close button
آیا می‌خواهید به نسخه سبک ایران‌وایر بروید؟
به نظر می‌رسد برای بارگذاری محتوای این صفحه مشکل دارید. برای رفع آن به نسخه سبک ایران‌وایر بروید.
جامعه مدنی

عصر عاشورای ٨٨ و خاطراتی که در کف خیابان مانده اند

۲۱ مهر ۱۳۹۵
فرشته ناصحی
خواندن در ۶ دقیقه
عاشورای ۸۸ را بسیاری گسترده ترین و خونین ترین درگیری های ماموران حکومت با مردم معترض به نتایج انتخابات ریاست جمهوری ۸۸ توصیف کرده اند.
عاشورای ۸۸ را بسیاری گسترده ترین و خونین ترین درگیری های ماموران حکومت با مردم معترض به نتایج انتخابات ریاست جمهوری ۸۸ توصیف کرده اند.

«بعد از چندین ماه محبوس بودن در سلول انفرادی و بی خبری مطلق از دنیای بیرون، به یکباره روز عاشورای سال ٨٨ درِ بستۀ سلول انفرادی ما در بند۲۴۰ "اوین" باز شد و این بار فرد دیگری به جز زندانبان پشت در بود. چهار نفر که جملگی کت و شلوار تن‎شان بود و یک پتو در دست شان، پشت در سلول بودند و تقریبا به داخل سلول ما پرتاب شدند. همان جا بود که فهمیدیم بیرون از چهاردیواری زندان و در روز عاشورا چه اعتراضات گسترده ای شکل گرفته است.»

این اعتراضات نقطه تشدید بسیاری از برخوردها بود. عاشورای ۸۸ را بسیاری گسترده ترین و خونین ترین درگیری های ماموران حکومت با مردم معترض به نتایج انتخابات ریاست جمهوری ۸۸ توصیف کرده اند. بنابر آمار تایید نشده، تعداد کشته شدگان این روز ۳۷ نفر بوده است.

کشته شدن «سیدعلی حبیبی موسوی»، خواهرزاده «میرحسین موسوی» و مرگ عجیب یک معترض زیر چرخ های ماشین نیروی انتظامی، از مهم ترین حادثه های این روز بود و مرگ بسیاری دیگر هم در هاله ای از ابهام ماند؛ هم چنین پرونده و وضعیت برخی از انبوه بازداشت شدگان: «عصر عاشورا آن قدر مردم را راهی زندان کرده بودند که همه سالن ها پر شده و حالا نوبت انفرادی ها شده بود. می بایست برای تازه واردها جا باز می کردیم.»

روایت این خاطرت برای «محمود» که آن روزها به جرم اعتراض های انتخاباتی پس از خرداد ۸۸ در زندان بود، کماکان توام با شگفتی و تازگی است: «وقتی که در باز شد و آن ها آمدند، به وضوح می دیدم این ها مردم عادی هستند؛ نه ایده فعالیت سیاسی داشتند و نه چریک بودند.»

«علی» هم‎سلولی تازه «حسین» در آن روزها بوده است:‌ «علی شرایط را توضیح داد. ما چند نفر در این بند فراموش شده، به خاطر قدیمی بودن‎مان، تنها کسانی بودیم که از افسر نگهبان روزنامه می گرفتیم. بین حروف کلمات روزنامه ها چنین بازتابی از واقعیت نبود. آن روزها "غلامرضا خسروی" هم با ما بود. او که بعدها به بند ۳۵۰ اوین منتقل و اعدام شد، ماه های متمادی در همین بند و در یک سلول تنها مانده بود. اما عاشورای ‎٨٨ تنها روزی بود که اجباری شدن اشتراک سلول های انفرادی با دیگر بازداشت شدگان ما را دل‎شاد و نفس آدم های تازه، سلول های تار عنکبوت بسته ما را پر کرد.»

زندانی های قدیمی مامور امید می شوند: «آن ها شجاعت به خرج داده و نسبت به شرایط خود اعتراض کرده بودند اما تجربه کار سیاسی نداشتند، محیط زندان را نمی شناختند، ترس خورده بودند و ته دل شان خالی شده بود. اولین کاری که می کردیم، به آن ها امید می دادیم. می گفتیم نترسید، شما را خیلی زود با وثیقه آزاد می کنند و نزد خانواده هایتان برخواهید گشت. تعدادی از آن ها که شب قبل از ورود به زندان دستگیر شده بودند، با ما از سختی ها و مشقت های یک شب انفرادی در پلیس امنیت حرف می زدند. خوشحال بودند که از آن جا رها شده و به اوین فرستاده شده اند.»

بسیاری از افراد بازداشت شده، بازجویی نشده بودند. دستگیری ها فله ای بود و آزادی ها هم: «فوج فوج دستگیر شدگان از پله های اوین بالا می آمدند. کسی اگر رابطه و پارتی داشت، همان روز به قید کفالت آزاد می شد و بی کس و کارترها به صورت گروهی از پله های بند ۲۴۰ با چشم بندهایی که به چشم داشتند و در حالی که دست شان روی شانه طرف مقابل بود، از جلو نظام پایین می آمدند تا به  بند ۲۰۹ که بند مخصوص وزارت اطلاعات در این زندان است، منتقل شوند. آن ها بعد از بازجویی در این بند، باز تقسیم و یا با وثیقه آزاد می شدند. آن هایی هم که سر نترس تری داشتند و حاضرجواب بودند، مجرم تشخیص داده شده و به صورت گروهی به بند هفت اوین منتقل می شدند.»

