وقتی صورت خالی و بدون ابرویش را در آیینه دید؛ شصتش خبردار شد سرفههایی که کلافهاش کردهاند، هیچ ربطی به یک عفونت ساده ریوی ندارند.
موهایش که ریخت، فهمید این آمپولهایی که هفتهای دو روز میزند و بعد از تزریق حالت تهوع و استفراغ دست از سرش برنمیدارد، همان شیمی درمانی است.
تمام این سالها نام سرطان و شیمیدرمانی را از دور شنیده بود و حالا خودش باید با این بیماری بدنام دست و پنجه نرم میکرد.
از وقتی فهمید سرطان دارد، دیگر از رختخواب بلند نشد. میگفت: «شیمی درمانی نمیروم. من که رفتنیام، بگذارید راحت بمیرم.» روز به روز لاغرتر و ضعیفتر میشد. روند پیشرفت بیماری باورکردنی نبود. بعد از دوماه به کما رفت و همهچیز تمام شد. کاش موهایش نمیریخت. کاش هیچ وقت نمیفهمید سرطان دارد. بیشتر از بیماری، اسم سرطان و وحشت از این بیماری پدرم را کشت.
اینها روایتهای «فهیمه فراهانی» از زندگی چند ماهه با یک پدر مبتلا به سرطان است. میگوید: «ما فقط توانستیم دو هفته همه چیز را از پدرم پنهان کنیم. الکی لبخند بزنیم و بگوییم دکتر گفته یک عفونت ساده داری. اما بعد از شیمی درمانی، قیافه پدرم آن قدر تابلو بود که هربار نگاهش میکردم یاد "سعید" در فیلم "کرخه تا راین" میافتادم.»
آیا پزشک باید به بیمار واقعیت را بگوید یا بهتر است نام بیماری را از او پنهان کند؟
دکتر «ف. الهی»، فوق تخصص خون و آنکولوژی به «ایرانوایر» میگوید: «من همیشه سعی کردهام که بیمارانم به طور دقیق متوجه نوع بیماری نشوند. اما باور کنید گاهی توضیح دادن برای همراه بیمار هم کار سختی است؛ مثلا امروز باید به یک پدر توضیح میدادم که این کوفت لعنتی (سرطان) مثل خوره به جان دختر 18 سالهاش افتاده وخیلی سریع باید شیمیدرمانی شروع شود.»
کمی مکث میکند، نفس عمیقی میکشد و ادامه میدهد: «راستش گاهی احساس میکنم ما آدمهای خوشبختی نیستیم چون خوشبختی نمیبینیم. این همه درس خواندیم که حالا دست آخر راوی خبرهای بد باشیم.»
در ایران بیشتر پزشکان ترجیح میدهند که درباره بیماریهای سخت به طور مستقیم با خود مریض صحبت نکنند؛ کاری که خلاف اخلاق پزشکی بینالملل است. اخلاق پزشکی روز دنیا میگوید پزشک باید چشم در چشم مریض شود و خیلی صریح و بیپرده درباره بیماری حرف بزند. باید به بیمار بگوید چقدر وقت دارد و راههای درمان را به طور کامل برای خود بیمار شرح دهد. در مورد بیماران عاقل و بالغ، پزشک باید رازدار باشد؛ یعنی حتی حق ندارد، بدون اجازه بیمار، کوچکترین اطلاعاتی به همراه او بدهد. اما به قول دکتر الهی، چه چیزی در کشور ما بینالمللی است که اخلاق پزشکی آن رویه بینالمللی داشته باشد.
او معتقد است بیشتر بیماران بعد از شنیدن خبر بیماری دوام نمیآورند: «بعضیها واقعا به محض این که متوجه میشوند سرطان دارند، میخوابند تا آقای عزراییل سراغشان بیاید.»
