اوین بوستان میشود، ما نگران بنفشهها
شهردار تهران میگوید توافقات اولیه برای انتقال زندان اوین و تبدیل آن به فضای سبز انجام شده است. این سخن «محمد باقر قالیباف» را باید جدی گرفت. به هرحال او یکی از کاندیدهای «مورد تائید» در انتخابات ریاست جمهوری آینده است و تاریخ میگوید نباید شهردارهای تهران را دستکم گرفت.
اما تعطیلی زندان اوین موافقان و مخالفان زیادی دارد. گروهی با شعارهای بشردوستانه از بسته شدن یک زندان ابراز خوشحالی میکند و گروهی دیگر نگرانند که این این سیاستی برای پاک کردن رد پاها و به فراموشی سپردن تاریخ سیاه زندان اوین باشد.
زندان پیر اوین مثل دیوی خاکستری در کوهپایههای شمال پایتخت ایران خفته است. این مکان به دلیل نفوذناپذیری و روایات تاریخی پنهان ماندهاش، یکی از مرموزترین نقاط جهان لقب گرفته است. راستی میدانید زندان اوین کجاست؟
44 سال پر حادثه
برخلاف نام اوین، این زندان خارج از «محله اوین» قرار دارد. طبق تقسیمبندی شهری، جزو منطقه سعادتآباد محسوب میشود و درست بر لبه مرزی شمال غربی تهران قرار دارد. ساخت این زندان در زمینی به مساحت ۴۳ هکتار از دهه ۱۳۴۰ آغاز و در سال ۱۳۵۰ افتتاح شد.
زمینی که زندان در آن بنا شد، سابقاً ملک سید ضیاءالدین طباطبایی، روزنامهنگار و نخستوزیر ایران در زمان احمدشاه (آخرین شاه قاجار) بوده است. سید ضیا زندگی سیاسی پرماجرایی داشت و بعد از اینکه در سال 35 مدتی زندانی شد، دیگر از سیاست کناره گرفت و در آبادی سعادتآباد به کشاورزی و دامداری پرداخت. پس از مرگ او در شهریور 1348، به دستور پهلوی دوم در این مکان زندان اوین ساخته شد.
یک تاریخنگار میگوید: «برخلاف رضاشاه، پسرش به تصرف زمینهای خوش آبوهوا علاقه چندانی نداشت. بچههای سید ضیا هم تصمیم به فروش این ملک داشتند. بنابراین اداره مربوطه این زمینها را از میراثخواران خرید و از همان ابتدا قرار بود زندان مدرنی در آن بسازند.»
ایجاد این زندان با حساسترین سالهای تاریخ معاصر همزمان شد و در عمر 44 ساله خود، بارها سر زبانها افتاده است. ابتدا 7 سال اول، که در حکومت پهلوی گذشت و دستگیری و حبس مخالفان را تجربه کرد. تا جایی که به نماد ظلم بدل شده و در جریان حوادث 57 انقلابیون قصد ویران کردن آن را داشتند.
ایرج مصداقی، تهرانی قدیمی که خودش سالها در اوین زندانی بوده، میگوید: «مدتی در باغی که جنب پاسگاه ژاندارمری اوین قرار داشت زندگی میکردم. هربار از اینکه میدیدم خانواده زندانیان زیر تیغ آفتاب کنار در زندان، منتظر گرفتن خبری از عزیزانشان هستند به فکر فرو میرفتم و به نوعی در دلم با خانوادهها احساس همدردی میکردم. هیچگاه تصور نمیکردم روزی خودم درهمین زندان محبوس خواهم شد.»
معجونی از ترس و نفرت
با انقلاب 57، درهای اوین گشوده شد و تمام زندانیان آزاد شدند. از آن روزها عکسهای جالبی موجود است که مردم را در حال تصرف زندان نشان میدهد. اما حکومت جدید خیلی زود متوجه شد برای اداره مملکت نیاز مبرمی به زندان دارد. بنابراین اوین دوباره به محبس مخالفان و «ضد انقلابها» بدل شد و در سالهای بعد شلوغترین دوران تاریخ خود را تجربه کرد. یک دهه بعد، جمعیت زندانیان آنقدر زیاد شده بود که به بهانه حمله مجاهدین به مرزهای شمال غربی، کار به اعدامهای دستهجمعی هم کشید.
