داستان آقای «ح» به یاسوج باز می گردد. او مدیر محترم و متاهل یکی از بیمههای معروف این شهر است در زمینه فساد اخلاقی اشتهار یافته. تلفن میزنم به دوستانم تا از ته و توی ماجرا سر در بیاورم. حرفهای زیادی برای گفتن دارند.
چندی پیش کسی خبر داده بوده آقای «ح»، دوباره در خانه زنی اطراق کرده است. گرگ و میش بوده که سراغ آقای «ح» رفتهاند، مردانی که بابت مزاحمت برای همسران خود توسط آقای «ح» به شدت عصبانی بودهاند، ماشینش را جلوی در خانه تبدیل به آبکش میکنند. بعدها در جریان دادگاه، برای حفظ حیثیت آقای «ح» و البته همسر از همه جا بیخبرش و آن دم و دستگاه عریض و طویل میگویند آن زن «همسر صیغهای» آقای «ح» بوده است. زن های پاکدامن آن اداره که تا آن روز بغضشان را فرو خورده بودند، شاکی تر از همه بوده اند.
دوستم میگوید: «او همه زن های اداره را دوست داشته. رییس نمایندگی یک بیمه عریض و طویل در شهری مثل یاسوج، کم سمتی نبوده است.» آقای «ح» در ظاهر خیلی مومن و متدین به نظرمی رسیده در ادارهای مرموز و پیچیده که ساختار آن بر پایهٔ مناسبتهایی غیرقابل درک برای آدمهای عادی بوده است؛ مناسبتهایی مثل جا به جا شدن پولهای کلان، روابط خانوادگی نسبی و سببی یا روابط غیر اخلاقی.
آقای «ح» وقتی گیر می افتد، شروع میکند به متهم کردن دیگر همکاران قدیمی خود که«آقای فلانی تو چرا این جایی؟ تو که خودت با فلان خانم یا فلان مسوول اداره در ارتباطی.» بعدها یکی از زنهای شاغل در آن اداره حاضر میشود شهادت بدهد که بارها توسط آقای «ح» در محل این اداره به تجاوز تهدید یا ترغیب شده و همیشه با دلشوره و دلهره در محل کار خود حاضر میشده ولی از ترس بی کاری یا آبروریزی لب باز نمیکرده است.
آقای «ح»، تنها نیست، دور زدن هنجارهای اخلاقی و استفاده از جایگاه اداری برای دستیابی به منافع شخصی تبدیل به امری عادی از سوی مسوولان ادارههای دولتی شهرستان یاسوج در استان کهگلیویه و بویراحمد شده است.
«نسیم»، دختر جوان ساکن یاسوج میگوید روایتهای مختلفی از دوستانش در خوابگاه به زبانهای مکرر و متفاوت شنیده که نشانه نگاه جنسی و بیحرمتیهای ناخوشایند نسبت به دانشجویان است.
او با اشاره به تجمع اعتراضی دانشجویان دختر در دانشگاه دولتی یاسوج در اعتراض به برخی بی حرمتی ها، می گوید دختران دانشگاه در برخورد، کلام و نگاه مورد بیحرمتی برخی از کارکنان قرار میگیرند و گاه از حضور در دانشگاه احساس ناامنی میکنند. اما هیچ مسوولی در مورد این تجمع به خودش زحمت و واکنش توضیح را نداده است.
«مریم» از اهالی یزد و دانشجوی سال دوم رشته کشاورزی که در یاسوج درس می خواند، میگوید که در تجمع های اعتراضی دانشجویان در دانشگاه حضور داشته است. از او درباره مطالبات دانشجویان میپرسم، میگوید در حال حاضر، بیحرمتی به خانمهای دانشجو در میحط دانشگاهی تشدید شده است.
مریم میگوید: «تجمع ما از صبح تا بعد از ظهر طول کشید اما هیچ کدام از مسوولان دانشگاه به خودشان زحمت ندادند با دانشجویان حرف بزنند.»
«لیلا» هماتاقی مریم است. او هم که دل پُری از این ماجراها دارد، گوشی را از دست مریم میگیرد و گلایههای او را دنبال میکند: «خواهرم آمده بود دیدنم. او را در پارک ساحلی یاسوج به این دلیل که قلیان میکشید، توسط گشت ارشاد اجتماعی دستگیر کردند. ما را به زحمت و مرارت زیاد انداختند. این مساله، بحران ایجاد کرد و پدر و مادرم را از رامهرمز به این جا کشاند. اما جلوی بیاخلاقیهای خودشان را نمیگیرند.»
