گفتوگو با مریم، پناهجوی ساکن ترکیه
سالن رستوران بزرگ و بیروح بود با دکوراسیونی زشت و تقریبا خلوت. در گوشهای چند نفر بیلیارد و پینگپنگ بازی میکردند. همراه با «شهرزاد معززی» بودم و «بهروز» و «فرناز»؛ دو نفر از دوستان خوب اهل رسانه که من را برای یافتن ایرانیان پناهجو در شهر سرد و زمستان زده «نوشهیر» یاری میکردند.
اندکی که نشستیم، «مریم» به جمع ما ملحق شد؛ زنی قد بلند، صمیمی و البته رنج کشیده که در همین رستوران کار میکرد.
گپوگفت جمعی ما خیلی طول نکشید؛ درباره زندگیاش حرف زدیم، زندگی سیاسی، خروج از ایران و روزهای سخت پناهجویی.
قرار این بود شهرزاد از زندگی مریم عکاسی کند ولی در طول گفتوگو متوجه شدیم که امکانی برای طرح این درخواست وجود ندارد، همچنان که اجازه آوردن نام کامل مریم و یا انتشار تصویری از او را نیافتیم. این جزییات و بسیاری از حرفهای دیگر در زندگی یک پناهجو باید محرمانه بماند چون ممکن است در روند رسیدگی به پروندهاش خلل ایجاد کند و یا دیگرانی از آن سوءاستفاده کنند.
چه شد که تصمیم گرفتی از ایران خارج شوی؟
من از سال 84 تا 89 درگیر مسایل قضایی بودم. در کلاسهای سندیکای شرکت واحد با مسایل اجتماعی و بحثهای مرتبط با حوزه زنان آشنا شدم. فعالیت من از آنجا آغاز شد. مدتی بعد همه را به نحو وحشیانهای بازداشت کردند. یک هفته در بازداشت بودم، بعد آزاد شدم. این ماجرا به سال 84 مربوط میشود. سال 85 هم دوباره به خاطر فعالیتهای حوزه زنان بازداشت شدم. این بار 6 ماه تعلیقی خوردم. شلاق هم داشتم که اجرا نشد. پس از حوادث عاشورای سال 88 نیز برای بار سوم بازداشتم کردند.
فعالیت سیاسی داشتی؟
-نه. من مدیر یک سازمان غیردولتی بودم که در زمینه حمایت از کودکان فعال بود. ما در محرومترین نقاط مانند شهر ری فعالیت میکردیم. البته بچههای اهل سیاست برای مشارکت در فعالیتهای انساندوستانه و به نفع کودکان به سازمان ما رفتوآمد داشتند ولی این فعالیتها از دیدگاه نظام سیاسی مجرمانه است. بار اول به اتهام محاربه بازداشت شدم. باورکردنی نبود. خودشان هم فهمیدند و بعد گفتند که اتهامت تبلیغ علیه نظام است. رسیدگی به این اتهام منجر به صدور یک سال حکم تعزیزی شد.
البته بار آخری که بازداشت شدم در اعتراض به شیوه برخوردشان، 3 ماه اعتصاب غذا کردم و این منجر به آزادی موقتم شد. اما پس از صدور حکم، مرتب پیگیری میکردند. ابلاغیه دوم که آمد، از کشور خارج شدم.
برای آزادی موقت، وثیقه هم گذاشتی؟
بله، خانه پدری. الان هم آنها را خیلی اذیت میکنند. قصد مصادره دارند و مرتب به خانه پدرم مراجعه میکنند. من اواخر دی ماه 91 خارج شدم و دو دخترم، دو ماه بعد به من پیوستند.
از همان ابتدا به نوشهیر آمدی؟
-بله، من مستقیم به این جا آمدم و درخواست پناهندگی دادم. دو ماه بعد که دخترهایم آمدند، به آنکارا رفتم که ثبتنام کنم اما در مورد پرونده خودم که پرسوجو کردم، دیدم هیچ نشانی از من نیست و اساسا درخواست من از دفتر نوشهیر ارسال نشده بود. به همین خاطر، خودم هم با دو ماه تاخیر ثبت نام کردم.
دخترانتان برای خروج از کشور ترک تحصیل کردند؟
بله. دختر کوچکم که 16 سال دارد، سال دوم دبیرستان بود که نیمه تمام رها کرد. دختر بزرگم هم سال آخر رشته توریسم بود که مجبور شد رها کند و بیاید. اینجا با هم در یک خانه کوچک زندگی میکنیم.
وضعیت پرداخت دستمزد و نحوه قرارداد شما چگونه است؟
اینها که کار سیاه است، شفاهی حرف زدهایم. من روزی 25 لیر میگیرم. هر روزی که نیایم، حقوق نمیگیرم. روی هم رفته، ماهی 600 لیر میشود. دختر کوچکم یک وقتی میرفت مزارع سیبزمینی و سیبزمینی جمع میکرد و دختر بزرگم در خانه به سیگارپیچی مشغول بود؛ 200 نخ سیگار را که بپیچد، میشود 4 لیر. حالا خیلی زرنگ باشد، روزی 400 تا بپیچد و در ماه، در نهایت بتواند 200 لیر کار کند.
دنبال کارهای دیگر هم رفتید؛ مانند کارهای خدماتی، اداری یا از طریق نمایندگی سازمان ملل؟
بله، ولی بیفایده است. الان دختر بزرگ من میتواند زبان انگلیسی درس بدهد و ترجمه کند. دختر کوچکم هم در زمینه ریاضی خیلی قوی است و میتواند به بچههای کوچک درس بدهد ولی اینجا امکانش نیست و کسی برای چنین مواردی برنامهریزی نکرده است. پناهجو باید خودش گلیمش را از آب بیرون بکشد.
