من فقط چشمهایش را میخواهم
در یکی از شبهای آرام روستای «برات آباد» شهرستان بم، «سمیه مهری» کنار همسرش خوابیده بود و به بچهاش شیر میداد که دنیا یک مرتبه برایش زیر و رو شد: «هر وقت یاد آن شب میافتم، حالم بد میشود. فکرش را بکنید؛ شب خوابیدهای و بچه کوچک در کنارت شیر میخورد و شما خواب و بیدار هستی. یک باره احساس میکنی صورتت میسوزد. فریاد میزنی. بچه کنار دستت جیغ میکشد. میدوی سمت حیاط و بعد میبینی پوست و موهایت کنده میشوند.»
حالا نام سمیه در فهرست قربانیان اسیدپاشی در ایران جای گرفته است: «صورت وچشمانم بدجور میسوختند. خودم را به حیاط رساندم و صورتم را در حوض شستم اما دیدم تکه تکه موهایم کنده میشوند و کنار حوض میافتند.»
دو سال پیش، همسر معتاد سمیه نه به او رحم کرد و نه به فرزند شیرخوارشان «رعنا». وقتی سمیه گیج خواب شبانه بود، به صورت او و دخترشان اسید پاشید.
سمیه میگوید: «معتاد بود، خرجی هم نمیداد. شش سال با او زندگی کرده بودم اما درست نشده بود. میخواستم طلاق بگیرم اما او تهدید کرده بود اگر پیش خانوادهام حرفی از طلاق یا دعواهامان بزنم، بلایی سر خانوادهام میآورد.»
سمیه میدانست که اگر حرفی بزند، شوهرش آرام نمینشیند. میگوید: «یکبار که دعوایمان شد، به خانه برادرم رفته بود که آنجا را آتش بزند اما همسایهها او را دیده بودند که از دیوار بالا میرود. "عباس" هم فرار کرده بود.»
سمیه و عباس دو روز پیش از حادثه به دادگاه میروند که توافقی طلاق بگیرند اما عباس در حیاط دادگاه منصرف میشود و سمیه با وساطت برادر شوهر، دوباره به خانه بر میگردد. دو شب بعد، اول صدای موتور برادر عباس را میشنود و بعد از چند دقیقه، با سوزش صورت از رختخواب بیرون میدود. فریاد «سوختم»، «سوختم» او در روستا میپیچد. عباس همسایهها و پدر و مادر سمیه را به بهانه این که زن و بچهام دچار برق گرفتگی شدهاند، خبر میکند. حالا عباس زندان است و برادرش هم به جرم همدستی با او، به قید وثیقه آزاد است.
بینایی سمیه با چند بار عمل جراحی، هنوز برنگشته است و تزریقهای پلاسما روی صورت و تراشیدن پوست بدنش هنوز ادامه دارد. یک پایش بیمارستان فارابی است و پای دیگرش کلینیکهای پوست.
سمیه به «ایران وایر» میگوید: «از بعد از حادثه با بچههایم در خانه پدرم زندگی میکنم. رعنا دخترم، آن زمان دو ساله بود و دختر بزرگم «نازنین» هم چهار ونیم سال داشت. خوشبختانه رعنا خیلی کوچک بود و نازنین هم خواب. چیزی از جزییات آن شب در یادشان نمانده است.»
پدر سمیه که کشاورز است، هرچه داشته، فروخته و خرج دختر و نوههایش کرده است: «پدرم یک باغ داشت. آن را فروخت و خرج ما کرد اما هنوز هم مداوای من ادامه دارد. چشمانم که اصلا نمیبینند و صورتم هم که....»
چند ثانیه مکث میکند و ادامه میدهد: «من گاهی هفتهای دوبار باید به تهرا ن بروم. شبها جایی را ندارم بمانم. مسافرخانه هم گران است. برای همین، کارم که تمام میشود، سوار اتوبوس میشوم و برمیگردم کرمان.»
چشم در برابر چشم
تا پیش از این اتفاق، سمیه اصلا نه میدانست اسید چیست و نه چیزی از قربانیان اسیدپاشی شنیده بود. اما در رفت و آمدهایش به بیمارستان فارابی، چند دوست پیدا کرده که مثل خودش قربانی اسیدپاشی هستند.
«معصومه»، عروسی که پس از طلاق، توسط پدر شوهرش با اسید سوخت و چشمهایش را از دست داد، حالا یکی از دوستان سمیه است که تلفنی حال همدیگر را میپرسند و همدردی میکنند.
