٣٠ سال گذشته است اما هنوز هم وقتی آن روزها را به یاد میآورد، صدایش میلرزد و میگوید: «هنوز اشک مادرم خشک نشده. غم مرگ فرزندش یک چیز است و این که بچهاش هیچ قبری ندارد که او خودش را کنارش خالی کند، یک غم دیگر.»
تابستان ٦٧ برای خیلی از خانوادهها فقط خاطره یک تابستان معمولی نیست؛ فصل حسرتی بزرگ و عمیق است که بر جانشان نشسته و فراموش شدنی نیست. آنها به جای فرزندان خود تنها ساکهای کوچکی تحویل گرفتند و بس. خبر مرگ بچههایشان را شنیدند اما نه قبری دیدند و نه جسدی. آنها حتی از برگزاری مراسم عزاداری برای فرزندان خود منع شدند. حالا نزدیک به سه دهه از آن روزها گذشته اما داغ خانوادهها و نزدیکان اعدامیهای دهه ٦٠ که بدون محاکمه یا پس ازگذراندن احکام دادگاه طناب دار به گردنشان افتاد، هنوز تازه است.
«سازمان عدالت برای ایران»، روایت تعداد زیادی از خانوادههای اعدام شدگان را شنیده، به حقوق سلب شده خانوادهها از دید وکلا اشاره کرده و تمام فعالیتها و اعتراضاتی که در این سالها مادران و خانوادههای اعدامیان انجام داده اند را در قالب یک گزارش تحقیقی گردآوری کرده است.
نام و مشخصات افرادی که درباره اعضای خانواده خود گفتو گو کردهاند، به همراه نامههایی که در این ٣٠ سال از سوی مادران خاوران به مسوولان جمهوری اسلامی نوشته شده، ضمیمه این تحقیق شده است. عنوان این گزارش پژوهشی، «داستان ناتمام: مادران و خانوادههای خاوران؛ سه دهه جستوجوی حقیقت و عدالت» است.
«لادن بازرگان» یکی از کسانی است که در این پژوهش شرکت کرده و آن چه بر سر برادر و خانوادهاش آمده را روایت کرده است. او به «ایران وایر» میگوید: «برادرم "بیژن" سال ٦١ دستگیر شد. سه چهار ماه تمام خبر نداشتیم کجا است. مادرم همه بیمارستانها، پزشکی قانونی و هر جایی را که فکر میکرد، سر زده بود تا اینکه یکی از دوستانش آزاد شد و خبر آورد که بیژن در زندان اوین است.»
جرم بیژن، هواداری از یکی از گروههای چپ، پخش اعلامیه و کمک مالی به آن ها بوده است:«ما فکر میکردیم در نهایت به بیژن دو سال حکم میدهند چون واقعا کاری نکرده بود اما یک دفعه خبر دادند که حکم به ١٠ سال حبس دادهاند. مادرم بارها به دادستانی و هر جایی که فکرش را بکنید، مراجعه کرد اما جواب نگرفت.»
بیژن از سال ٦١ تا ٦٧ را در زندان گذراند. شش سال و نیم از حبس او گذشته بود: «اواسط تابستان بود که برای ملاقات رفتیم اما گفتند تلفنهای کابین ملاقات در دست تعویض است و ملاقات برگزار نمیشود. چند هفته ملاقات نداشتیم اما شک ما به اعدام نبرده بود. معمولا در این سالها که بیژن زندان بود، زندانیان سالی یکی دو ماه نسبت به وضعیت غذا، بهداشت یا نبودن آب گرمکن و... اعتراض میکردند و به سالن ملاقات نمیآمدند. ما هم حدس میزدیم اتفاقی اینچنین در داخل زندان وجود دارد.»
اما وقتی لغو ملاقاتها طولانی میشود، خانوادهها نگران میشوند و غیر از روزهای ملاقات، روزهای دیگر هفته را هم به زندان مراجعه میکنند تا شاید بتوانند خبری بگیرند.
لادن بازرگان میگوید: «روزهای ملاقات مجاهدین با خانوادههایشان را از روزهای ملاقات چپیها جدا کرده بودند؛ یعنی وقتی مادر من برای ملاقات میرفت، فقط خانواده چپیها را میدید اما بعد از این که روزهای دیگر هم برای گرفتن خبر رفتند، کم کم خانواده مجاهدین را هم دیدند. آنها را زودتر اعدام کرده بودند و مادرانی که هر روز دم زندان میرفتند و ناله و شیون کسانی که خبر اعدام فرزندشان را میشنیدند میدیدند، دل شوره گرفته بودند. تا این که کم کم خبر اعدام بچههای چپ را هم دادند.»
