close button
آیا می‌خواهید به نسخه سبک ایران‌وایر بروید؟
به نظر می‌رسد برای بارگذاری محتوای این صفحه مشکل دارید. برای رفع آن به نسخه سبک ایران‌وایر بروید.
جامعه مدنی

سردبیر از مرد نامریی ترسید و کار را رد کرد

۲۶ اردیبهشت ۱۳۹۵
مانا نیستانی
خواندن در ۸ دقیقه
مانا نیستانی
مانا نیستانی

حدود شانزده سال در فضای مطبوعات ایران کار کرده‌ام. از سال ۶۸ تا سال ۸۵، که ایران را ترک کردم. در تمام این شانزده سال سانسور یک مساله دائمی و همیشه‌گی در فضای مطبوعاتی، خصوصا کارتون مطبوعاتی ایران بوده  و هنوز هم هست، درست مثل نفس کشیدن، همین‌قدر عادی و روزمره. حالا این‌که بخواهم از میان تجربیات مرتبط با سانسوری که داشته‌ایم یکی را انتخاب و برای شما روایت کنم مثل این است که بخواهم عمیق‌ترین نفسی که تا حالا کشیده‌ایم را بیابم ومعرفی کنم. به جرات می‌توان گفت هر کارتونیست ایرانی مجموعه‌ای از آثار منتشر نشده دارد که از ترس مشکل‌ساز شدن، توسط سردبیر‌ها رد شده‌اند. به یاد می‌آورم زمانی در روزنامه زن پس از یکی دو تا تذکر فضای کار چنان سخت شد و پر احتیاط که من کاری چند قابه –استریپ- کشیدم و در آن کارتونیستی را ترسیم کردم که از فرط احتیاط برای برنخوردن به شخص یا مقامی، یک کادر سفید و خالی می‌کشد ولی باز هم آخر سر مردی نامریی می‌آید و از او شکایت می‌کند، که منظور تو، من بوده‌ام. اما سردبیر حتی این کار را هم رد کرد، چرا؟ چون معتقد بود ممکن است قوه قضاییه مرد نامریی را نماد رهبر انقلاب اسلامی تعبیر کند و برای روزنامه خطرساز شود.

کتاب بر سر نیزه

وقتی برای «جهان کتاب» (مجله‌ای تخصصی در حوزه نشر و کتاب) کار می‌کردم (اگر درست خاطرم مانده باشد، حوالی سال ۱۳۷۳) یک بار طرحی برای روی جلد کشیدم که خیلی دوست‌اش داشتم. زمینی بود پر از نیزه و از آسمان کتاب می‌بارید و کتاب‌ها به موقع فرود شکافته می‌شدند. طرح، درباره وضعیت سانسور کتاب بود. سردبیر گفت ایده و کار بسیار خوبی است، اما الان نمی‌توانیم آن را منتشر کنیم. دوره وزارت ارشاد مصطفی می‌رسلیم (وزیر فرهنگ و ارشاد اسلامی دولت دوم هاشمی رفسنجانی) بود. یادم نمی‌رود این جمله سردبیر را که می‌گفت: «الان نمی‌شه اما همیشه که می‌رسلیم وزیر ارشاد نخواهد موند». بله، می‌رسلیم همیشه وزیر ارشاد باقی نماند اما آن طرح هم هیچ‌وقت چاپ نشد.

