شادی امین در این گفتوگو همراه من است، فعال حقوق زنان، حقوق همجنسگرایان و پژوهشگری که این روزها کتاب "جنسیت ایکس" از او درباره "زندگی همجنس گراها و ترنسجندرها در ایران" منتشر شده، شادی نگاهی انتقادی به مسئلهٔ فرزندآوری دارد و به همین دلیل هم با او به عنوان صدای مخالف در ویژه نامه "زنان و فرزندآوری" گفت گو کردهام.
چرا نگاه مثبتی به مسئله فرزندآوری ندارید؟
به نظرم آنچه فرزندآوری و بچه دار شدن را به امری به شدت پرسش برانگیز بدل کرده، واقعیت زجرآور و محدود کننده آن برای بسیاری از زنان است. اینکه زنان "مادرشده" در ترسیم آینده و برآوردن نیازهایشان، همیشه با فشار اولویت دادن به نیازهای کودک روبرو هستند و مجبورند از بسیاری از خواستهها، تفریحات، فعالیتهایشان صرفنظر کنند و البته این همه، معیاری میشود که زن "فرزندآورده"، خوب و بد و یا مهربانی و بیمهر بودنش توسط اطرافیان محک بخورد. آنچه برای مردان صاحب فرزند شده در اکثر موارد صادق نیست.
یعنی به دنیا آوردن کودک مانع از فعالیت عادی یک مادر میشود؟
بچه دار شدن یعنی اینکه شما باید بپذیرید که اگر دوشب در هفته کاری داشته باشید، مجبورید حداقل یک موردش را، اگر نه هر دو مورد را، کنار بگذارید. بچه دار شدن یعنی دیگر قراری را بدون تنظیم با همسر (اگر وجود داشته باشد و حاضر به تقسیم کاردر نگهداری فرزند باشد) نمیتوانید قطعی کنید. یعنی وصل شدن دائم به مسئولیتی دائمی در هر لحظه. بچه دار شدن زنان را تغییر میدهد، به یک معنا زنان را دگرگون میکند. در روابط دوستانهشان، در علائقشان و در تنظیم زندگی روزمرهشان. در خواب و بیداریشان، در انتخاب شغل و در یک کلام در همه چیز. محور تمام زندگی میشود پاسخ به این سوالها: بچه گرسنه است؟ تشنه است؟ خوابیده؟ گریه میکند؟ چه بخورد؟ کدام مهد کودک برود؟ لباسش کافیست یا نه؟ مریض نشود؟ چه رفتار و روش تربیتیای مناسب است؟ و دهها سوال کوچک و بزرگ دیگر. زندگی با یک کودک، اگر مراقب سلامت رابطه و نزدیکی و در عین حال فاصله سالم از بچه نباشید میتواند دنیای یک مادر را هم مثل دنیای کودک، کوچک و محدود کند، از جنبه های عاطفی و لذت های مادرانه می گذرم چون احتمالا دیگران به کرات به آن پرداخته اند.
اینکه خانمها واهمه دارند بچه دار شدن ویژگیهای تنانگیشان را زایل میکند، تنشان پر از خطوط و ترکهای بعد از زایمان میشود یا هیکلشان از ریخت میافتد و بابت همین در مقابل فرزندآوری مقاومت میکنند به نظر شما تا چه حد منطقی و درست است؟
من شخصا فکر میکنم هر کسی حق دارد برای بدن خود هر گونه که صلاح میداند تصمیم بگیرد. اگر کسی حتی به همین دلیل علاقهای به بچه دار شدن ندارد، ما و هیچ کسی حق ندارد وی را قضاوت و ارزشگذاری کند. یکی از دستاوردهای جنبش فمینیستی حق مختار بودن زنان بر بدنشان بوده است. هیچ توجیهی برای زیر سوال بردن این حق پایهای زنان پذیرفته نیست.
یعنی با توجه به "مالکیت فرد بر بدن" یک زن میتواند به همسرش یا شریک جنسیاش در مقابل کودک آوری "نه" بگوید؟
بله قطعا. خب البته اگر بخواهم یک نصیحت مجرد و بیخاصیت انجام دهم، میتوانم بگویم بهتر است قبل از تصمیم به زندگی مشترک بر سر علائق خود و درکشان از موضوعات، توافقات و اختلافاتشان اختلاط کرده و این نکات را روشن کنند، ولی همه ما میدانیم، بهترین و محکمترین توافقها در طی زمان و با تغییر فضا و درک و سن و موقعیت هر یک از طرفین میتواند تغییر کند. زمانی که علاقهای به بچه دار شدن نداریم، اگر به فکر خودمان نیستیم، به خاطر بچهای که با بیمیلی وارد زندگیمان میکنیم باشیم و روشن "نه" بگوییم. البته اگر این زوج هر دو زن باشند، پیشنهاد من این خواهد بود که فرد دیگر کودک آوری را بپذیرد.
