«بنجامین» ریش بلند گذاشته و موهای رنگ به رنگ او از زیر کلاه بیرون آمده، «رشا» لباس «باربی» پوشیده، «جاکوب» خودش را شبیه سرخپوستها درست کرده و «سارا» تل خرگوشی زده و دم گذاشته و...
یهودیان زیادی با لباسهای بالماسکه و معمولی راهی کنیسا شدهاند تا عید «پوریم» را کنار هم جشن بگیرند. وقتی میگویم من ایرانی هستم، «آرون» با دست مرا به بقیه نشان میدهد و میگوید:« ایرانی است.»
بعد بیدرنگ با عذرخواهی، توضیح میدهد:« داستان عید پوریم مربوط به ایران است، ایرانِ زمان خشایارشاه. یهودیان کل دنیا این روز را جشن میگیرند.»
آرون اسراییلی است با لبخند میگوید: «ما با هم کلی اشتراک داریم اما رهبران ما از هم متنفرند.» بعد میشل را صدا میزند و میگوید:«بیا، هموطنت اینجا تنها است.»
میشل یک مرد تقریبا 50 ساله است که لباس «اسپایدرمن» پوشیده است. او از یهودیانی است که 40 سال پیش با خانواده از ایران مهاجرت کردهاند. به سختی فارسی حرف میزند و میگوید: «از این که ایرانی هستی، خوشحالم. فلسفه جشن پوریم درباره ایران است اما من تنها ایرانی این کنیسه هستم.»
او «ربی» را صدا میکند تا برای من درباره ارتباط جشن پوریم و ایران صحبت کند. «ربی» ریش بلندی دارد و کت و شلوار رسمی پوشیده است. او هم اسراییلی است و وقتی متوجه میشود من ایرانی هستم، لبخند میزند و به من و امیل میگوید: «شما هموطن "اِستِر" و "مردخای" هستید.» و حکایت جشن پوریم را تعریف میکند: « خشایارشاه با دختری از یهود به نام استر که خواهرزاده یکی از درباریان، یعنی مردخای بود، ازدواج کرد و نفوذ یهودیان در دربار زیاد شد. در این بین، شخصی به نام "هامان" که او نیز از درباریان با نفوذ و پرقدرت بود، نسبت به نفوذ روزافزون یهودیان حسادت کرد و فرمان قتل عام آنها را از خشایارشاه گرفت. اما مردخای به وسیله استر، این فرمان را از شاه پس گرفت و آنها را نجات داد. از آن پس، یهودیان در اواخر اسفند و اوایل فروردین هر سال مصادف با ۱۵- ۱۳ آدار (در گاهشمار کلیمیان) در سالروز نجات کلیمیان از قتلعام، جشن میگیرند. این جشن رابطه باستانی دو ملت ایران و یهود را یادآوری میکند.»
پیش از این که برای شرکت در این جشن به کنیسا بیایم، با یک جستوجوی کوتاه درباره «پوریم» در اینترنت، حکایتی را خواندم که تفاوت زیادی با آنچه ربی بیان کرد، دارد. «بولتن نیوز» و «رجانیوز» در مطلبی که سال گذشته همین موقع باهم به اشتراک گذاشته بودند، این جشن را «جشن ستیز قم یهود با ایرانیان» دانستهاند و عبارت «ایرانیستیزی یهودیان» را برای این جشن به کار برده بودند. اما ربی میگوید: «خیلی از ماها در ایران ریشه داریم. مگر ما ایرانی یهودی نداریم چرا باید ایرانیستیز باشیم. ضمن این که استر و مردخای هم ایرانی بودهاند و آرامگاه آنها هم در همدان ایران است.»
شاید به دلیل اشاره تندروها به ایرانی ستیزی است که یهودیان ایران در این جشن فقط روزه میگیرند و دعا میخوانند. امیل که از یهودیان ایران است، به «ایرانوایر» میگوید: «من شنیدهام که در همه دنیا جشن پوریم مثل بالماسکه است اما ما در ایران تنها روزه میگیریم و برای خواندن دعا به کنیسا میرویم.»
اما میشل میگوید ما پوریم را با خواندن دعا آغاز میکنیم و با رقصیدن، آواز خواندن و نوشیدن شراب به پایان میرسانیم.
مزایده تورات
در کنیسا بین مردان و زنان یک دیوار کوتاه چوبی وجود دارد. رشا میگوید: «این دیوار متحرک است و هنگام جشن برداشته میشود اما وقت دعا باید جدا شویم.»