در آن فضا هر کاری که می‌کشیدی طبیعتا بیم و امید هم داشتی. از استعاره‌ها استفاده می‌کردی تا بتوانی کار را انجام بدهی و از‌‌ همان روزنه کوچک از بین همه حذف‌ها و سانسور‌ها حرف‌ات را هم بزنی. هیچ وقت شخص یا عاملی را به عنوان «سانسورچی» یا دولتی ترسیم نمی‌کردی تا به شخص خاصی ربط‌‌اش ندهند. برای همین یک دشت نیزه زار کشیده بودم. نیزه‌ها معلوم نیست خود به خود درآمده‌اند یا کسی آن‌ها را کاشته است. فضا انتزاعی است. بخشی‌اش حسی هنری به کار می‌دهد و بخش مهم‌تر اما برای جان به دربردن کار از سانسور و حذف بوده است. فضا طوری بود که همیشه و با خودت فکر می‌کردی شاید زیادی تندرفته باشم، شاید منظور زیادی هویدا باشد و کار رد بشود، این ترس همیشه بود. این بندبازی و نگرانی، درد مداوم و عجیبی بود: تعلیق بین ترس از هیچ نگفتن و ترس از زیاد گفتن و در نتیجه حذف شدن. به خاطر همین، هر بار که کاری رد می‌شد طبیعتا دیگر شوکه نمی‌شدم چون ته ذهنم احتمال‌اش را می‌دادم. اما واقعیت این است که تو هر چقدر هم انتظارش را داشته باشی، شنیدن «نه امکان‌پذیر نیست» هیچ‌وقت خوشایند نخواهد شد. از سوی دیگر پس از آنکه «نه» را شنیدی خیلی هم جای بحث باقی نمی‌ماند. چون فضا را می‌‌شناسی و ملاحظات سردبیر را درک می‌کنی و متوجه‌ای که او هم نگرانی‌های خودش را دارد و نمی‌خواهد به خاطر انتشار یک کارتون یا مطلب نشریه به توقیف و تعطیلی کشیده شود.

آن کار هیچ‌وقت هیچ جا منتشر نشد. این روز‌ها دست کم می‌شود کار رد شده را در فضاهای اجتماعی سایبری در معرض نمایش گذاشت، اما این ماجرا به روزگار پیشااینترنتی که کار طراحی شده باید در بایگانی کارتونیست خاک می‌خورد و نهایتا دوستان و اقوام می‌توانستند آن را ببینند، بر می‌گردد.

وقتی مردم وظیفه سرکوب را به عهده می‌گیرند

فکر کنم تقریبا همه موافق باشند که تلاش برای حذف یا محدود کردن آزادی بیان و اندیشه و جلوگیری از جریان آزاد اطلاعات، سانسور باشد اما بعد هرکس تبصره‌ای می‌گذارد و تفاوت نظر‌ها از اینجا آغاز می‌شود.

طبعا حکومت‌های توتالیتر یا دیکتاتوری یا دیکتاتوری مذهبی اساسا اعتقادی به آزادی بیان ندارند، منظورم نیست. حتی خیلی از آن‌ها هم اسم دیگری روی سانسور و محدودیت می‌گذارند یا بهانه دیگری برای‌ مخدوش کردن جریان آزاد اطلاعات می‌تراشند. حفظ مصالح عمومی، جلوگیری از تشویش اذهان مردم، دفاع‌ از از ارزش‌ها و مقدسات و....

اما سانسور همیشه از طرف حکومت‌ها نیست، تنها دیکتاتور‌ها نیستند که آزادی بیان و اندیشه را محدود می‌کنند. عرف و اجتماع یا سنت‌ها هم می‌توانند محدودیت‌زا باشند. خیلی وقت‌ها خود مردم وظیفه سرکوب و خاموش کردن یک‌دیگر را به عهده می‌گیرند. در نظر بگیرید در چنین فضایی بعد از یک مدت، خود آدم‌ها برای در امان بودن از ملامت و سرزنش جمع یا نهاد قدرت، به خودسانسوری رو می‌آورند. حکومت‌ها می‌تونند فضایی فراهم کنند تا فرد کم کم در برابر عرف و اجتماع بیشتر احساس امنیت و شجاعت ابراز نظر و عقیده کنه یا اینکه خیر، مشوق و حامی چارچوب‌های دست‌وپاگیر فرهنگی و اجتماعی یک جامعه باشند.