دادگاه هنوز هیچ حکمی برای عباس صادر نکرده است. از سمیه میپرسم دوست داری چه حکمی صادر شود؟ بلافاصله میگوید: «من فقط قصاص میخواهم. او چشمان مرا گرفته، من هم میخواهم چشمهای او را بگیرم. اما بررسی پرونده خیلی طول کشیده و هنوز هیچ چیز مشخص نشده است.» آخرین جملههای سمیه که با لهجه غلیظ کرمانی ادا میشود، مرا یاد «آمنه بهرامی» میاندازد؛ دختری که سال 83 قربانی اسیدپاشی خواستگاری شد که از او جواب رد شنیده بود.
آمنه اولین کسی بود که توانست حکم قصاص «چشم در برابر چشم» را برای مجید بگیرد. این حکم بازتاب رسانهای گستردهای در ایران و جهان داشت.
دولت نروژ حکم دادگاه اسید پاشی را محکوم کرد و اجرای چنین حکمی را به اعمال دوران بربریت تشبیه کرد و آن را غیرانسانی خواند.
دولت بلژیک نیز از دولت ایران خواسته بود تا این مجازات غیرانسانی را متوقف سازد و دولت انگلستان خواستار توقف مجازات غیرانسانی کور کردن با اسید شد.
وکلای زیادی اجرای این حکم را مساوی گسترش خشونت در جامعه دانستند اما آمنه از خواستهاش کوتاه نیامد. او برای اجرای این حکم بر روی دو چشم «مجید»، باید تفاوت دیه زن و مرد را پرداخت میکرد.
آمنه این مبلغ را از دیهای که برای چشمهایش بریده بودند، کم کرد تا این حکم برای هر دو چشم مجید اجرا شود.
قرار شد مجید در بیمارستان دادگستری بیهوش شود و سپس با ریختن دو قطره اسید در چشمانش، بینایی خود را از دست دهد.
بار اول، بعد از جمع شدن خبرنگاران و حضور خانواده آمنه، این حکم به دلایل نامعلومی اجرا نشد. آمنه بازهم کوتاه نیامد. او میگفت: «تا وقتی چشم او را در برابر چشم خودم نگیرم، آرام نمیشوم.»
آن قدر دوندگی کرد تا حکم برای بار دوم شکل اجرایی گرفت اما در لحظهای که همه چیز آماده بود تا او انتقام چشمهایش را بگیرد، از قصاص گذشت.
سمیه اما قصد گذشت ندارد. میگوید: «کسی که به آمنه اسید پاشید، شوهرم نبود. پدر بچههایم روی صورت من اسید پاشید؛ مردی که همان شب کنارش خوابیده بودم و این خیلی سخت است.»
حبس ابد و تبعید با اعمال شاقه
«عبدالصمد خرمشاهی»، حقوقدان و وکیل پایه یک دادگستری معتقد است که در چند سال اخير، تعداد وقوع اين جرم در کشور افزايش یافته است.
میگوید:« وضعيت به شکلي در آمده که قبح اين کار در جامعه ريخته شده است. بايد مسوولان قضايي کشور هر چه سريعتر سياستهاي خاصي را در کنار اقدامات تاميني و بازدارنده در اين مورد در نظر بگيرند.»
او به تاريخچه شروع اسيدپاشي در ايران اشاره میکند و میگوید: «تصويب قانون مجازات اسيدپاشي در سال 1337، نشان از وقوع اسيدپاشي در سالهاي قبل از آن دارد. البته اين قانون تا به امروز هيچ تغييري نکرده است. براساس اين قانون، اگر کسي با اسيد، فردي را به قتل برساند، مجازاتش اعدام است. اما هنوز خلاءهايي در مورد اين که اسيد پاشي منجر به نقض عضو شود، در اين قانون وجود دارد.»
خرمشاهی در زمینه خلاء قانونی قصاص عضو در اسیدپاشی چنین مثال میزند: « در حکم قصاص بينايي، اگر فقط قرار باشد تنها بينايي مجرم گرفته شود، عدالت اجرا نشده است چون ممکن است ساير اعضاي فرد آسيب ديده بر اثر پاشيدن اسيد، سوخته باشد.»
این حقوقدان معتقد است در زمینه اسیدپاشی بايد راهکاري تدوين شود که داراي بازدارندگي کافي باشد:«به عقيده من، حبس ابد با اعمال شاقه به همراه تبعيد ميتواند در اين زمينه موثر باشد.»
البته او تاکيد ميکند که مجازاتها فينفسه نمیتوانند در کاهش جرايم تاثيرگذار باشند و بايد در اين زمينه، فرهنگسازي لازم انجام شود.
برای دیدن عکسهای سمیه مهری و دخترش رعنا کلیک کنید (دیدن این عکسها ممکن است شما را ناراحت کند)
از بخش پاسخگویی دیدن کنید
در این بخش ایران وایر میتوانید با مسوولان تماس بگیرید و کارزار خود را برای مشکلات مختلف راهاندازی کنید
ثبت نظر