خبر اعدام بیژن را آذرماه به خانوادهاش میدهند: «دیگر خبر اعدام همه دوستان بیژن آمده بود اما به ما چیزی نگفته بودند. مادرم میدانست این اتفاق برای بیژن هم افتاده است، میگفت این بچهها با هم بودند. بالاخره یک روز که به خانوادههایی که بچههایشان اعدام نشده بودند ملاقات دادند، به مادرم گفتند به پدر بیژن بگویید فردا بیاید اینجا. انگار زن را آدم حساب نمیکردند که خبر مرگ بچهاش را بدهند.»
پدر بیژن به زندان میرود، ساک کوچک پسرش را تحویل میگیرد و این جمله ها را میشنود: «پسرت مرتد بود؛ نه جایی در این دنیا دارد و نه جایی در آن دنیا و ما به درک واصلش کردیم.»
لادن چند لحظه مکث میکند، نفس عمیقی میکشد و میگوید: «پدرم پرسیده بود قبرش کجا است؟ گفته بودند مرتد قبر ندارد.»
همانوقت به پدر بیژن گفته بودند اجازه برگزاری مراسم ندارید. با اینحال، خانوادههای دیگر در خانه های خود برای مراسم ختم جمع میشوند: «جو طوری بود که همسایههای ما با اینکه متوجه موضوع شده بودند، هیچکدام برای تسلیت گفتن به خانه ما نیامدند.»
خانوادهها پس از مدتی متوجه شدند بعضی از اعدامیان در گورستان «خاوران» به خاک سپرده شده اند و مادران هر جمعه برای زنده نگه داشتن یاد فرزندان خود به خاوران میرفتند و لقب «مادران خاوران» روی آنها میماند.
لادن میگوید: «مادران خاوران هیچگاه سکوت نکردند. خیلی وقتها که به خاوران میرفتند، مورد فحاشی و ضرب و شتم قرار میگرفتند اما به کارشان ادامه میدادند. آنها از وقتی بچههایشان زندان بودند، پی گیری میکردند. بارها به دادگستری رفتند و خیلی وقت ها مقابل بیت "منتظری" تجمع میکردند. البته هیچگاه با خود ایشان حرف نزده بودند؛ یا دامادشان از منزل بیرون می آمد و یا پسر کوچکشان. مادران یک نامه دسته جمعی مینوشتند و وضعیت خود را شرح میدادند. برخی هم نامههای شخصی مینوشتند و وضعیت بچه های خود را شرح میدادند. اگر آن روزها هم مثل امروز دسترسی به اینترنت و اطلاع رسانی آسان وجود داشت، صدایشان بهتر شنیده میشد چون آنها فریاد زدند اما صدایشان شنیده نشد.»
مادران خاوران هنوز هم پی گیر مطالبات فرزندان خود هستند و خواهان روشن شدن حقیقت.
برادر لادن در سن ٢٣ سالگی دستگیر شده و زمانی که بالای دار رفته، ٢٩ ساله بوده است: «همه غمها یک طرف، اینکه ١٠ سال طول کشید تا ما بفهمیم چه بلایی سر عزیزانمان آمد و چرا یک باره اعدام شدند، طرف دیگر. ١٠ سال طول کشید تا ما از ماجرای "هیات مرگ" و دستور خمینی با خبر شویم و این درد بزرگی بود که ١٠ سال نمیدانستیم.»
لادن تنها راوی پژوهشی که موسسه عدالت برای ایران انجام داده نیست، ٢١ نفر با اعلام نام و نسبت خود با فرد کشته شده، شهادت داده اند که عزیزانشان بدون محاکمه در دادگاه اعدام شدهاند. آن ها هیچگاه از چگونگی و چرایی اعدام بستگان خود مطلع نشدند؛ خبر اعدام به صورت رسمی و مکتوب به آنها اعلام نشده و از محل دقیق دفن آنها اطلاعی ندارند.
این موسسه از خانواده زندانیان سیاسی دعوت کرده تا با ثبت مشخصات عزیزان خود در اسناد این گروه کاری، خواهان اقدام سازمان ملل برای پاسخ گو کردن جمهوری اسلامی در زمینه اعدامهای مخفیانه دهه ٦٠ شوند.
از بخش پاسخگویی دیدن کنید
در این بخش ایران وایر میتوانید با مسوولان تماس بگیرید و کارزار خود را برای مشکلات مختلف راهاندازی کنید
ثبت نظر