دوره شلوغ دیگر اوین، سال 88 و در جریان دستگیری گسترده معترضین «جنبش سبز» بود. در این سال عده زیادی از روزنامهنگاران، سیاسیها و حتی مردم عادی مهمان اوین شدند. یک زندانی سابق که فقط 24 روز در قرنطینه بند 7 اوین بازداشت بوده میگوید: «اوین برای ما اُبهتی داشت که حتی از اسمش هم وحشت داشتیم. ولی سال 88 که ما را فلهای از خیابان جمع کردند و به آنجا بردند، دیگر ترس همهمان ریخت. میدانم که شرایط ما با زندانیهای سیاسی مهم فرق داشت، ولی کاری کردند که مادران ما لعنتشان کنند و خراب شدن این زندان آرزوی اصلی ما شود.»
ایرج مصداقی پس از آزادی و خروج از ایران، در تمام سالهای تبعید به نوشتن از زندان و رازهای پنهانی اوین پرداخته است. او درباره احساسش به اوین میگوید: «وقتی در ده اوین قدم میزدم سعی میکردم مسیرم به مقابل زندان نیفتد. وقتی برای رفتن به سعادتآباد و فرحزاد با ماشین از مقابل زندان رد میشدیم سعی میکردم حتی به آن نگاه نکنم. احساس میکردم دیوارهای بلند زندان مرا در خود میفشارند. حتی یکبار هم پایم را در قهوهخانه «باغچه اوین» که پیاده با محل زندگی ما ۵ دقیقه فاصله داشت نگذاشتم، چراکه فکر میکردم به گردانندگان زندان تعلق دارد وگرنه اجازه نمیدادند آنجا به کاسبی بپردازد.»
در سالهای اخیر، این شمارههای غریب برای مردم عادی هم معنا پیدا کردهاند. حتی «مرجان» خواننده قدیمی که خودش مدتها در دهه 60 اوین بوده است، ترانهای به نام 209 دارد. 209 و 240 اسم بازداشتگاههای وزارت اطلاعات، 2-الف بازداشتگاه اطلاعات سپاه و 350 بند زندانیان سیاسی در زندان اوین است.
ایرج مصداقی با کمک یک دوست متخصص، موفق شده نقشه نقاط مختلف زندان را تهیه و در کتاب خاطراتش چاپ کند. این به پیش از پیدایش «گوگل ارث» برمیگردد و البته نقشههای بیزبان گوگل نمیتوانند به شما بگویند هر نقطه چه ماجرایی را از سر گذرانده است.
مثلاً برای دانستن سرنوشت خانهها و باغهای اطراف زندان، باید از یک تهرانشناس کمک گرفت. او میگوید: «در جریان مصادره اموال و املاک - به قول خودشان- طاغوتیها، تمام خانههای ویلایی و باغهای اطراف زندان اوین را مصادره کردند. بخشی که متعلق به محلیها بود را هم به بهانه امنیتی بودن زندان، تصاحب کردند. به عنوان مثال، یکی از ویلاها دست محافظ آیتالله قدوسی دادستان تهران بود و پاسدارها چندوقت یکبار آنجا بساط عیش و عشرت به پا میکردند.»
این املاک هنوز هم در تصرف «خودیها» بوده و تقریباً خالی از سکنه هستند. یکی از دلایل نگرانی مخالفان تعطیلی اوین هم همین است: «با این طرح تمام املاک منطقه که در سالهای 60 تا 63 مصادره شدند، قیمت سرسامآوری پیدا میکنند و سودش به جیب آقایان میرود، نه مردم.»
این نکته را هم اضافه کنیم که در تاریخ اوین هیچ زندانیای موفق به فرار از آن نشده است. مسعود بهنود در خاطراتش ضمن اشاره به این نکته، از ماجرایی نوشته که ابتدا تصور میشود یک زندانی فرار کرده است. ولی بعد از چند روز او که در حفرهای مخفی شده بوده از گرسنگی و تشنگی بیتاب میشود و خودش را نشان میدهد.
