وقتی به «مینا خانی»، بازیگر 30 ساله تاتر ساکن آلمان پیشنهاد شد که در نمایش «ضیافت»، به کارگردانی «رضا جعفری» بازی کند، انتظار نداشت زخم کهنهای که سالها تلاش کرده بود از خاطرببرد، دوباره سر باز کند.
به او پیشنهاد شد نقش روح «لیندا» را در هشت پرده رقص و بدون دیالوگ بازی کند. نقش لیندا برگرفته از کارآکتر فیلمی به نام «جشن» اثر «توماس وینتربرگ»، کارگردان دانمارکی است. او دختری است که در کودکی همراه برادرش بارها از سوی پدر مورد تجاوز قرار گرفته است. لیندا در 30 سالگی خودکشی کرده و برادرش در سن 60 سالگی، در سالروز تولد پدر کهنسال و ثروتمند خود، این ماجرا را برملا میکند.
برای مینا خانی که از کودکی اسیر خاطرات تلخ تجاوز خانگی بوده، اجرای نقش لیندا آینه تمام نمای زندگی شخصی او است. او در نمایش «ضیافت» میبایست نقش خودش را بازی کند اما این موضوع سبب شده خاطرات پنهانمانده در پستوی ذهن، دوباره به سطح هوشیار آن بازگردند.
مینا خانی را اهالی فیسبوک میشناسند؛ شاید به دلیل هنرش. او تاتر بازی میکند و میرقصد. هشت سال است که از ایران مهاجرت کرده و این روزها حرفهای میرقصد؛ نه فقط از سر سرخوشی؛ رقصهای هنری با تمهای اجتماعی، ترکیبی از رقص سماع، عربی و مدرن.
چند سالت بود که آن اتفاق افتاد؟
- بین 9تا 13 سالگی این قصه برای من تداوم داشت. اما راستش همان 13 سالگی هم هنوز «بچه معصومی» بودم. اگر موهایم را میتراشیدی، به پسر بچه لاغری شباهت داشتم که هیچ از زنانگی نداشت؛ نه سینه جوانه زدهای و نه برجستگی اغواگرانهای. بعدها فهمیدم یکی از متداولترین اثرات روحی تجاوز خانگی بر روی قربانی، سوء تغذیه است. به دلیل همین سوء تغذیه در روندی کوتاه و چند ساله، دندانهایم آسیب جدی دیدند و حتی تعدادی از آنها را از دست دادم. می دانی؟ نگذاشتند بچگی کنیم! نگذاشتند بچه لوس بابا باشیم؛ نگذاشتند جوانی کنیم. یک دفعه سرمان را بالا گرفتیم و دیدیم که زن شدهایم. بوی خونابه به ما می گفت که اتفاق عظیمی درما در حال افتادن است. به همین سادگی زن شدیم.
نمیترسی که پس از این مصاحبه مدام نشانت بدهند، قضاوتت کنند؟ متهمت کنند؟
- اصلا. اصل درد همین جاست. چرا جامعه من، باید قربانی را قضاوت کند؟ چرا به جای این که به فکر درد باشند و درمان را حلاجی کنند، با سکوت خود، پروسه قربانی شدن فرد مورد تجاوز قرار گرفته را بازتولید میکنند؟
نه. من حساب شده این کار را میکنم. اگر چه شکل پرداخت رسانهها به این پدیده را نمیپسندم. پرداخت به این مسایل باید دغدغه واقعی باشد. دغدغهای که از گروه های کوچک اجتماعی و سیاسی ریشه میگیرد و فقط در صورت واقعی و حقیقی بودن،ممکن است که تبدیل به دغدغه بخش بزرگ تری از جامعه شود. من به بخش فرهیخته جامعهام در این زمنیه نقدهای جدی دارم. اما دلیلی که باز هم با وجود این نارضایتی مرا حاضر به مصاحبه در این مورد میکند، داستان تکان دهندهای است که من از آن خیلی چیزها یاد گرفتم.
