تیرماه سال گذشته ماموران کلانتری طالقانی کرج با پرونده مرگ مشکوک مردی 37 ساله به نام «سیاوش» رو به رو شدند. پیگیری پرونده، آنها را به یک کمپ ترک اعتیاد رساند؛ جایی که سیاوش برخلاف خواستهاش نگهداری میشد. مدیر کمپ اعتراف کرد که سیاوش را به علت بیتابی بیش از حد ناشی از ترک اعتیاد اجباری با دست و پای بسته و به کمک دستیارش، چند ساعتی در رودخانه رها کردهاند.
به گفته دستیار مدیر کمپ، آنها بخشی از رودخانه را برای تنبیه معتادان با سنگچین به استخر تبدیل کرده بودند.
سیاوش در رودخانه غرق شد و ماجرای مرگ او به رسانههای داخل ایران درز کرد.
اما مرگ سیاوش تنها یکی از دهها پروندهای است که درباره کمپهای غیرقانونی ترک اعتیاد رسانهای شد.
ضرب و شتم، تجاوز جنسی و مرگومیر ناشی از سوء رفتار گزارشهایی هستند که از مراکز ترک اعتیاد غیرمجاز به گوش میرسند تا جایی که سازمان بهزیستی کشور خبر مرگ 39 نفر را در یک سال گزارش کرده است. کارشناسان دلیل این که خانوادهها بهاین مراکز مراجعه میکنند را از یک سو ناآگاهی و از سوی دیگر، ارزان قیمت بودن روشهای ترک اعتیاد موسسههای غیرمجاز اعلام کردهاند. اما برخی هم دلایل دیگری دارند از جمله موفق نبودن استفاده از روشهای اصولی.
«فریده» مادری است که پسرش «امیر» را با توسل به زور در یکی از این مراکز بستری کرده است. میگوید:«من از کاری که کردم خشنود نیستم؛ بیمار که نیستم، با پسرم هم دشمنی که نداشتم. چند بارتلاش کردم ترک کند اما موفق نشد. مشاوره رفت ولی به حرفهای مشاور میخندید. جلسههای گروه درمانی رفت، بقیه را هم داشت از ترک منصرف میکرد. این آخرین راه من بود. امیدوارم پاک بیرون بیاید.»
یک پزشک به «ایران وایر» میگوید:« تنها دلیلی که بیمار با مشاوره و روشهای اصولی کنار نمیآید این است که خودش تصمیم به ترک نگرفته است. در روشهای علمی و اصولی باید بیمار راضی به شرکت در برنامهها و مشاورهها باشد. یک مشاور زمانی که بیمار باور به اعتیاد یا علاقهای به ترک ندارد، کار بسیار طولانی مدت و سختتری را درپیش دارد. در روشهای سنتی هیچ نظر بیمار مهم نیست، او را به زور ترک میدهند. دلیل بازگشت به اعتیاد هم همین جا است چون روح و روان بیمار از وابستگی به مواد مخدر پاک نشده است.»
اما در این مراکز چه بر سر بیماران میآید؟ بیمارانی که گویا هیچ کدام خود خواسته دراین مراکز بستری نشدهاند و اغلب بستری آنها با دستگیری توسط کارمندان کمپ همراه بوده است. این سوالی است که از «سپهر» میپرسم. او یک ماه در مرکزی در نزدیکی بهشت زهرای تهران حبس شده است.
سپهر 28 ساله و مجسمهساز است. بیتعارف و بدون حاشیه میرود سر اصل مطلب، یعنی روزی که در میان خواب و بیداری دستگیر شد:«خواب بودم که در خانه را زدند. اواخر پاییز سال 1390 بود. برای باز کردن در که رفتم، چند مرد قوی هیکل به داخل خانه هجوم آوردند و دستبندی به دستانم زدند. داد و فریاد که کردم، یکی از آنها دهانم را محکم گرفت. مادرم که ناظر ماجرا بود مرتب میگفت برو پسرم، انشالله خوب میشی.»