«شهرزاد»، دانشجوی دیگری که تجربه برخوردهای غیراخلاقی را داشته، می گوید: «به علت ابتلا به یک بیماری حاد پوستی نتوانستم در امتحان پایان ترم یکی از درسهایم شرکت کنم. نسخه و گواهی پزشکی را به مدیر گروهم نشان دادم، گفت لازم است موافقت استاد مربوطه را جلب کنی. وقتی به استادم مراجعه کردم، گفت الان مشغله دارد و فردا بعدازظهر به دفترش بروم. فردا و در ساعتی که از من خواسته بود، به دفترش رفتم. درآن ساعت هیچ کس در راهروهای دانشگاه تردد نمیکرد. استادم به شکل شگفت آوری مهربان شده بود و مدام لبخند میزد. او گفت من دانشجوی مورد علاقهاش بودهام و امیدوار بوده با نمره خیلی خوبی درسم را پاس کنم و البته الان هم مشکلی برای گرفتن امتحان مجدد از من ندارد ولی در ازای آن من میتوانم چه به او بدهم؟ به شدت در بن بست گیر افتاده بودم، از یک طرف باید این دو واحد را پاس میکردم وگرنه ناچار بودم یک ترم دیگر هم در خوابگاه بمانم و از سوی دیگر از این پیشنهاد بیشرمانه به شدت برآشفته بودم. از او پرسیدم منظورتان چه جور چیزی است؟ و او گفت بهتر بوده با فلانی که همکلاسی من است، قبل از مراجعهام به دفترش مشورت میکردم. فهمیدم اولین نفری نبودهام که مابین بچههای کلاس به او پیشنهاد رابطه غیر اخلاقی شده است.»
چند سال پیش از این هم، شایعه دستگیری مدیر کل مسکن و شهرسازی شهرستان یاسوج به علت تعرض به یکی از کارکنان زن این اداره، زبان به زبان و سینه به سینه منتشر شد. محلیها میگویند بلافاصله پس از پخش این شایعه، این مدیر دولتی به شهرستان دیگری انتقال یافت. البته هیچ کس به افکار عمومی در مورد صحت و سقم آن توضیحی نداد فقط گفتند که این شایعه درست نبوده و جابه جایی او علت اداری دیگری دارد.
دکتر «ابراهیم. م» که یک پزشک عمومی ساکن یاسوج است، به خبرنگار «ایرانوایر» میگوید سال گذشته با وجود نداشتن میل باطنی ناچار شده با تزریق آمپول «پرستاگلندین» به دختر مراجعه کنندهای که از رییسش باردار شده، جنین او را سقط کند:«هیچ وقت به خاطر اعتقادات مذهبیام عمل سقط جنین انجام نداده بودم. به هر حال، هرکسی اصولی برای خودش دارد و من هم به سقط جنین، به ویژه پس از چهار ماه اعتقاد ندارم. اما این دختر که توسط یکی از بیماران قدیمی به مطبم آورده شده بود، چنان درمانده و آشفته بود که من تردید نداشتم اگر به او نه بگویم، جانش به خطر میافتد. چنان از سوز دل گریه و التماس و تهدید به خودکشی میکرد که با وجود نداشتن میلی باطنی، دست به این کار زدم.»
«فریبا» دختر زیبایی که در مدارس روستاهای اطراف یاسوج تدریس می کند، میگوید شهامت آن را ندارد که برای انجام کارهایش، به ادارههای دولتی برود چون کم ترین اتفاقی که برایش پیش آمده، دادن چند شماره تلفن از سوی مردان متاهل و چندکاره آن سازمان و یا اداره بوده است. میگوید اول روی خوش نشان میدهند اما وقتی او به اصطلاح «پا نمیدهد»، کارش به بن بست میخورد.
فریبا دعوت به روابط غیراخلاقی یا دست کم، ایجاد مزاحمت کلامی برای زنان مراجعه کننده به اداره های دولتی و محیطهای دانشگاهی را اتفاق بسیار عادی و معمولی میداند که تقریبا همهٔ زنان آن وادی بارها تجربهاش کردهاند.
«مسلم»، یک فعال دانشجویی دانشکده علوم انسانی است. او متولد روستای «سی سخت» در 35 کیلومتری یاسوج است و تاکید میکند که نمیتوان این مساله را به عموم مسوولان این شهرستان تعمیم داد و خودش بارها با مسوولان پاک و بیشائبهای که به فکر راه اندازی کار ملت بودهاند، از نزدیک برخورد داشته است.
مسلم میگوید: «شگفت زده ام از این که در شرایطی که اجرای برنامههای موسیقی و کنسرتهایی با مجوز اداره فرهنگ با مداخله نیروهای لباس شخصی و محلی که خودشان را مجری قانون میدانند، متوقف میشود و آن را پایمال کردن خون و وصیت شهدا عنوان میکنند اما همین آدمها در مقام روسای برخی ادارات، بیشترین ضربهها را به عزت نفس جوانها میزنند.»
او به واکنش سریع مسوولان استان به اتفاقات سیاسی اشاره میکند: «رییس شورای سیاستگذاری ائمه جمعه استان کهگیلویه و بویراحمد بعد از حضور "حسین مرعشی" در دانشگاه آزاد یاسوج بلافاصله با رسانههای داخلی مصاحبه کرد و گفت که فضای دانشگاههای این استان محل حضور فتنه گران شناسنامه دار و زندان رفتهٔ فتنه سال ۸۸ نیست. ولی تمامی مسوولان و دست اندرکاران این شهرستان نسبت به رواج بیاخلاقی در ادارههای دولتی سکوت کرده، هیچ واکنشی نشان نمیدهند.»
از بخش پاسخگویی دیدن کنید
در این بخش ایران وایر میتوانید با مسوولان تماس بگیرید و کارزار خود را برای مشکلات مختلف راهاندازی کنید
ثبت نظر