۳۰ خرداد ۸۸ برای من یکی از عجیبترین روزهای زندگیام بوده . به عنوان شهروندی که عکاسی را به صورت جدی دنبال میکند دوربین همواره جزئی از اعضای بدنم بوده و اون روز بخصوص هم مستثنی نبود. تو دفتر کار یکی از دوستان درخیابان آذربایجان تهران گرم صحبت درباره سخنرانی آقای خامنهای تو نماز جمعه بودیم که سرو صدای خیابون توجهم را جلب کرد. رفتم پای پنجره و به بیرون نگاه کردم. دیدم ۵۰ نفری دور هم جمع شدهان و دارند مردم رو تهییج میکنن. دوربین به دست، زدم به خیابون و رفتم ببینم چه خبر شده . بعد از حدود یک ساعت اون جمع پنجاه نفره حداقل ۴ برابر شده بود. شروع کردند به شعار دادن و حرکت به سمت شمال خیابون . حرکت مردم که شروع شد، هر لحظه به تعداد تظاهر کنندهها هم اضافه میشد.
ناگهان لحن شعارها تغییر کرد و شعار مردم از مطالبات انتخاباتیشون تبدیل به 'مرگ بر دیکتاتور' شد. رفتار جمعیت هم خشن شد. انگار یه عده داشتن جمعیت رو به دادن اینجور شعارها تشویق میکردند . با هجوم نیروهای لباس شخصی رفتار مردم تظاهرکننده باز هم خشن تر شد و یک عده از اونها شروع کردند به خرد کردن شیشه های بانکها. از اون طرف لباس شخصی ها هم شروع به تیر اندازی مستقیم به سمت مردم کردند و اون وسط تیری هم به مردی که کنار من بود خورد.
دلیل این که امروز، بعد از چهار سال (این گزارش ۳ سال پیش برای اولین بار منتشر شد) ، تصمیم گرفتم این عکس ها و خاطرات این روز عجیب را منتشر کنم شنیدهها و دیده های من از شلوغیهای یکی دو روز گذشته (بعد از پیروزی حسن روحانی در انتخابات ریاست جمهوری) است؛ این که تعدادی شروع کردند به سر دادن شعار های تند ولی مردم همراهی نکردند. انگار همه یک تجربه بد مشترک داشتند، هم مردم و هم نیروی انتظامی و حتی لباس شخصیها. انگار هر دو طرف از تند روی خسته شدهاند.
از بخش پاسخگویی دیدن کنید
در این بخش ایران وایر میتوانید با مسوولان تماس بگیرید و کارزار خود را برای مشکلات مختلف راهاندازی کنید
ثبت نظر