مردان خود را مامور آگاهی معرفی میکنند، اما سپهر از لباس شخصی و پراید سفیدشان میفهمد که مامور نیستند. او تا رسیدن به مرکز ترک اعتیاد به خاطر بیتابی و بیقراری آن قدر کتک میخورد که به گفته خودش، لبهایش ورم میکند:«از شهر خیلی دور شدیم. جایی نزدیک بهشت زهرا بود. خیلی بد کتک خورده بودم. یک جوری مثل بیمارهای روانی کتک میزدند، انگار با آدم پدر کشتگی داشته باشند. وارد یک سوله شدیم و به یک سالن درب و داغان رسیدیم. یک میز بود، چند مبل کهنه و یک سری وسایل بدنسازی قدیمی و کهنه. رییس مرکز آمد و شروع کرد به سوال پرسیدن. هر پاسخی با کتک همراه بود. مرتب کتک میزدند. گفتم من دوهفته است که پاکم، بیایید آزمایش بگیرید، زیر نظر پزشک در حال ترک هستم. محکم میزد توی صورتم.»
نه تنها در بدو ورود، که تا انتهای حضور او در مرکز، هیچ آزمایشی از او گرفته نشده است.
سپهر پیش از آن که مادرش به کمپ ترک اعتیاد متوسل شود، تصمیم به ترک میگیرد. البته ترک زیر نظرپزشک متخصص که اصرار داشته در جلسههای مشاوره حتما مادرش نیزهمراهش باشد اما گویا رفتن به جلسههای مشاوره مداوم برای مادر سپهر سخت بوده است. البته او باور نمیکرده که با مشاوره میشود اعتیاد را ترک کرد. بنابراین، به این مرکز مراجعه کرده و 300 هزار تومان بابت نگهداری ماهیانه سپهر و 100 هزار تومان برای دستگیری وی پرداخت کرده است.
سپهر میگوید:« نگران اوضاع بیرون بودم؛ نگران اجاره خانه، کارهایی که باید تحویل میدادم، دو تا سگ و 30 تا کبوتری که دارم. از نگرانیهایم که میگفتم، باز کتک میخوردم تا این که در نهایت یک فرم را به زور کتک پر کردم؛ فرمی که مسوولیت جانم را میپذیرفتم و رضایت میدادم در صورت مرگ، مسوولیتی برعهده کمپ نیست. راستش در آن جا فقط آرزو میکردم مادرم به بدترین شکل ممکن بمیرد.»
سپهردرادامه ماجرای ترک یک ماههاش درکمپ، میگوید:« بعد از اینکه به زور قرارداد را امضا کردم و حتی پذیرفتم جز شیشه مواد دیگری هم مصرف کردهام مرا به پشت سوله بردند جایی شبیه قفس، باور کنید قفس بود. یک هفته باید به زور آن جا بمانی و فقط قرص بخوری و خواب باشی. اگر از خوردن قرص ها امتناع می کردم، کتک می خوردم. تنها غذای کمپ هم استانبولی پلو، سیبزمینی، نان و همین غذاهای اندک بود.»
پس از یک هفته سپهر وارد جمع میشود؛ جمعی که میگوید از آنها حسابی وحشت کرده است: «برای من که مثلا هنرمند هستم واقعا ترسناک بود. احساس میکردم با آدمهای عجیب وغریبی روبهرو شدم. بین آنها دزد و قاچاقفروش هم بود. همه میگفتند مدیر کمپ هم پیش از این در کار قاچاق مواد مخدر بوده.»
در هفته دوم اگرمواد مصرف نشود، بیماران به هفته سوم میرسند که آن را هفته «وسوسه» نام نهادهاند.حتی اگر در هفته سوم هم بیماران، مواد مخدر مصرف نکنند و دعوا و ضد و خورد نداشته باشند، بازهم آنها را برای یک هفته در کمپ نگهداری میکنند.
