«میما» دختری 28 ساله است، ساکن صوفیه؛ کارمند پشتیبانی فنی ماکروسافت، و برهنهگرا یا به قول خودش، «نودیست». او حاضر شد تجربه شخصی خود را درباره برهنگی برای «ایرانوایر» بازگو کند. اواخر تابستان با هم در کافهای در صوفیه، پایتخت بلغارستان دیدار میکنیم:«نیود یعنی برهنه و نیودیستها کسانی هستند که با تکیه بر دیدگاههای طبیعتگرایانه، برهنه میشوند.»
«نودیسم» (برهنهگرایی) و «نیچریسم/ناتوریسم» (طبیعتگرایی) در بسیاری از منابع، مترادف هم آمدهاند. بر خلاف امریکای شمالی و انگلستان که کلوپها و تورهای «تعطیلات طبیعتگرایانه» با قیمتهای آن چنانی، محیط ویژهای برای اعضای خود فراهم میآورند در حالی که در خارج از آن محیط برهنه شدن میتواند به دستگیری و مجازات بیانجامد، ولی در برخی کشورها، دست کم در بسیاری از کرانههای دنج شمالی و غربی دریای سیاه، فضای آزادتری در سواحل عمومی حکمفرما است.
برهنگی، چه در بلغارستان و چه در اوکراین یا رومانی، مسالهای غیرعادی به شمار نمیرود اما جهانگردان برهنهگرا، زمستانها چه میکنند؟
میما با خنده میگوید :«بسیاری از آنها صبر میکنند تابستان شود. تنها زمانی برهنه میشوند که برهنههای زیادی در اطراف خود ببینند وگرنه برای برهنه شدن، احساس امنیت نمیکنند. ولی در کل، نودیستها خیلی مختلف هستند. نودیستهای تابستانی کنار ساحل و نودیستهای چهار فصل. من اما فقط تابستان برهنه میشوم.»
پیش از این هم او را دیده بودم؛ هر بار به همراه دوستانی مشترک ولی در حد سلام و عیلک و گذرا. رنگیتر، گل گلیتر و چهارخانهتر از بقیه لباس میپوشد و در قید و بندِ همخوان کردن رنگ لباسهایش نیست. به گفته خودش، هر بار خودش را در یک لباس، یا بیلباسی «پیدا» میکند.
میگوید: «پوشش، عادت است؛ عادت دشواری که "خرق" آن جرات میخواهد. برای لحظهای باید تصمیم بگیری که آیا با برهنه شدن در برابر خودت، موجود ارزشمندی باقی خواهی ماند یا آن که پس از در آوردن همه چیز، پیش خودت شرمنده میشوی. یک جور محک است که ببینی تا چه اندازه ارزشهایت به لباس وابستهاند. ما همیشه خود را با لباس آراستهتر از آن چه هستیم، عرضه میکنیم ولی بدون لباس و آرایش، دروغی باقی نمیماند. همه، انسانهایی شبیه هم میشویم.»
اولین تجربه میما از برهنگی کامل، از درگیری شخصی و مرور چندباره ارزشهایش حکایت دارد؛ تجربهای شبیه مرگ:«بارها با خودم دوره کردم که آیا کار درستی میکنم یا نه. بعد دیدم که این همان میمایی است که این گونه به دنیا آمده. مثل مرگ یا تولد دوباره بود. ما همیشه در حمام لختیم. من گاهی در بالکن خانهام آفتاب میگرفتم و کم کم این امنیت را احساس کردم که بیرون از خانه هم کاملا برهنه شوم. ولی هنگام لخت شدن در ساحل، این امنیت دیرتر میآید. ببینید، برهنگی مثل دوچرخه سواری است؛ تمرین میخواهد. به محض تجربه برهنگی، ناگهان تمام قضاوتها اهمیت خود را از دست دادند و کمی بعد دیدم که بدون لباس احساس برهنگی نمیکنم؛ تنها من بودم و طبیعت.»
میما مردم را هم بخشی از طبیعت اطراف میداند: «البته محیط میتواند شما را در این تجربه یاری کند یا جلوی انجام آن را بگیرد.»
