بابت این کار، هشت هزار و 500 دلار میگیرید.»
هنوز خداحافظی نکردهام که خانم بارداری وارد میشود و خانم وآقایی که روی صندلیهای انتظار نشستهاند از جا بلند شده و با ذوق و شوق به شکم خانم باردار خیره میشوند. جولیا میگوید: «این خانم قرار است بچه آقا و خانم را به دنیا بیاورد.»
یاد سریال «ساعت شنی» میافتم. جولیا میگوید: «اگر یک بار بچهدار شده باشی، میتوانی از رحم خود برای دیگران استفاده کنی و 15 هزار دلار بگیری. والدین بچه هم موظفند هزینه خوراک و مکان زندگی شما را در دوران بارداری تقبل کنند.»
یاد مرکز باروری «ابن سینا» در تهران میافتم. در این مرکز از کسانی که میخواهند رحم خود را اجاره دهند، شناسنامه میخواهند که حتما ازدواج کرده و بچهدار شده باشند. این جا ازدواج مهم نیست اما بچهدار شدن مهم است!
این مراکز، بانک تخمک ندارند و در صورت داشتن متقاضی، تخمک میگیرند. اما در مورد اسپرم، وضعیت فرق میکند. مردان زیر 40 سال در هر زمان میتوانند اسپرم بفروشند و هر بار 150 دلار دریافت کنند.
این اسپرمها در بانک اسپرم نگهداری میشوند و در مواقع لازم از آنها استفاده خواهد شد. از جولیا میپرسم:«اگر از این اسپرمها یا تخمکها بچهای به دنیا آید، آیا میتوانیم او را ببینیم؟»
میگوید: «از نظر قانونی، بچه در سن 18 سالگی باید بفهمد که پدر و یا مادر واقعی او کیست. قبل ازآن هم میتوان طبق توافق طرفین عمل کرد. ضمن این که این موضوع در شرایطی مطرح است که تخمک یا اسپرم از اهداکننده مستقیم گرفته شده و شخص اهداکننده مشخص باشد.»
آهسته میگوید: «البته به نظر من بهتر است این موضوع را در جلسه اول مطرح نکنید. بسیاری از خانوادهها وقتی این را از زبان اهداکننده میشنوند، پاپس میکشند و تفاهمنامه را امضا نمیکنند. آنها دوست دارند بچه مال خودشان باشد.»
لطفا چانه نزنید
این جا کلیه، بهای مشخص ندارد. قیمتها متفاوت هستند؛ از 30 هزار دلار تا عددهای نجومی. چندی پیش در صفحه فیسبوکی با عنوان «I want to sell my kidney»، خبری مبنی بر فروش یک کلیه به قیمت 150 هزار دلار منتشر شد. گفته میشود یک اسراییلی پولدار این کلیه را برای همسر بیمارش خریده است.
فروشندگان کلیه، پیام فروش را در این صفحه منتشر میکنند و خریداران با «لایک»، استقبال میکنند و در کامنتها از شرایط فروش میپرسند.
«مایک» نوشته که قصد دارد کلیه اش را با گروه خونی «B» مثبت بفروشد. در مسیجی به عنوان خواهان، قیمت را میپرسم . مایک فقط با نوشتن یک عدد جوابم را میدهد؛« $ 35000».
آگهیهای خرید و فروش کلیه در خیابان «گیلان» تهران هم دیگر از مد افتادهاند. اینروزها خریداران و فروشندگان ایرانی نیز در صفحه «فروش کلیه» فیسبوک، معامله میکنند.
«رضا»، 28 ساله است و مشخصات خود را برای فروش کلیه، تازه به روز کرده است. نوشته: «لطفا ایمیل بزنید.»
وقتی از او قیمت میپرسم، مینویسد: «خواهش میکنم چانه نزنید. من اگر به این پول احتیاج نداشتم، کلیهام را برای فروش نمیگذاشتم. لطفا فقط در صورتی که قادر به پرداخت 40 میلیون تومان پول هستید، ایمیل بعدی را بزنید.»
از بخش پاسخگویی دیدن کنید
در این بخش ایران وایر میتوانید با مسوولان تماس بگیرید و کارزار خود را برای مشکلات مختلف راهاندازی کنید
ثبت نظر