در هفته سوم، روز ملاقات، از دیدار سپهر و مادرش جلوگیری میشود: «همه ملاقات داشتند اما صورت و بدن من زخمی و کبود شده بود. به مادرم گفته بودند شما را ببیند بیتابی میکند، نباید با او ملاقات کنید. حسابی شاکی شده بودم، تنها راه نجات من این بود که مادرم را ببینم. برای همین شروع کردم به جیغ کشیدن. لباسهایم را از تنم بیرون آوردم و حسابی آبروریزی راه انداختم تا جایی که پلیس 110 آمد جلوی کمپ ببیند این صدای جیغ زنانه از کجاست. آنها هم شلنگ آب را گرفتند رو به صورتم. دیگر نمیتوانستم جیغ بکشم. بیحال که شدم، مرا بستند به درخت و با شلنگ، آب یخ گرفتند به تنم. از روی بدنم بخار بلند میشد. آن قدر این شکنجه ادامه داشت که حسابی بیحال شدم.»
سپهر در نهایت برای فرار از کمپ، خودزنی کرده است. میگوید بدنش را با ناخن چنگ انداخته و وانمود کرده به او تجاوز شده است. مسوولان کمپ هم سریع با مادرش تماس گرفتند تا برای بردن او از کمپ اقدام کند:«واقعا به من تجاوز نشد، اما چارهای نداشتم. برای رهایی از کتک خوردن، غذای کم، توهین، فحاشی و شکنجه باید راهی پیدا میکردم. همه باور کردند به من تجاوز شده و حسابی ترسیدند. اما از لحظهای که مادرم با گل و شیرینی آمد کمپ، همه چیز بدتر شد. فهمیدم دو ماه اجارهخانه عقب افتاده، هرکس برای کار تماس گرفته، مادرم ماجرای کمپ را تعریف کرده، یکی از سگهایم فرار کرده و یکی دیگر از بس گرسنه مانده، لاغر و بیجان شده، چند کبوتر مرده بودند و صاحبخانه هم دیگر ماجرای اعتیاد و کمپ را از طریق مادرم فهمیده بود. آن قدرحالم بد بود که همان شب بازشیشه مصرف کردم.»
سپهراز شب آزادی تا 7 ماه دوباره به مصرف شیشه روی آورد وسپس به خواست خودش و با کمک پزشک متخصص، اعتیاد را ترک کرده و حالا یک سال و پنج ماه از پاک بودنش میگذرد. پاکی از مصرف مواد مخدر که آن را نه مدیون شکنجه و توهین، بلکه مدیون اراده خود و ترک اصولی با کمک مشاوره پزشک متخصص است.
زندانی کردن متقاضیان در قفس، بستن آنها به ستون، درخت و یا حتی نگه داشتن آنها در رودخانه از جمله راههایی هستند که برای ترک دادن معتادان در مراکز غیرمجازاستفاده میشود. این موضوع را نه تنها سپهر تایید میکند، بلکه جانشين دبير ستاد هماهنگي مبارزه با مواد مخدر خراسان رضوي هم در این رابطه به روزنامه قانون گفته است:«در مراكزغيرمجاز ترك اعتياد با معتادان برخوردي به دور از انسانيت انجام میشود. اين برخوردها حتی شامل كتكزدن، سرزيرآب كردن، حبس در قفس سگ و بازداشت در اتاق نیز میشود.»
آمار درستی از تعداد مراکزغیرقانونی در دست نیست. رسانههای داخلی ایران تنها توانستهاند تعداد کمپهای غیرمجازی که کشف و برچیده شدهاند را به عنوان آمار تقریبیاین مراکز اعلام کنند.
«بابك دينپرست»، معاون كاهش تقاضا و توسعه مشاركتهاي مردمیستاد مبارزه با مواد مخدر نیز به پایگاه خبری «الف» گفته است:«در سال 91 تعداد 852 مرکز غیرمجاز در سطح کشور فعالیت داشتهاند که بیشترین آنها به ترتیب در استان تهران با 286 مرکز، استان خراسان رضوی با 113 مرکز و استان لرستان با 100 مرکز به صورت غیرقانونی فعال بودهاند.»
از بخش پاسخگویی دیدن کنید
در این بخش ایران وایر میتوانید با مسوولان تماس بگیرید و کارزار خود را برای مشکلات مختلف راهاندازی کنید
ثبت نظر