او عضو هیچ باشگاه برهنهگرایی نیست: «به نظر من، کسی نباید قانون بگذارد که این جا یا فلان جا باید برهنه شوی، وگرنه این ماجرا به جای آزاد کردن قید و بندها و ترسهای سرکوب شده، بیشتر روی روان آدم فشار میآورد.»
از دید او، «ساحل ایراکلی» بلغارستان برای نودیستهای طبیعتگرا، مکان امنی است: «آن جا به نسبت بقیه ساحلها، هنرمندان، گیاهخواران و طبیعت گراهای زیادتری دارد و مردم آزادی بیشتری حس میکنند. کسی به شما چشم نمیدوزد، کسی از مرز تنهایی شما عبور نمی کند و کسی نمیآید از شما بپرسد چرا لباس پوشیدهاید یا نپوشیدهاید.»
توضیح میدهد: «ساحل "ایراکلی"، یکی از ساحلهای معروف بلغارستان است که طبیعتگراها از سال 2007 با تجمع جلوی بولدوزرها و برهنه شدن، از پیشروی پروژههای هتل سازی و شخصی سازی در آن جلوگیری کردند. اعتراضها در پایتخت ادامه پیدا کرد و کار به مراجع قضایی کشید و سرانجام ما پرونده را برنده شدیم. همه دست به دست هم دادند تا این ساحل، برعکس بیشتر ساحلهای بلغارستان، به هیچ بخش خصوصی واگذار نشود و طبیعت دست نخورده و بکر برای مردم باقی بماند. مردم برای خودشان "چپر" میسازند، دوربین، تلفن و لپتاپ خود را در ساحل رها میکنند و از آب که بر میگردند، میدانند هیچ چیز دست نخورده است. وقتی هم که میروند، چتر و چپر و سایه بان و هر چیزی که می توانند، به نفر بعدی میدهند و تلاش میکنند که ساحل بدون متصدی، آرام و تمیز باقی بماند. چنین چیزی در بلغارستان نادر است.»
میما در واکنش به گفته معروف «اگر برهنگی تمدن است، پس حیوانات متمدنترند»، میگوید:«من بستر فرهنگی کشور شما (ایران) را نمیشناسم ولی برهنگی همه جا تابو است، کمتر یا بیشتر. این که جامعهای برای همه، حتی برهنهها، امنیت فراهم کند، یعنی جامعه متمدنی است. تمدن باید به شما اجازه دهد که شخصا خودتان را پیدا کنید. نمیدانم چه میشود که انسان خودش را برتر از بقیه موجودات فرض میکند. حیوانات شیوههای بیکلام خود را برای برقراری ارتباط دارند که ما نمیفهمیم؛ به تلفن و اینترنت نیاز ندارند و با تمدن بیشتری نسبت به دیگر موجودات رفتار میکنند. یک گربه، زنده ماندن در این سیاره را در ژنتیک خود پرورش میدهد و یک گله مورچه بدون این که در دانشگاه، معماری خوانده باشد زیرِ زمین برج میسازد. حیوانات قوانین خود را به دیگران تحمیل نمیکنند. ما برهنهگراها به جامعه آسیبی نمیزنیم. کسی مجبور نیست ما را تماشا کند. نودیسم، تلنگری به باورهای قطعی و مطلق است، نه فرصتی برای منفعتطلبی.»
دکتر «حسین قاضیان»، جامعهشناس در گفتوگوی اسکایپی به «ایرانوایر» میگوید: «نودیسم یا برهنهگرایی یک سبک زندگی است، حتی به مفهوم موقت و موضعی. هر نوع برهنه شدنی لزوما نودیسم نامیده نمیشود؛ مثلا ما ممکن است کنار دریا تقریبا برهنه شویم یا در برخی کشورها، هنگام دوش گرفتن در استخر، افرادی کاملا برهنه میشوند ولی این به مفهوم نودیسم یا برهنهگرایی نیست. نودیسم با فرهنگی همراه است که به آن نیچریسم (ناتوریسم) گفته میشود و اساس آن بر میگردد به مفهم پیوند خوردن با طبیعت و لخت شدن از تمدن. همان گونه که انسان لباس "فرهنگ" را به تن میکند، نودیستها لباس تمدن را از تن به درمیآورند چون انسانها به مرور طبیعت را فرهنگی کردهاند، به آن معنا بخشیده و آن را در ارتباط با انسان تفسیر کردهاند.»