مسائلی که دیگر به مرزهای جغرافیای یک کشور محدود نمی‌ماند و فرا‌تر می‌رود. حالا که چند سالی است خارج از کشور فعالیت رسانه‌ای‌ام را دنبال می‌کنم فهمیده‌ام که اجرای سانسور در این شرایط اندکی متفاوت است. در حال حاضر نهاد قدرت رسمی ایران مقابل من نیست. ظاهرا کاری به کارم ندارد. من کارتونیست مهاجر، تبعیدی یا به قول خودشان فراری هستم که بیرون از کشور برای خودم کارهایی انجام می‌دهد. فشاری که الان بیشتر حس می‌شود از سوی دسته‌ها و گروه‌ها و مخاطبین اینترنتی است که به هزار و یک دلیل ممکن است، از ایده پشت کار خوششان نیاید. یا بر اساس خوانشی خاص احساس توهین و بی‌احترامی کنند و یا به خاطر شرایط سیاسی ایران و یا ترس از خطر جنگ و ناامنی، نقد وضعیت موجود و شرایط را به صلاح ندانند و آن را تضعیف کننده ایران یا سیاه‌نمایی تلقی کنند یا به هزار و یک دلیل دیگه به شما حمله کنند. به زندان نمی‌افتید، آزار فیزیکی نمی‌بینید اما تحت فشار روانی دائم هستید. در این شرایط خیلی وقت‌ها طبیعی است که ترجیح بدهید برای آسایش روان و روح و فحش یا انگ خوردن کمتر دور و بر موضوعاتی نرید. به اعتقاد من کار هنرمندانه‌ای که حکومت ایران کرده ایجاد این شرایط و وضعیت است. در حقیقت بخش مهمی از وظیفه سرکوب و فشار به خود مردم منتقل شده است. حکومت همیشه وحشت جنگ و ناامنی را زنده نگه داشته و در نتیجه هرگونه نقد و اعتراض به فضای سیاسی و وضعیت حقوق بشر از طرف بخش‌هایی از خود مردم، همراهی با نظر کشورهای غربی و بهانه دادن به دست جنگ ‌طلبان تلقی شده است.

دست کم در زمان ریاست جمهوری محمود احمدی‌نژاد نیروهای معترض بر انتقاد نسبت به دولت توافق داشتند اما الان با آمدن دولت آقای روحانی بخشی از منتقدان تبدیل شده‌اند به طرفداران دولت و در نتیجه هر نوع اعتراض و انتقاد را تضعیف موقعیت سیاسی دولت منتخب می‌بینند و سرکوب و سرزنش مخالفان را بخشی از برنامه حمایتی از دولت محبوب می‌دانند.