«مسعود» از اهالی کردستان ولی ساکن تهران است. او هم مدتی را در اندرزگاه هفت اوین نگه داری شده است: «ما توسط پلیس امنیت و وقتی فقط در حال تماشای شور و حرارت مردم تظاهرات کننده بودیم، دستگیر شدیم. در ونی که به سمت زندان می رفت، تعدادی از رانندگان عبوری حضور داشتند که از حوالی مناطقی که تظاهرات در آن جا جریان داشت و در حالی که فقط قصد عبور از آن خیابان را داشتند، به صورت فله ای دستگیر شده بودند. داخل ون مجبورمان کردند چشم بند ببندیم. اگر کسی اعتراضی می کرد، بی محابا کتک می خورد. آن ها ما را به بندی که بعد فهمیدیم بند۲۴۰ بوده، بردند و داخل سلول های تنگ و تاریکی انداختند که در اغلب آن ها فقط یک متهم نگه داری می شد. درها را قفل کردند؛ نه خبری از آب بود و نه دست‎شویی. فردای آن روز بعد از دادن نان و پنیر، ما را به قرنطینه اندرزگاه هفت منتقل کردند.»

«حسین» از روز انتقالش از بند ۲۴۰ به اندرزگاه هفت اوین همراه با 100 بازداشتی دیگرِ عصر عاشورا این گونه یاد می کند: «هر روز عصر آن هایی که بازجویی فله‎ای‎شان تمام شده بود و اصطلاحا "کف خیابانی" بودند را با کفالت 20 میلیون تومانی خانواده هایشان آزاد می کردند و جای آن ها را با دستگیرشدگان عصر عاشورا که در بازداشتگاه های دیگر، کلانتری ها و پلیس امنیت بازداشت شده بودند، پر می کردند. اما برخی دیگر هم چون ما که با بازجویان خود ناسازگارتر بودیم و یا عکس و فیلمی از ما داشتند، به صورت گروهی به اندرزگاه هفت اوین منتقل شدیم. بعد از رسیدن به این اندرزگاه، در حالی که بیش از 100 نفر بودیم، به داخل سالن قرنطینه این اندرزگاه هدایت شدیم که قبل از ما 200 نفر دیگر را در یک سالن شش اتاقه جا داده بودند.»

بسیاری از دوستان و آشنایان در آن روز هم‎دیگر را در زندان یافتند: «به محض رسیدن، برخی از دوستان و همسایگان یا آشنایی دور را پیدا می کردیم و دم‎خور هم می شدیم اما جایی برای خوابیدن و نشستن نبود. آن قدر ازدحام زیاد بود که به ناچار ما را به حیاط یک سالن دیگر بردند و بعد از فرستادن زندانی های عادی از هواخوری به داخل بندهایشان، ما را مدتی توی آفتاب نگه داشتند. تصور می کنم به فکر یک راه حل مقطعی بودند. لابد این همه سر و صدا و ازدحام کلافه شان کرده بود. هنوز توی آفتاب و کف حیاط پلاس بودیم که یک لیست حدودا 100 نفره را صدا زدند و به قید کفالت یا وثیقه آزاد کردند. هر روز همین برنامه برقرار بود و ده ها نفر وارد و ده ها نفر خارج می شدند. همه بازداشتی ها از مردم کف خیابان بودند و تا به آن روز سابقه فعالیت سیاسی و اجتماعی نداشتند اما با دیدن سایر زندانی ها، روحیه می گرفتند.»

به روایت محمود، زندانی های قدیمی تر هم همین حس را داشتند: «این تفاوت را حس می کردیم چون تا آن لحظه همه دستگیری ها با برنامه از پیش طراحی شده اتفاق می افتادند و آن ها متهمی را دستگیر می کردند که مدت های مدیدی تحت نظر بود. حالا ما میزبان مردم کوچه و خیابان بودیم؛ مغازه دارها، بوتیکی ها، بقال ها و رانندگان تاکسی و دانشجوها.» هفت سال پس از آن روزها، بسیاری از همین مردمان خاطرات عصر عاشورا را به یاد دارند؛ از کف خیابان، سرکوب، زندان، تحقیر و تهدید.

 

از بخش پاسخگویی دیدن کنید

در این بخش ایران وایر می‌توانید با مسوولان تماس بگیرید و کارزار خود را برای مشکلات مختلف راه‌اندازی کنید

صفحه پاسخگویی

ثبت نظر

فجایع طبیعی

واکنش ها به مرگ مشکوک اعضای خانواده دکتر علیرضا صلحی

۲۱ مهر ۱۳۹۵
خواندن در ۲ دقیقه
واکنش ها به  مرگ مشکوک اعضای خانواده دکتر علیرضا صلحی