اما بعضی آدمها وقتی متوجه میشوند فرصتی ندارند، یکباره از این رو به آن رو میشوند؛ مثل مریضی که دکتر الهی حکایت آن را میگوید:« چند سال پیش یک مریض 50 ساله داشتم که حالش وخیم بود اما از وقتی فهمید چند ماهی بیشتر از زندگیاش نمانده، تازه توانست برای خودش خرج کند. یادم میآید با یک تور بینالمللی راه افتاد رفت دور اروپا را گشت و بعد هم مال و اموالش را بین بچهها تقسیم کرد.»
میخواهم زنده بمانم!
البته سرطان همیشه برنده بازی نیست. خیلیها هم جلوی این بیماری ایستادهاند. به احتمال زیاد، همه آنها هم در اولین رویارویی با سرطان، خودشان را باختهاند؛ مثل «مانیا اکبری»، بازیگر و کارگردان سینما که بیماری خود را در فیلم «4+10» جلوی دوربین برد. او لحظه پی بردن به بیماری خود را این گونه توصیف میکند: «آن لحظه، لحظه تاریکی بود. همیشه فکر میکنیم تمام فجایع و یا رخدادهای هولناک در زندگی متعلق به بقیه است. تصویری از خودمان نداریم. صادقانه میگویم که یک لحظه فرو پاشیدم. احساس کردم که همه چیز را میتوانستم در زندگی حدس بزنم و یا تا حدودی کارگردانی کنم اما این را نمیتوانستم پیشبینی کنم. وقتی مسیری ناشناخته است و پیشبینی نشده، ترس وجودت را فرا میگیرد. واقعا ترسیدم از این که چه اتفاقی خواهد افتاد؟ آیا واقعا مرگ آن قدر ظریف و محتاط است که آرام آرام در وجودت رخنه میکند و تو را با خودش میبرد؟ تنها چیزی که در آن نقطه تاریک به من کمک کرد، این بود که درک کردم من زندگی را دوست دارم و میخواهم زنده بمانم.»
سرطان همیشه غافلگیرت میکند. شاید هیچکس باور نمیکرد «لونا شاد»، مجری جوان و محبوب شبکه «صدای آمریکا» روزی در دام این بیماری بیفتد. خودش هم حتما غافلگیر شده اما شجاعانه با همان موهای تراشیده، جلوی دوربینها مینشیند، لبخند میزند و حکایت مبارزه خود با سرطان را بازگو میکند.
آدمهای دیگری هم هستند که شاید مشهور نباشند اما با سرطان بدجور دست به یقه هستند؛ مثل «سارا» که این روزها برای دومین بار به این بیماری مبتلا شده است. او هنوز 27 سال دارد. یکبار در 17 سالگی این بیماری را تجربه کرده و حالا درست 10 سال بعد از دوره اول، سرطان یکی دیگر از اعضای بدنش را درگیر کرده است. میگوید: «وقتی 17 ساله بودم، زیر بغلم متورم شد و غدههای کوچکی بیرون زد که پزشکان تشخیص سرطان غدد لنفاوی دادند. جراحی شدم و بعد یک دوره سه ماهه شیمیدرمانی کردم و خوب شدم و تا 10 سال هیچ مشکلی نداشتم. چند وقت پیش یک مقالهای درباره برگشت سرطان میخواندم. راستش ترسیدم. با خودم گفتم نکند دوباره سرطان من برگردد. چند وقت هم بود که سردرد امانم را بریده بود. اول فکر میکردم شماره عینکم بالا رفته، اما نه! دوباره بدشانسی آوردم. این بار سرطان به مغزم زده. هفتهای دو روز شیمیدرمانی میکنم.»
سارا معتقد است که درگیری برای بار دوم سختتر است. دکتر سارا چون سابقه بیماری او را میداند، موضوع را مستقیم با خود او درمیان میگذارد: «راستش تمام راه از مطب دکتر تا خانه به زمین و زمان فحش میدادم. آخر چرا من؟ اما بعد دیدم چارهای ندارم. توان مبارزه با تقدیر را ندارم اما با بیماری میتوانم مبارزه کنم. دلم نمیخواهد به این راحتی ببازم.»