خودتان تجربه مادری داشتهاید؟
بله. به همین دلیل خوب میدانم در مورد چه مسئولیتی حرف میزنم. بسیاری از ما به دلیل عشق به فرزندمان همیشه نگران ابراز نظرمان در مورد محدودیتهای مادری هستیم. بسیاری از زنان زمانی که از بچه دار شدن ابراز نارضایتی و پشیمانی میکنند، به حساب بیعاطفگی آنها گذاشته میشود. یا خودشان وجدانشان ناراحت شده و حس انسان بد بودن و مادر خوب نبودن به آنها دست میدهد. در واقع از زمانی که مادر میشوی حتی حق بیان حسهایت در مورد وضعیت و فشار مسئولیت مادی و عاطفی "مادری" را نیز نداری. این همه در حالیست که بسیاری از همین مادران، سالیان سال به تنهایی و با عشق فرزندشان را بزرگ کردهاند. اما به دلیل تابوی مادری، که هر گونه زیر سوال بردن این وظیفه را گناه و بیاخلاقی میداند، زنان کمتر از این حس نارضایتی و یا پشیمانی خود حرف میزنند.
اگر کسی بگوید کاش بچه دار نمیشدم و مثلا تحصیل میکردم، اولین کسانی که در مقابل وی میایستند، زنان هستند، چرا که زنان یاد گرفتهاند، که به تعاریف دروغین مردانه تن دهند و بپذیرند، که به عنوان مادر ارزششان توسط مردان پذیرفته میشود. این دروغ مردانه، که حتی تا تقدیم "بهشت" به زنانی که مادر شده و یا میشوند، پیش میرود، باعث شده، که هر زنی که در مقابل وظیفه "مادرشدن" به عنوان یک ارزش بایستد، تحقیر شده و از "زنیّت" میافتد.
هیچ شده بابت این نوع نگاه مورد قضاوت باشید؟
بله. سالها وقتی از مشکلات مادری و سختی بار مسئولیت بر شانهام حرف میزدم، نگاههای بسیاری از زنان اطرافم آزارم میداد. غالب مردان بدون شرم، نگرانیشان را از اینکه همسرانشان مثل من باشند و همه زندگیشان در بودن با بچه و فکر به او خلاصه نشود، مطرح میکردند. اگر سفر میرفتم یا در سمیناری بودم، یا برای جشن یا مراسمی به شهر دیگری میرفتم، زمانی که دخترم کوچک بود، همیشه دوستان زنم، با سوالات و اظهار نظراتشان مرا دچار عذاب وجدان میکردند (البته من زیاد هم نمیگذاشتم این حس را به من تلقین کنند وآگاهانه در مقابل این نگاه میایستادم) آنها میپرسیدند: وای بچه داری؟ کجا گذاشتیش؟ چطور دلت میياد بذاریش پیش باباش؟ چه بابای خوبی! خوشبحالت؟ دلت تنگ نمیشه برای بچه به این کوچکی؟ دلت نمیسوزه اون تو رو نمیبینه؟... و پاسخ همه این سوالات به زنانی که مدعی فمینیسم و برابری جنسیتی بودند، کاری درد آور بود.
چرا این سوالات در دنیای مردانه مرسوم نیست؟
چون آنها خوب میدانند که یکی از پایههای قدرت اجتماعیشان، همین عدم وابستگیشان به کار خانگی و تربیت کودکان است.
راهکار شخصیتان برای عدم وابستگی مادرانه چیست؟
شکستن تابوی "مادری" به عنوان امری که یک زن کامل باید آن را تجربه کرده باشد، وظیفهایست که زنان بسیاری در عمل آن را سالهاست پیش میبرند. خوشبختانه هر روز به تعداد زنانی که به خود جرات میدهند بگویند، علاقهای به بچه دار شدن ندارم، افزوده میشود. در عین اینکه انتخاب هر کس بایستی محترم شمرده شده و جامعه نیز بایستی تسهیلات لازم مثل مهدکودکها و شیرخوارگاهها را برای اجرای این انتخاب فراهم کند.