جاکوب میخندد و میگوید: « وقت دعا ممکن است خانمی دامن پوشیده باشد و حواس ما مردها را پرت کند!»
سرها پوشیده میشوند؛ مردها با «کیپا» یا «یاماکا»(کلاهی که مردان یهودی به سر میگذارند) و زنان با روسری، کلاه و یا شال. ربی هم سرش را با شالی بلند پوشانده، پشت میزی نشسته و پشت سرش جایی شبیه کمد است که پردهای از آن آویزان شده است. ربی دست به پرده میکشد و میگوید: «چه کسی پیشقدم میشود؟»
پیرمردی میگوید: «من 50 دلار میدهم که "هخال" را کنار بزنم.»
جوانی از آن سو میگوید: «من 100 دلار میدهم.»
نفر بعدی 150 دلار پیشنهاد میکند تا دست آخر پیرمرد 200 دلار از جیب خود بیرون میآورد. به احترام او، همه از جا برمیخیزند. پیرمرد 200 دلار را روی میز میگذارد و سمت پرده میرود و آن را را کنار میزند. دو کتاب خطی که شبیه نامههای طوماری قدیم است داخل کمد به چشم میخورد.
مبهوت این مراسم هستم که سارا میگوید: «نام این پرده هخال است و در همه کنیساها، توراتهای خطی که روی پوست حیوان حلال گوشت نوشته شدهاند و دست به دست چرخیدهاند، در این کمد نگهداری میشوند. به اینها "طومار تورات" میگویند که برای تشریفات مذهبی گشوده میشوند.»
هنوز حرفش تمام نشده که پیرمرد میگوید: « چه کسی پیشقدم میشود؟»
اینبار رقمها بالاتر است. آرون میگوید: «من 300 دلار میدهم تا تورات مقدس را بیرون بیاورم.»
رقم همینطور بالا میرود تا «ژوبین» 10 عدد 100 دلاری میشمارد و روی میز میگذارد و به سمت تورات میرود. تورات را که بلند میکند، همه جماعت از جا بلند میشوند. تورات دور میگردد و مردان گوشههای کتاب دعای خود را با آن تبرک میکنند.
ژوبین تورات را به سمت زنان میآورد و زنان هم به سوی تورات میروند و به آرامی کتابهای خود را با تورات اصلی تبرک میکنند. سارا میگوید: «مزایده برای کنار زدن پرده هخال و بیرون آوردن تورات معمولا هنگام دعاخوانی در همه کنیساها برگزار میشود. این پول را خرج کنیسا میکنند. پول آب، برق و نظافت کنیسا از همین راه تامین میشود.»
مراسم دعا که پایان مییابد، دوباره توراتها سر جایشان قرار میگیرند و پرده هخال را میکشند.
پوریم یعنی زندگی
بنجامین دستگاه پخش موزیک را راه میاندازد و جمع با گفتن «هپی پوریم»، گیلاسهای شراب خود را بالا میبرند. موزیک پخش میشود؛ عدهای میرقصند، گروهی سر میزی که انواع غذاها و نوشیدنیها روی آن چیده شده است، باهم صحبت میکنند و جشن آغاز میشود.
بنجامین برای بچهها یک سورپرایز واقعی دارد. او همه بچهها را جمع میکند و از در پشت کنیسا آنها را بیرون میبرد. در خیابان پشت کنیسا، یک خانه کوچک بادی که با کلی توپ پرشده، دیده میشود. همهمه ذوق بچهها هنوز تمام نشده که چشمشان به محوطه روبهروی خانه میافتد؛ زمین کوچکی که حصارکشی شده و انواع حیوانات اهلی در آن دیده میشود؛ آهو، بره، مرغ و خروس، شتر و حتی اسب. بچهها به سمت محوطه میدوند. رشا در را باز میکند و یکی یکی بچهها را به داخل میبرد.
بنجامین لبخند میزند و به بچه)ها میگوید امروز پوریم است و پوریم یعنی زندگی. امروز یهودیان زنده ماندند، پس باید خوشحال باشند، مثل الان.
از بخش پاسخگویی دیدن کنید
در این بخش ایران وایر میتوانید با مسوولان تماس بگیرید و کارزار خود را برای مشکلات مختلف راهاندازی کنید
ثبت نظر