چند سال پیش یک فرد آلمانی با هراس گفت که در یک کلیسای کاتولیک به او تجاوز شده است. اولین بار گفتههایش سرکوب و انکار شد. کل سیستم مذهبی این جا بسیج شدند که بگویند چنین اتفاقی رخ نداده است. اما شهامت همان یک نفر برای طرح این مساله سبب شد که موارد پنهان دیگری رو بشوند. به تدریج کار به طرح شکایت چند صد نفر از آن کلیسا رسید و این ماجرا سبب شد تابوی طرح تجاوز جنسی در جامعه آلمان به کلی شکسته شود.
در آن شرایط بود که من فهمیدم عمومی کردن این مساله تنها یک موضوع شخصی نیست. حرف زدن از تجاوز خانگی در جامعه ما و حتی در میان قشر فرهیخته و روشنفکرهنوز هم یک تابو محسوب میشود. به راحتی در مورد آن حرف نمیزنند. برای خودم از روزی که این مساله تکانم داد تا روزی که به نتیجه قطعی رسیدم که باید در مورد آن با دیگران حرف بزنم، یک پروسه دو، سه ساله طی شد.
راستش من عامدانه و از سر آگاهی میخواهم دستکم جزو اولین کسانی باشم که تابوی حرف زدن از این فجایع پنهان زیر پوست شهرمان و خانههایمان را بشکنم. بگذارید قضاوتم کنند. بگذارید بگویند میخواهد جلب ترحم کند. من برای دیده شدن، صحنه تاترم را دارم و همین کافی است.
اتفاقا تحت تاثیرهمین جریان، تاتری به نام «از میان سایهها» ساختهام که به زودی دوباره آن را اجرا میکنم. یک نوع تاتر- رقص همراه با مونولگ است. میشود گفت به نحوی روایت شخصی خود من است. گر چه همه داستان این نمایش به مساله تجاوز مربوط نمیشود بلکه نمایش پروسه خشونت باری است که یک دختر از بدو تولد تا زمان زنانگی در جامعه ایران طی میکند و در پایان تن به مهاجرت و تبعید میدهد. در آن جا نیز با مسایل و دردهای جدیدی رو به رو میشود. به همین دلیل هم نام تاترم را گذاشتهام «از میان سایهها». یعنی سایههایی که زنان جامعهام باید از میان انبوه تجاوزها عبور کنند تا به بلوغ برسند.
منظورت از انواع تجاوزها چه اشکالی از تجاوز است؟ میتوانی دقیق تر توضیح بدهی؟
- میدانی؟ تجاوز نام مهیبی دارد. همه به محض شنیدن نام تجاوز به یاد آلت جنسی میافتند . اما آزار جنسی اشکال مختلفی دارد. تعریف آزار جنسی از جمله مسایلی است که جامعه ما در آن به شدت عقب مانده است. تمام فحشهای رکیک جنسی که بر مبنای تجاوز جنسی بر زنان، مادران و خواهران مردان بنا شدهاند؛ « مادرت را؛ خواهرت را ....» به نوعی تجاوز کلامی محسوب میشوند.
جامعه ای که زنانش در دعواهای مردان، مورد تجاوز کلامی قرار میگیرند؛ در خیابانها، اتوبوسها و به تازگی هم در فضای مجازی از متلکهای جنسی و آزار جنسی رها نیستند، میخواهد چه کاری برای امثال من بکند غیر از این که در جایگاه قربانی بازتولیدشان کند. از همین قربانیان امثال من برای این که در جایگاه قربانی نمانند، جانیانی بالقوه و بالفعل میسازد و این چرخه هی تولید و باز تولید و بازتولید میشود.