ماجرای دیگری را هم به نقل از یک زندانبان بشنوید: «حدود 5 سال پیش، یک زندانی از بند خودش فرار میکند. از دیوار میپرد و وقتی محوطه سرسبز اوین را میبیند خیال میکند توی خیابان است. همانوقت ماشین گشت افسر نگهبان داشته رد میشده، زندانی داد میزند: دربست، میدان آزادی!»
هویت اوین را هدف قرار دادهاند
قالیباف 18 اردیبهشت در افتتاحیه دهمین نمایشگاه گل و گیاه گفت: «پیشنهاد شهرداری تهران برای تبدیل ندامتگاه اوین به پارک، در قوه قضاییه بررسی شد و قرار است شهرداری بخشی از هزینه تبدیل زندان اوین به پارک را بپردازد تا مجموعه اوین به پارک عمومی تبدیل شود.»
این ادعا پیشتر (از جمله در بهمن 1391) هم مطرح شده بود، ولی موانع بسیاری وجود داشت که مانع از این اقدام میشد. مخالفت قوه قضاییه و علاقه به حفظ یک زندان بزرگ در نزدیکی شهر، مسائل امنیتی از جمله جابهجایی زندانیان (که از چند سال پیش شروع شده) و وجود میدانهای مین روی تپههای اطراف، چگونگی انتفاع از املاک، نگرانی از آشکار شدن هویت زندانیان و مسائل محرمانه و... دلایل اصلی تاخیر در تعطیلی اوین هستند.
به نظر میرسد با جدی شدن این موضع، در روزهای آینده شاهد بحثهای داغی در این زمینه خواهیم بود و نظرات مخالف بیشتر هم خواهد شد. عمده مخالفتها بر این اصل استوار است: «هدف اصلی حکومت، از بین بردن آثار جنایات است و پاک کردن نام اوین از حافظه مردم.»
ایرج مصداقی با تائید این نظر میگوید: «آرزو میکردم روزی اوین هم مثل آشویتس و داخائو تبدیل به موزه جنایات رژیم شود. فکرش را بکنید قتلگاه عزیزانتان، محل تیربارانها، تپههای اوین و... تبدیل به پارک و تفرجگاه شود. حتی فکر کردن به آن دردناک است.»
این زندانی قدیمی می گوید: «اوین قتلگاه بهترین فرزندان این خاک در ۴۴ سال گذشته بوده است. چندین نسل در این زندان شکنجه شدهاند، چه جانها که در آنجا پرپر نشدهاند. بسیاری از دوستان من در آنجا به خاک افتادند. فکر میکنم با این کار پارهای از وجودم را از بین میبرند. همهجای آن برای من خاطره است. اگر چه خاطرات دردناکی است اما شکوه مقاومت یک نسل در آنجا رقم خورد.»
یکی از زندانیان جوان 88 هم با اشاره به موزه زندان قصر و محو کردن آثار زندانیان غیرمذهبی میگوید: «موزه شدن اوین در وضعیت فعلی، برابر است با چیزی که در قصر یا موزه عبرت اتفاق افتاده. شما در این موزهها اثری از زندانیان مارکسیست، چریکها و سایرین نمیبینید. حتی بعد از 88، پلاک میرحسین موسوی را هم از دیوار موزه قصر کندند! لابد میخواهند اوین را هم به دستگاه تبلیغاتی تبدیل کنند و بگویند فقط خودمان زندان بودیم و علیه شاه مبارزه کردیم.»
اینجا ایران است، با تمام پارادوکسها و پیچیدگیهای خاص خودش. چنان که هنگام تعطیل شدن یک زندان و تبدیل آن به پارک و گلستان، به جای شادی زندانیان شاهد مخالفت و خشم آنها هستیم. اتفاقی عجیب و دردناک.
از بخش پاسخگویی دیدن کنید
در این بخش ایران وایر میتوانید با مسوولان تماس بگیرید و کارزار خود را برای مشکلات مختلف راهاندازی کنید
ثبت نظر