خانوادههایی مانند شما هیچگونه حمایتی دریافت نمیکنند؟
اوایل که ما آمدیم، یکی از سازمانهای ایرانی بود که ماهی 200 لیر برای کل خانواده میفرستاد. چند ماهی فرستادند که آن هم قطع شد. من چندبار به دفتر نمایندگی سازمان ملل هم رفتم و وضعیتمان را توضیح دادم ولی توجهی نکردند.
خدمات اجتماعی، بهداشتی هم ارایه نمیدهند؟
پیش از این مترجم میگرفتند، الان این را هم قطع کردهاند. یک زمانی هم یادم هست خانمی بود به نام مشاور خانواده. من چون خیلی جواب منفی شنیدم دیگر این موارد را پیگیری نکردم ولی دوستی دارم که فشار خون داشت، برای دریافت کمک بهداشتی رفته بود اما کمکی دریافت نکرده بود.
ما پرسوجو کردیم، گفتند که زنان سرپرست خانوار از وضعیت بهتری از نظر دریافت حمایتها برخوردار هستند...
اوایل که ما آمده بودیم، احساس کردم که دارد سریعتر به کارمان رسیدگی میشود ولی رو هم رفته تفاوت محسوسی نیست. از نظر حمایتهای مالی، اجتماعی یا بهداشتی، تفاوت خاصی با سایر پناهجویان ندارد. از سوی دیگر، پرونده ما بعد از رسیدگی، برای کشور آلمان فرستاده شده بود که از آنجا پاسخ منفی گرفتیم در حالی که همه میگفتند زن سرپرست خانوار هستی و به سرعت مشکلتان حل میشود.
توضیحی هم دادند که چرا پاسخ رد دادهاند؟
نه. چند روز پیش خبر دادند که درخواست شما رد شده است. حالا ما مجبوریم بنشینیم و ببینیم که کی این روند دوباره طی و مشکل ما حل میشود.
دخل و خرجتان اینجا چگونه است؟
من اوایل که یک خانه اجاره کردم، خیلی سنگین بود؛ مثلا میشد ماهی 1000 لیر با هزینه گاز، برق و آب. به ویژه هزینه گاز خیلی زیاد است. زمستان هم که بدتر میشود. بعد مجبور شدم که با توجه به نداشتن درآمد، آن خانه را خالی کنم. یکی از دوستان ایرانی لطف کرد و دو اتاق به طور موقت به ما داد که ساکن شویم. البته با توجه به وضعیت پروندهمان، باید به فکر باشیم و دنبال خانه بگردیم.
جامعه ایرانی که این جا هستند، چطور؟ آنها حمایتی نمیکنند؟
ارتباط خاصی ندارم. اینجا گاهی ارتباطها آسیب زا هستند. این آسیبها در مورد زنان هم به طور طبیعی، احتمال بیشتری وجود دارد. البته استثنا هم هست و هموطنان خوبی پیدا میشوند ولی کلیت ماجرا آسیب زاست و ما از آن دوری کردهایم.
با زنان سرپرست خانوار که وضعیتی شبیه خودتان دارند، چطور؟
با برخی که مثلا در «نیده» بودند، اینترنتی در ارتباط بودهام ولی به گونهای نیست که نام آن را یک تعامل مستمر و قوی بگذاریم. گاهی از احوال هم پرسوجو میکنیم.
این بحث آسیبها که اشاره کردید، در مورد جامعه ترک زبان هم صادق است؟
خب، اینجا نگاه از بالاست. یک جوری خودشان را برتر از ما میدانند و بر اساس همین قاعده برخورد میکنند. پناهجوها هم که اجازه کار ندارند مگر از راه دفتر نمایندگی سازمان ملل. به همین خاطر، رابطه بین کارگر و کارفرما هم کاملا یک طرفه است.
ما مواردی شنیدیم که دلالان پیشنهاد داده بودند در ازای دریافت مثلا 1500 دلار، پرونده پناهجویان را به نتیجه برسانند. شما هم از این پیشنهادها داشتهاید.
بله. ما هم موارد متعددی را شنیدیم که افرادی هستند که با دریافت پول، پرونده را به نتیجه میرساند. موردی داشتیم که 4هزار دلار میگرفت و یک پرونده را به طور کامل تعقیب و حل میکرد و به دوستان ما هم پیشنهاد شده بود. ولی من دنبال این موارد نرفتم و از راههای قانونی پیگیری کردیم.
از جانب گروههای مذهبی هم چنین درخواستی مطرح شد؟
بله. گروههای مذهبی که خیلی فعال هستند. گردهماییهای مذهبی هم در قالب برنامههای سرگرم کننده میگذارند؛ برای نمونه، «گردهمایی سه روزه جوانان». دختر کوچکم هم رفته بود ولی وقتی در محتوای برنامهها دقت کردم و سوالهای دقیقتر پرسیدم، متوجه شدم که این گردهماییها اهداف دیگری دارند. میخواهند عضو جذب کنند. حالا وعده میدهند که اگر عضو شوید، روند کارتان تسریع میشود و...
از بخش پاسخگویی دیدن کنید
در این بخش ایران وایر میتوانید با مسوولان تماس بگیرید و کارزار خود را برای مشکلات مختلف راهاندازی کنید
ثبت نظر
رنجبار بود . دست مریزاد آقای حقیقت نژاد