دکتر قاضیان عقیده دارد که پرداختن به بحث نودیسم در رسانههای فارسی زبان، نه تنها فضا را برای مقایسه و تحلیل پوشش اجباری در ایران بازتر نمیکند که برعکس، بهانهای به دست مقامات و تریبونهای داخلی میدهد که بگویند هدف از چانهزنی برای آزادی انتخاب پوشش، ترویج برهنگی است.
تابستان به ساحل ایراکلی نرفتم ولی سر از ساحل دیگری در آوردم؛ در ساحل «مرجان»-کورال بیچ که ساحلی دنج و ارزان در شهر «لوزنتس» بلغارستان است، هنرمندان تجمع نکردهاند. ساحل در اجاره کسانی است که به قمیت ارزان، امکانات اندک اولیه را برای مسافران تابستانی فراهم میکنند. با شبی دو و نیم یورو، میتوانید ماشین خود را پارک کنید، چادر بزنید، یک انشعاب آب بگیرید و با حصیر یا شاخ و برگ دم دست خود، حمام موقت بسازید. حتی به شرط سرعت در شستوشو و کوتاه بودن اتراق، میتوانید از حمام دیگران هم استفاده کنید بی آن که آنها را بشناسید. کابوس دستشوییهای سیار، بزرگترین چالش است ولی اگر صبحانه را در قهوهخانه موقت ساحلی صرف کنید، میتوانید از سرویس بهداشتی آنجا بهره ببرید.
کافیشاپ ساحلی، ساختاری است چوبی که هنوز بوی صمغ درخت میدهد؛ ترکیبی از چند دست نیمکت و صندلی چوبی کمرنگ به همراه چند دست بالشت گنده رنگی برای لم دادن. از چند نفر درباره نودیستها میپرسم، میگویند که نمیدانند و نمیخواهند بدانند. چند پسر جوان هم با شیطنت میگویند که «دختر هر چه لختتر، بهتر.» چند نفری هم میخندند و میگویند که نمیدانند ساحل لختیها کجا است.
دختر جوانی با مایو دو تکه رنگین کمانی از راه میرسد و توضیح میدهد: «لخت شدن شرمآور است و تمام اینها ادعاهای پوچ برای نشان دادن این است که بگویند ما با بقیه فرق داریم، مدرن فکر میکنیم و هیچ چیز آرامش ما را به هم نمیریزد. اما اینها ادا است. اگر قرار است دو تکه لباس زیر در یگانگی شما با طبیعت خللی وارد آورد، در واقع با طبیعت یگانه نیستید.»
دختر دیگری در پاسخ به این که نودیستها را چگونه میبیند، میگوید: «من به آنها کاری ندارم ولی خودم لخت نمیشوم.»
او در پاسخ به این که نگران نیست نامزدش را در اینجا از دست دهد، میگوید نمیترسد نامزدش با دختر نودیست دیگری همراه شود زیرا لخت بودن یک زن، ترغیب کننده شروع رابطه، هر چند یک رابطه موقت، نیست. میگوید: «اتفاقا نودیستها حاشیه امنی برای بقیه فراهم میکنند و آستانه تحمل مردم، امنیت فضا و راحتی را برای دیگران بالا میبرند. وقتی یک آدم برهنه این جا لمیده باشد، من دیگر نگران سایه انداختن لباس شنای خودم نیستم. ولی من خودم از اجرای ایده برهنگی خوشم نمیآید. دوستانم هم نیود نیستند و فکر میکنم برهنه شدن در ملاء عام، مسخره است. واقعا چه چیزی را میخواهند ثابت کنند؟ در ضمن، دوست ندارم اگر بچهای داشته باشم، چنین صحنههایی را ببیند.»