در انتظار معجزه
وقتی سلولهای یک بافت بیش از حد افزایش مییابند و کارکردی غیر از آن چه وظیفه دارند، پیدا میکنند، سرطان ایجاد میشود و شیمیدرمانی مانع از افزایش بیش از اندازه سلول میشود.
خانم دکتر «آ. جعفری»، متخصص رادیوتراپی، هر روز با بیمارانی طرف است که باید شیمیدرمانی شوند؛ بیمارانی که امید زیادی به زندگی ندارند: «همین کار را برای ما سخت میکند. ما همیشه باید امید بدهیم اما بعضی وقتها خودمان هم میدانیم واقعا امیدی نیست و شاید فقط معجزه میتواند بیمار را نجات دهد.»
بسیاری از بیمارانی سرطانی از شیمی درمانی مینالند؛ مثل وحید که به سرطان معده مبتلا است: «من هفتهای دوبار شیمیدرمانی میکنم و این یعنی عملا تمام هفته را در رختخوابم. برای این که یک بار دوشنبهها برای شیمیدرمانی میروم و وقتی تمام میشود، آن قدرحالم بد است که توان انجام هیچ کاری را ندارم. تا 48 ساعت کامل حال تهوع دارم و استفراغ میکنم. بعد چهارشنبه عصر کمی حالم بهتر میشود اما دوباره پنجشنبه صبح باید برای شیمی درمانی بروم و این چرخه تکرار میشود.»
دکتر جعفری میگوید:« حالت تهوع، استفراغ، اسهال و ضعف از عوارض شیمیدرمانی است. به طور کلی، در مدت شیمیدرمانی، بدن مریض به شدت ضعیف است.»
به پزشکان این بخش گفته میشود که با مریض ارتباط عاطفی برقرار نکنند اما خانم دکتر نتوانسته جلوی درخواست یکی از بیماران بایستد: « اوایلی بود که آمده بودم بیمارستان شهدای تجریش. یک خانم حدود 40 ساله که میهماندار هواپیما بود، مریضم بود. وقتی شماره تلفنم را خواست، نتوانستم نه بگویم. دو هفته بعد بستری شد، به کما رفت و فوت کرد. آنقدر ناراحت شده بودم که گریه میکردم.»
البته دکتر جعفری معتقد است که صرف نظر از موضوع عاطفی، چیزی که بیشتر او را آزار میدهد، هزینههای درمانی این بیماری است که بسیاری از بیماران شرایط پرداخت آن را ندارند.
میگوید:« سرطان بیماری است که میتواند یک خانواده را فقیر کند. در بیمارستان شهدا که دولتی است، ما مریضهایی را میبینیم که علاوه بر بیماری، با فقر هم دست و پنجه نرم میکنند.»
هر مریض بسته به نوع سرطان، باید 6 تا12 دوره شیمی درمانی را طی کند. حداقل هزینه هر دوره، 200 هزار تومان و حداکثر، 4میلیون تومان است. دکتر جعفری درباره وضعیت بیمهها در رابطه با بیماری سرطان میگوید: «به جز بیمه نیروهای مسلح که هزینههای درمان را به طور کامل میدهد، بقیه بیمهها 60درصد هزینه درمان را میپردازند. اما خیلی از بیماران ما توان پرداخت 40 درصد مابقی را هم ندارند. خیلیها از شهرستان میآیند و حتی جای خواب ندارند. بعضیها هم که اصلا بیمه ندارند؛ مثل اتباع خارجی.»
آه بلندی میکشد و ادامه میدهد:« گاهی واقعا دلم برای بیماران افغانی میسوزد.»
از بخش پاسخگویی دیدن کنید
در این بخش ایران وایر میتوانید با مسوولان تماس بگیرید و کارزار خود را برای مشکلات مختلف راهاندازی کنید
ثبت نظر