اگر رنجورت نمیکند، میشود بیشتر از آن روزها بگویی؟ از روزهای کودکی؟ آن روزهایی که این اتفاق در زندگیات شروع شد؟
- من هنوز خیلی کودک بودم. 9سالم بود. محیط خانواده ما یک محیط کاملا قابل اعتمادی بود. خانواده مادری من فضای باز و راحتی داشتند. حتی گمان این هم نمیرفت که من در معرض این اتفاق قرار بگیرم. برای همین هم کسی از من مراقبت خاص نمیکرد. حالا تصورش را بکنید در خانوادههایی که فقر، اعتیاد و زمینه بروز آسیبهایی از این دست وجود دارد، چه بیدادی میشود هر روزه؟
ما مرتبا به شمال سفر میکردیم. برای اولین بار من به عنوان یک کودک در یک موقعیت بسیارعجیبی قرار گرفتم. واقعا از توصیف آن حس عاجزم. ما خانه داییام میهمان بودیم. داییام مرا میبرد پشت پستو. بعدها از همه پستوها بیزار شدم. تنها چیزی که به خاطرم مانده، حس ترس، احساس گناه و چندش است و این که چقدر خجالت میکشیدم و چقدر ترسان بودم که مبادا کسی متوجه ماجرا شود. اما این وضعیت تا 13سالگیام ادامه داشت. هر بار به طور موردی گذرمان به شمال میافتاد، از سوی داییام که متاهل بود و سه فرزند هم سن و سال خودم داشت، مورد هتک حرمت قرار می گرفتم.
معمولا کودکان برای پیدا کردن راهی برای رهایی از بن بست، ذهن باهوشی دارند. چرا به فکر راه حلی برای فرار از آن موقعیت نبودی؟
- اتفاقا بعدها آموختم که باید از موقعیتهایی که مرا با او تنها میگذارد، بپرهیزم. به شکل آگاهانهای با اعتراض در مورد تصمیم مادرم برای رفتن به خانه داییام مقاومت میکردم و او نمیدانست علت مخالفتم چیست؟ به تدریج به سنی رسیدم که توانستم شرایطی را فراهم کنم که هرگز دیگر در آن موقعیت قرار نگیرم. ولی ترس آن با من همراه همیشگی شد. از همان زمان دچار سوء تغذیه شدید شدم. سوء تغذیهام به شکلی بود که کارم به درمان و بیمارستان کشید.
چه چیزی مانع از این شد که در آن شرایط موضوع را با مادرت در میان بگذاری؟
- درست نمیدانم. احساس گناه همراه با ترس از هم پاشیدن روابط خانوادگی مانعم میشد. دقت کن که بحث باکرگی و معصومیت در میان بود. کودکی که این معصومیت را ندارد با کودکهای دیگر تفاوت عمیقی دارد. بقیه هنوز کودک و پاکند و تو یکی آلوده شدهای. من با این که از خانواده مذهبی نمیآیم اما این مساله در ذهنم حک شده بود. در ایران وقتی قربانی تجاوز شدهای، کسی حمایتت نمیکند و غم انگیزترین بخش ماجرا این است که آن قدر ریشه این تحقیر فرهنگی و نبود حمایت از فرد مورد تجاوز در رگ و پوست عرف ما شاخه دوانده، که حتی خودت هم از به یادآوری آن فرار میکنی. من فقط راه فرار از این فکر را آموختم. هیچ کس هیچ نفهمید، من هم بروز ندادم. به خودم وانمود میکردم که هیچ اتفاقی رخ نداده است. گر چه اثرات و پیامدهای این ماجرا همیشه با من بود اما سالها در ناخودآگاه ذهنم محصور مانده بود و به خودم وانمود میکردم که آن اتفاق هرگز برای من رخ نداده است.
پس چه چیزی سبب زنده شدن دوباره آن خاطرات شد؟
- میشود گفت هنر در من این حس اعتراض را بیدار کرد. آقای رضا جعفری به من پیشنهاد کرد که در تاتر ضیافت بازی کنم؛ تاتری که سال 2011 در شهر «آخن» به مدت یک ماه روی صحنه بود و موفق هم شد. موضوع تاتر به اتفاق دردناکی که در کودکی برای من افتاده بود شباهت زیادی داشت. به نظر میرسید من باید نقش واقعی خودم را بازی کنم؛ نقش یک قربانی تجاوز را. به هر حال، در زمینه حرفه تاتر پیچیدگیها و متدهایی وجود دارد. این که تو چقدر میتوانی با نقشت خو بگیری و من میخواستم کارم را به بهترین نحو انجام دهم. مساله پیچیدهای بود و من نمیخواستم مستقیما با خود کارگردان مشورت کنم. به همین دلیل برای یکی از دوستان هنرمندم – آقای نیما - ایمیل زدم و برای اولین بار این ماجرای سر به مهر را برای او اعتراف کردم.