روز دوم، ساحل آن هیاهو و ازدحام روز قبل را ندارد. شاید زیر چترهای آفتابی، نقطههای رنگی تند و شاد لباسهای شنا، لخت بودن آدمها به چشم نیاید، ولی بعد که میبینید چیزی بر تن ندارند، شاید کمی دستپاچه شوید. به هر حال، شما خواسته یا ناخواسته به ساحل برهنهها قدم گذاشتهاید. کودکانی ناآگاه از برهنگی خود، قلعه شنی میسازند و زوجهایی از همه سن، در کنار هم سکوت و خلوت گزیدهاند. بر هیچ تابلویی هشدار ورود به ساحل برهنهها دیده نمیشود. سخت میشود سر گفتوگو را باز کرد. خانم و آقای سالخوردهای، سلام و وجود تو را نادیده میگیرند یعنی حق نداری حریمشان را به هم بریزی. پسر جوانی به نیم نگاهی، سر از کتاب الکترونیکی خود بلند میکند و همان طور که مشغول خواندن است، برای ایست دادن، تنها انگشت اشارهاش را با کمترین تلاش بلند میکند و نگه میدارد.
«آنی»، زنی 45 ساله در کنار همسر خود دراز کشیده و کتاب میخواند. پسر کوچکی آن اطراف با بیلچه، ماسهها را زیر و رو میکند. هیچ کدام کمترین لباسی به تن ندارند. محتاطانه با سر سلام میکنم. «ایلیان»، همسرش، مرد درشت قامتی است که با سر سلام کوتاهی میکند و دوباره صورتش را روی حولهاش به زمین میگذارد.
آنی میگوید که اول کودکشان را از قید لباس رها کردند، بعد همسرش مشوق او بوده است. با شعار معروف نودیستها شروع می کند: «لخت یعنی آزاد.» و ادامه میدهد: «شوهرم به من یاد داد که نباید نگران نگاههای قضاوتگر باشم چون ما برای افکار مردم مالیات نمیدهیم! اول لباس نگرانیها را در میآوریم، بعد لباس خودمان را. اصولا نگرانیها بیرون آدم هستند.»
او با دست، نیم دایره کوچکی به سمت خودش میکشد و میگوید: «ما در آرامش خود ساکن میشویم.»
دوربینم متقاعد می شود که جای بیرون آمدن نیست.
میگوید: «ما به نسبت پدر و مادرهای خود، قضایا را متفاوت میبینیم. ایده اخلاق آنها هیچ حقیقت نداشت، دو رویی، دستاورد کمونیسم بود و حکومتها برای ما تصمیم میگرفتند که چه بپوشیم. وقتی مادربزرگ من در زمان کمونیسم از فرانسه دامن کوتاه آورده و این جا پوشیده بود، مردم در خیابان گمان کرده بودند تن فروش است و حتی به او قیمت پیشنهاد داده بودند. در آن زمان، هر کسی نمیتوانست از کشور خارج شود. مردم به نوعی قرنطینه بودند. حتی خانه هر کسی که می رفتی، همه وسایل یکسانی داشتند. وقتی آن سیستم از هم پاشید، دو دهه طول کشید تا از اشتیاق مردم برای برهنه دیدن دیگران کم شود و فضا امنیت را برای سلیقههای مختلف فراهم کند. جامعه سال به سال چشمان گرسنه خود را سیرتر دید. فرزند من امروز یاد میگیرد که برهنه، وقیح نیست، برهنگی سادگی است و برهنه بودن یا لباس پوشیدن، مسالهای شخصی است. ما با لباس به دنیا نمیآییم. باید بدانیم برای چه لباس میپوشیم.»
آنی میگوید که اگر چاق و یا سن بالا هم بود، باز برایش فرقی نمیکرد: «وقتی آدم قرار است برهنه شود تا با خودش و طبیعت اطرافش خلوت کند، دیگر فرقی نمیکند چه شکل و سنی داشته باشد. مگر کم هستند آدمهای چاق، مسن و زوجهای پیری که بیخیال از قضاوتهای احتمالی نسبت به اندام و یا اخلاقیات خود، برهنه میشوند؟»
در قوانین کنونی بلغارستان قید شده که آزادی و مصونیت هر فرد تضمین شده است و جز در موارد نقض قوانین، نمیتوان کسی را مورد بازرسی قرار داد. اما پورنوگرافی و هر گونه عملی که با شان انسانی مغایرت داشته باشد...، از جمله تظاهرات شهوتانگیز از اندامهای تناسلی یک فرد و نمایش و یا شبیه سازی اعمال جنسی، ممنوع است.