بعضیها انگشت اتهامشان را رو به مظاهر مدرنیته و باورهای فیمنیستی میگیرند و میگویند که تغییر ارزشها بر پایه تمایلات برابرخواهانه منجر به بیمیلی زنان نسبت به مقوله فرزندآوری شده، شما چطور فکر میکنید؟
من فکر میکنم این بیمیلی حاصل تجربیات گروهی و فردی زنان و درعین حال درک مدرن از انتخاب و فردیت است. این تجربیات و رشد ذهنیت فمینیستی، غیر قابل اغماض است و البته بسیار هم پسندیده است. باید بپذیریم بسیاری از مردان نیز مخالف بچه دار شدن هستند و یا در اکثر موارد و طبق آمار موجود، به ویژه پس از جدایی از همسرانشان، مسئولیتی در قبال بچهها بر عهده نمیگیرند، اما قطعا این به موضوع و بحث یک سازمان یا گروه حقوق بشری مردانه بدل نمیشود.
در این میان مسئله کاهش نرخ جمعیت چه میشود؟
خوب این بحث یک گفتمان دولبه است. بایستی در پیشبرد آن دقت کافی داشته باشیم تا بار دیگر همچون گفتمان غالب حکومتی و مردسالار، مسئولیت کاهش نرخ جمعیت (که تنها با تفسیر اقتصاد سرمایه داری امری مذموم است) و دهها معضل اقتصادی و اجتماعی موجود، بر عهده زنان نیفتد و زنان "متهم ردیف اول" مصایب و بحرانهای موجود معرفی نشوند.
فرزندآوری یک علاقه فردی و شخصی است یا یک نیاز خانوادگی؟
برای من تصمیم برای بچه دار شدن یا سرباز زدن از آن، مثل بسیاری دیگر از تجربیات زندگی، امری کاملا شخصی است.
اما آنچه که شما بازتعریف میکنید با تعریف عرفی "یک زن کامل" تفاوت بسیاری دارد.
مشکل دقیقا در همین تعریف هاست. به اعتقاد من هیچ زنی نباید به دلیل مادر بودن از ارزش و اعتبار و شان اجتماعی بیشتری برخوردار باشد. چرا که به محض اینکه چنین نگاهی ایجاد میشود، هر زنی که تصمیم دیگری میگیرد و یا از موقعیت "مادر شدن" برخوردار نیست، به حاشیه رانده شده و به دیده تحقیر به او نگاه میشود. این موضوع با تعریفی که جامعه مردسالار از "زن کامل" تبلیغ میکند، ارتباط مستقیم دارد. یعنی زن کامل زنی دگرجنسگراست که "قابلیت" مادری داشته باشد و ظاهرش نیز با تعاریف زنانگی سازگار باشد. این تعاریف از زنانگی نه تنها توسط نظریه پردازان موضوع جنسیت به زیر سوال رفته است، بلکه سالهاست که زنان بسیاری در حوزه مناسبات شخصی و در زندگی روزمره خود با پرداخت هزینههای بسیار این تعاریف را به چالش کشیدهاند.
اما در طول تاریخ قدرت زایش امری تحسین برانگیز و در مقابلش سترون بودن مایه شرمناکی و تحقیر است.
در گفتمان مردانه، بدن زنان به عنوان یک واحد کوچک تولیدی نگاه میشود. رحم زنان موضوع دیرینه تحقیق بوده و زمانی که علوم پزشکی هنوز قادر به توصیف درون بدن انسان نبود، فکر میکردند، زنان نیز اندام جنسیشان چون مردان منتها از درون است و از رحم به عنوان بیضه مونث یاد میشد. در همین تعریف، نگاه مسلط مردانه را بر بدن و اندام زنان مشاهده میکنیم. در قرن نوزدهم اما علم پزشکی به تشریح تفاوتهای دو جنس متمرکز شد و به تحقیق در مورد ویژگیهای بدن زنان پرداخت. در این دوره بود که زن به اندام جنسیاش تنزل پیدا کرد و رحم زن، مرکز زنانگی او شد. بعدها این تمرکز به تخمدان منتقل شد و گفته میشد که زن بدون تخمدان یک زن مذکر است. و تنها زنی تحسین برانگیز بود که تخمدان داشته باشد. در این دوره بود که تخمدان و بیضه مرکز زنانگی و مردانگی تعریف شدند. بیدلیل نیست که قدرت زایش امری تحسین برانگیز و زنانه، و سترون بودن و حتی یائسگی امری شرم آور و عامل گذر از زنانگی به "زمختی" و غیرجنسی شدن تعریف میشود ومتاسفانه ما دائم با بازتولید کلیشههایی جنسیتی محدود کننده برای زنان روبرو هستیم.
از بخش پاسخگویی دیدن کنید
در این بخش ایران وایر میتوانید با مسوولان تماس بگیرید و کارزار خود را برای مشکلات مختلف راهاندازی کنید
ثبت نظر