متوجه شدم که نیما بیشتر از آنکه نگران نمایشنامه باشد، نگران شرایط روانی من است. به من گفت اگر من کارگردان تو بودم، این نقش را به تو نمیدادم. ممکن است تاثیرات روانی این نقش تو را در هم بشکند. به من توصیه کرد اگر هم نقش را پذیرفتم حتما یک قدم با کارکترم فاصله بگیرم.
از خودم میپرسیدم در شرایطی که من نگران نقشم هستم چرا او این همه نگران من است؟ بعدها دیدم واقعا همین شد. وقتی متوجه حجم فاجعه شدم که با نقش خیلی درگیر شدم. من با چیزهای ترسناکی در درون خودم روبه رو شدم. گرچه در نهایت کارخوبی از آب درآمد و نقدهای مثبتی از آن کار گرفتم اما پس از آن، برای اولین بار بود که کارم به روانکاوی کشید. دچار حملههای شدید تنفسی و صرع عصبی میشدم.
دو سال پیش این مساله را به طور سر بسته در فضای مجازی فیسبوکم منتشر کردم. در فضایی که به هر حال ما با قشر متوسط اجتماعی روبهرو هستیم. واکنشها حتی میتوانم بگویم از خود فاجعه برایم دردناکتر بود به حدی که من مطلبم را از روی فیسبوکم حذف کردم.
سطح واکنش عدهای که مثلا میخواستند برخورد مثبتی داشته باشند از یک ابراز دلسوزی و همدردی فراتر نمیرفت. هر چقدرهم مثل من پر رو باشی و بخواهی جلوی بازتولید خشونت را از راه دلسوزی بگیری، باز هم نمیتوانی به طور کامل نسبت به آن مقاومت نشان دهی. عده دیگری هم از این زاویه وارد شده بودند که چرا نقش قربانی بازی میکنی و شلوغش میکنی؟ من بر این باورم که پرداخت جامعه به مساله تجاوز خانگی نباید تا این حد مبتذل و حتی ستمکارانه باشد. نباید به تویی که زمانی درجایگاه قربانی قرار گرفتهای، باز هم ستم کرده و آن ظلم را بازتولید کند. یا تو را با دلسوزیهای بی مورد، تشویق کند در نقش قربانی باقی بمانی و یا زیر سوالت ببرد که مثلا تو هم در پیشامد یا بروز آن اتفاق گناهکار بودهای.
کدام یک از ما میداند کسی که مورد تجاوز قرار میگیرد ترسهایش همیشه در او باقی میماند؟ من منابع آلمانی را در این مورد مطالعه کردم چون به هر حال در زبان فارسی در این باره با فقر منبع روبه رو هستیم. متوجه شدم در اینجا فقط روانکاوانی به درمان قربانیان جنسی میپردازند که متخصص «تروما» و آن هم ترومای آزار جنسی باشند. یعنی مساله دارای حساسیت ویژه است واین یک حق حداقلی از دریافت عمومی جامعه برای قربانی است.
با توجه به این که فرد متجاوز در زندگی تو، امروز درگذشته است، هیچ وقت توانستهای ته ذهنت او را ببخشی؟ فکر کنی که او میتوانسته معلول شرایط دشواری مانند نبود ثبات و یا ناهنجاری بوده باشد؟
- من مایلم که بقیه عمرم را زندگی کنم. من دیگر به شخص متجاوزم کاری ندارم. من از جامعه خودم گلهمندم.از جامعهای که به من فرصت طرح مساله و درمان را نداد. از جامعهای که حتی هنوز اگر از دستش برآید مرا به همین دلیل، آزار مضاعف خواهد داد. دیگر من هیچ ارتباط شخصی با آن اتفاق ناخوشایند ندارم بلکه به این فکر میکنم که کسی که باید واقعا ببخشم و با آن کنار بیایم «وجدان عمومی و جمعی » است.