بلغارستان پس از فروپاشی کمونیسم، در کنار دیگر کشورهای بلوک شرقی، چندین سال آمار بالایی از صادرات کارگر جنسی و ولنگاری از خود به ثبت رسانده بود. تصاویر زنان برهنه بر تابلوهای تبلیغاتی و تقویمها عجله داشتند که چندین سال کنترل حکومتی پوشش و نبود سیاستهای بازاریابی را یک جا جبران کنند.
تا سال 2010، بر در سکسشاپها، تصاویر برهنه در ژستهای وقیح و اندازههای غول آسا، از عقده عجیبی حکایت میکرد. تقویم 2007 دیواری بزرگ اتاق مرکزی تحویل سفارشات گمرک، شش سال تمام زن بالاتنه برهنهای را نمایش میداد با دستکشهای کار ساختمانی.
این تقویم تا آخر سال 2013 همان جا بود! کم کم تصویر زن برهنه بر در سکسشاپ زنجیرهای، دامن پارچهای کوتاه چهارخانه پلیسهای بر تن کرد تا لباس زیرِ بندی او پیدا نباشد و تقویم 2014 گمرک، همان مانکن را با وسایل ساختمانی در پیراهن مردانه چهارخانه و کلاه ایمنی نشان میدهد.
امروز تنها در شهرستانهای دور، تقویم های کهنه و تصاویری رنگ و رو رفته با زنان برهنه برای بازاریابی ابزار ساختمانی، گاهی بر و در و دیوارها باقی مانده است.
«نیکلای» 27 ساله، کارتونیست و ورزشکار بلغاری کم حرفی است. «نورا» دوست دخترش، کارتونیست و مشاور املاک، میگوید که مسیحیاند ولی متعصب نیستند و برداشت خودشان را از دین دارند. ادای انگلیسی صحبت کردن خودشان را در میآورند و میخندند. تعطیلات آخر هفته، چند روز پشت سر هم برف باریده است. در خانهای کوهستانی جمع شدهایم. نیکلای و دوست دخترش اعتقادات عجیبی دارند؛ از وسایل گرمایشی و شامپو استفاده نمیکنند و خام گیاه خوارند.
شاید شما هم کمتر کارتونیستی را دیده باشید که رو به آفتاب بایستد و چشمانش را ببندد. فکر کردم احساس شاعرانهای است ولی آنها میگویند که دارند بخشی از صبحانه خود را به صورت نور جذب میکنند. اصرار میکنند که گروهی را در بلغار میشناسند که به جز نور آفتاب، تقریبا هیچ چیز نمیخورند و با کنترل فعالیتهای فیزیکی خود، به نیازشان بر آب و غذا چیره شدهاند. این دو نیز چنین رویایی دارند. دیروقت شب، ناگهان از جمع خارج میشوند. درون خانه گرم است ولی آنها به جای آن که برای بیرون رفتن لباس گرم بپوشند، تیشرتهای خود را در میآورند، بر روی نردهها میگذارند و کاملا برهنه میشوند. اول به خود برف میمالند و بعد از روی بالکن با جیغ کوتاهی روی برفها می پرند و غلت میخورند. لیوان چای دوم را تمام کردهایم که برهنه بر میگردند و دوش آب سرد میگیرند. فردا همان آدمهای همیشگیاند. از آنها میپرسم که آیا نودیست هستند؟ میگویند:«هر چه میخواهی اسمش را بگذار. ما هر وقت هر کجا دلمان بخواهد لخت میشویم.»
از بخش پاسخگویی دیدن کنید
در این بخش ایران وایر میتوانید با مسوولان تماس بگیرید و کارزار خود را برای مشکلات مختلف راهاندازی کنید
ثبت نظر