پس ار روی کار آمدن دولت یازدهم هربار طرحی از آقای روحانی یا ظریف کشیدم، سخت ملامت شده‌ام. حتی اعتراض به دروغ از سمت ایشان به نوعی تضعیف دولت قلمداد می‌شود، در چنین فضایی باید کار کرد و رفتارهای سیاستمدران را به نقد کشید، حتی در خارج از ایران. چندی پیش تقریبا دوساعت مشغول چت با دوستی مقیم آمریکا بودم که معترض بود چرا به جای ترسیم کاری احساسی در بزرگداشت ۱۷۵ غواص، کاری در نقد سواستفاده از این کشته‌ها توسط سپاه کشیده‌ام و این حرکت را نقد به صرف نقد و نه به امید بهبود وضعیت مردم اسم گذاشتند. معتقد بودند ما حکومت را اصلاح‌ناپذیر و غیرقابل سازش معرفی و در نتیجه فضا را آماده جنگ می‌کنیم. بد‌ترین برخورد اما از ناحیه نهاد‌ها و بخش‌هایی است که معتقد به یک مفهوم مدرن هستند اما آن مفهوم را تبدیل کرده‌اند به یک جور مذهب و اگر احساس کنند با آن‌ها شوخی داری به شدت شما را می‌نوازند. مثلا کاری که درباره استفاده ابزاری از عنوان «سکسیست» برای کوبیدن آدم‌ها در بحث کشیدم و خیلی‌ها به عنوان توهین به ساحت مقدس فمینیزم با اون برخورد کردند. به نظر می‌رسد مشکل برخورد‌ها این باشد که نظر و ایده شما را نقد نمی‌کنند، بلکه بر اساس برداشت درست یا غلط خود حکم محکومیت شما رو صادر می‌کنند و بعد انتظار معذرت‌خواهی و غلط کردم از شما دارند. اما خود رسانه‌های خارجی به این دلیل که به هر حال تابع قوانین بین المللی‌اند گاهی حساسیت‌هایی مطرح کرده‌اند که خیلی پرت و بیراه ندیده‌ام. مثلا گفته شده یک کار ممکن است خوانش ضدهمجنسگرایانه داشته باشد یا ایجاد سوتفاهم کندریال بعضی وقت‌ها هم موافق نبوده‌ام. اگر بخواهم مورد رو خیلی خاص کنم: نقد عملکرد اسراییل دست کم زمان حمله به غزه خیلی راحت نبود. هرچند به هرحال و بالاخره جایی منتشر شد. هیچ‌جا به من مستقیما نگفتند که مخالف ایده هستند. بهانه آمد که طبق قرارداد، ما درباره امور مربوط به ایران کار می‌کنیم نه بین الملل.

تاثیر سانسور بر خلاقیت

سانسور هیچ تاثیر مثبت ماندگاری روی خلاقیت ندارد. گاهی در برخی این تصور وجود دارد که سانسور هنرمند را خلاق می‌کند. ممکن است در کوتاه مدت یک سری مانور دادن‌های هنرمند برای دور زدن محدودیت با خلاقیت اشتباه گرفته بشود اما سانسور و محدودیت در ایران پیش‌رونده است و مرزی برای خودش نمی‌شناسد در نتیجه بعد از مدتی به خفقان مطلق خواهد انجامید. بهتر است که به خاطر دستاوردهای کوچک مقطعی از سانسور دفاع یا توجیه‌اش نکنیم. ممکن است من به خاطر فضای باز‌تر بعد از خروج‌ام از ایران جاهایی افراط کرده یا ذوق‌زده شده باشم اما این طبیعی و گذراست مجموعا آزادی به راحتی خیال و ایده‌پردازی‌ام کمک کرده یا دست کم این‌طور امید دارم. سانسور بعد از مدتی ایده همه آثار را تبدیل به خودش می‌کند یعنی هر اثر یا مستقیم یا غیرمستقیم درباره سانسور خواهد بود. ترفندهای دورزدن سانسور این بلا را سر ایده‌ها خواهد آورد که ناخواسته مقداری از فضای فکری اثر را واکنش به محدودیت‌ها اشغال خواهد کرد. یک مدت بگذرد هنرمند انگار هیچ برای گفتن ندارد جز نالیدن از محدودیت پس اگر حرفی برای گفتن وجود داشته باشد، فضای باز هنری و فرهنگی به نفع هنرمند و مخاطبش عمل خواهد کرد.

از بخش پاسخگویی دیدن کنید

در این بخش ایران وایر می‌توانید با مسوولان تماس بگیرید و کارزار خود را برای مشکلات مختلف راه‌اندازی کنید

صفحه پاسخگویی

ثبت نظر

استان سیستان و بلوچستان

مولوی عبدالحمید:سازمان قضایی نیروهای مسلح با خاطیان به‌صورت جدی برخورد کند

۲۶ اردیبهشت ۱۳۹۵
شهرام رفیع زاده
خواندن در ۲ دقیقه
مولوی عبدالحمید:سازمان قضایی نیروهای مسلح با خاطیان به‌صورت جدی برخورد کند