امروزه پیشپا افتادهترین مسایل مبتذل در عالم مجازی بدون کمترین حدی ازجدیت و تحلیل، به لودگی و کلیشه ختم میشود و در این میان هیچ کس در هیچ موقعیتی به مساله تجاوزهای خانگی با آن سطح گسترده از بروزش نمیپردازد. ما نیازمندیم روی این مساله کار کنیم. حداقل این که قشر روشنفکر و درس خوانده جامعه را حساس کنیم. وقتی این بخش جامعه نسبت به ماجرایی به این تلخی که زیر پوست شهر در حال اتفاق است، سکوت میکند و واکنشی نشان نمیدهد و در نهایت آن، با یک «آخی» گفتن و یا در فیس بوک با یک «لایک صدقهای» سر و ته ماجرا را هم میآورد، چه انتظاری از بخشهای دیگر جامعه داریم که به کلی یا به نفعشان نیست در این مورد حرف بزنند یا اساسا به این دردها فکر نمیکنند؟
شما امروز نگاه کن، رابطه اشتون، ظریف و جلیلی را که یک مساله بسیار مهم سیاسی و قابل تحلیل است به «مثلث عشقی» مبتذلی تقلیل میدهیم که بخش عظیمی از استاتوسهای فیسبوکی را از آن خود میکنند همراه با نشانههای «اسمایل« مهوع خنده دار کنارش!...من به جدیت میگویم این حد از کثافت، رقت و میانمایگی در میان جامعه بسیار فرهیخته ما خنده ندارد. با نمک نیست؛ تهوع آور و منزجر کننده است.
با توجه به این که منابع غیر ایرانی را در این مورد مطالعه کردهای، به نظرت برای کاهش این فاجعه چه راهکارهایی میتوان پیشنهاد کرد؟
- شما اگر یک جستوجوی ساده در مورد تجاوز محارم یا تجاوز خانگی بکنید، میبینی که ما چقدر با فقر اطلاعات روبه رو هستیم. شکل پرداخت جامعه به این مساله بسیار مبتذل و ریاکارانه است. ترجیح میدهند صورت مساله را پاک کنند و تمام. یعنی ما اصلا چنین چیزی نداریم. من میخواهم بلند داد بزنم و بگویم ما این مشکلات را در حد فرساینده و جنون آور آن داریم اما جامعه فرهیخته دغدغهمند آن را کم داریم؛ گوش شنونده و دست نویسندهاش را نداریم؛ چشم بینندهاش را نداریم! ما انکار میشویم .
متاسفانه در ایران رایج نیست که به بچهها آموزشهای لازم داده شود. هیچ ساز و کاری وجود ندارد که بتواند کودکان را از هرگونه دست درازی و تجاوزی مصون نگاه دارد. شاید نتوان جلوی برخی آسیبها را گرفت اما میتوان با آگاهی بخشی به کودکان، این آسیبها را به حداقل رساند.
به تازگی در اروپا روشی متداول شده که البته به خود این روش هم نقدهای زیادی وارد است اما زیبایی کار در این جاست که نشان میدهد هیچ مسالهای تنها به خاطر موضوعیتش، تابو نیست. صحبت کردن و طرح شکایت در هیچ موردی ممنوعیت ندارد. به کودکان از سنین کودکی آموزش میدهند که محدوده خصوصی اندامشان کجاست و کسی حق ندارد به اجزای خصوصی بدن آنها دست بزند؛ هر کسی که میخواهد باشد. از بچهها خواسته میشود که به محض چنین اتفاقی، باید دیگران را در جریان بگذارند. مساله این است که تا زمانی که این موضوع جزو موضوعات ممنوعه باشد، جای قربانیان و جانیان این پدیده هم دایم در حال عوض شدن در این چرخه قربانی و جانی میشود؛ به شکلی که جانی که خود به شکلی قربانی بوده، جنایت میکند و قربانی امروز به جانی فردا تبدیل میشود. متاسفانه هیچ شکلی از پرداخت جمعی به این موضوع وجود ندارد که بخواهد اساسا به راه حلی در این مورد برای کاهش آسیبها یا کاهش آمار آن منتهی شود.
از بخش پاسخگویی دیدن کنید
در این بخش ایران وایر میتوانید با مسوولان تماس بگیرید و کارزار خود را برای مشکلات مختلف راهاندازی کنید
ثبت نظر
یکی از دوستان با ارسال یک ایمیل این شبهه رو مطرح کردن که «ین خانم نمی توانست برای مادرش مشکل را
مطرح کند؟ نمی توانست در شمال کنار مادرش
بماند؟ نمی توانست وقتی دایی اش زنده بود
این اتهامات را مطرح کند؟ نباید اجازه بدهید
اطرافیان او در مورد صحت و سقم این اظهارات
اظهار نظر کنند؟
این افراد با درست کردن ا ین داستان ها فقط
دنبال کسب موقعیت هستند.
یا، نکند خدای ناکرده خودتان هم با وی همدست
هستید؟
خطاب به این دوست عزیزم می گویم دلیلی برای دروغگویی نیست. چون چنین اعترافاتی برای کسی کسب شهرت و موقعیت نمی کنه بلکه برعکس شرایط فرد قربانی رو بسیار حساس و دشوار کرده و او رو در معرض قضاوت های بیشمار قرار می ده. از سوی دیگه اینجا تریبونیه که هر کسی امکان و فضای طرح نظر موافق و مخالف خودش رو داره ، طبعا خانواده خانم خانی و هر کسی که مایل به اظهار نظرش باشه امکان طرح مخالفتش رو داره و هیچ معذوریتی هم نداره. برادر یا خواهر عزیزم. مهم نیست که اسم این فرد مینا باشه یا رقیه باشه یا زری باشه یا هر اسم دیگه ای. شما مسئله رو شخصی نگاه نکنید. ما آمار بالایی از قربانیان خشونت ها و تجاوزهای خانگی در کشورمون داریم که به شدت مسکوت نگه داشته می شه. کما اینکه از دیروز و بعد از انتشار این مصاحبه من به عنوان مصاحبه گر بیش از 250 ایمیل دردناک دریافت کردم از کسانی که به نوعی قربانی این بازی کثیف بودن و با طرح اون در این مقاله زخمشون سر باز کرده. . قربانیان تجاوز خانگی بیش ازقربانیان دیگر، متمایل به پنهانکاری هستند چرا که با بروز چنین آسیبی مورد قضاوت قرار گرفته و چه بسا نتوانند عدم رضایتشان را اثبات کنند و با مجازات سنگسار یا اعدام مواجه شوند.
طبق ماده هشتاد و دوم قانون مجازات اسلامی ، مجازات زنای با محارم نسبی اعدام و در صورت تمایل و آگاهی طرف مقابل، سنگسار است.
قربانیان تجاوز خانگی از بهم ریختن روابط خانوادگی یا از دست دادن یکی از افراد خانواده بیمناکند. قضاوت در مورد باکره گی آنان هراسانشان می کند . آنان که غالبا برای ایجاد چنین رابطه ای به مرگ تهدید شده اند، به این دلیل سکوت می کنند که به علت نارسایی قانونی، حتی در صورت اثبات بی گناهی شان، مورد حمایت جامعه قرار نگرفته و منزوی می شوند. به هر حال این ایمیل منه و شما هم اگر نقطه نظری داشته باشید که تمایل داشته باشید طرحش کنید، خوشحال خواهم شد که بشنوم : afsoon_gh2005@yahoo.com
... بیشتر
خانم مینا خانی: اولا: جسارت و شجاعت شما در این امر قابل تحسین است و ثانیا: انتقاد هایتان بر فرهنگ ایرانی و مخصوصا بخش فرهیخته اش نیز دقیقا به حق و صادق اند. تصادفا داشتم کتاب ": فروید در مقام فیلسوف نوشته ریجارد بوتبی" را مطالعه می کردم که برای رفع خستگی به فیس بوک آمدم و با مصاحبه شما اشنا شدم. در ص فحه 301 این کتاب دقیقا به همین اتفاقی که بر سر شما آمده پرداخته شده است که دختر نوجوانی به فروشگاهی وارد می شود و فروشنده از روی لباسش ایشان را مورد ازار جنسی قرار می دهد و این دختر بزرگ می شود و این حادثه ناگوار بکل از یادش می رود بعدا روزی وارد فروشگاهی می شود که دور مرد بهش می خندند و ایشان با ترس از فروشگاه فرار می کنند و تصور می کند که اینها به لباس هایش می خندیده اند که بقیه ماجرا مشخصی است. من توصیه می کنم که کتاب های بغایت جالب و روشنگر خانم الیس میلر رواندرمانگر معروف سوئیسی را هم مطالعه کنید و هم به فارسی ترجمه کنید که خود نوشتن و ترجمه نه تنها یکی از راه های رواندرمانگری است بلکه می تواند مردم ایران را با این تابوی جان سخت کودک ازاری و همچنین آزار های جنسی اشنا کنید. با اینکه در ایران انواع و اقسام کتاب های فلسفی و علمی از افلاطون تا هایدگرش نیز ترجمه شده اند اما متاسفانه من به تک فقره هم از همچو کتاب هایی برنخورده ام. در این حوزه جهل و نادانی و بی خبری نخبه گان فرهنگی اصلا و ابدا هیچ فرقی با عوام ندارد. خود خانم الیس میلر در کودکی مورد ازار جنسی قرار گرفته بوده اند ولی بکل از یادشان رفته بوده است. روزی که ایشان داشتند نقاشی می کرده اند آن خاطرات زجر آور به حافظه اش رجعت می کنند و ایشان توسط نقاشی به خود درمانی می پردازند و بعدا در بیش از هشت کتاب در باره این موضوع منتشر می کنند. ایشان بزیان المانی نوشته اند و من ترجمه انگلیسی شان را خوانده ام. ایشان قلم خیلی سلیس و شیوایی دارند و بدبون کلمات قلمبه سلمبه موضوعات خیلی مهمی را توضیح داده اند. تنها انتقاد من به ایشان ضدیت شان با نطریه های فروید است که بعقیده من ایشان فروید را بخوبی نشناخته اند.
Alice Miller
اسم ایشان است و از آنجائیکه همانطوریکه اشاره کرده بودم ایشان بیش از 8 هشت کتاب نوشته اند اگر خواستید من می توانم در باره اهمیت هر یک از آنها توضیحات بیشتری بدهم. من قبلا هم به دوستانی توصیه کرده بودم که کتاب های ایشان باید به زبان فارسی ترجمه و در دسترس ایرانی ها قرار بگیرد که متاسفانه تا کنون کسی دست بکار نشده است.
... بیشتر
آفرين بر شجاعت شما ، اميدوارم با ايجاد آگاهى مشكلات اين چنين را ريشه كن كنيم ، بديهيست كه اولين گام پذيرش مشكل است ، به عنوان يك همكار و هم ميهن به شما براى تصميمى كه در نشر و رويارى با اين مسئله گرفتيد تبريك مى گويم ، به اميد روز هاى زيبا
ba sepas az sar kar khanome mina khani
jorat va shahamt shoma ra tahsin mikonam ke vizeghiha keshvara jahane sevom ra ke be vasete anha jame baste va marize ma ra baz karde va shafafiyate ke shoma be ja gozashtid bar jame ma ba ja mimand
a tashakore faravan az in matalee khoob
با سلام و تشکر از خانم خانی.من به عنوان یک درمانگر و روانکاو که در ایران کار می کنم به وفور با مسئله تجاوز خانگی مواجهم و نکته جالب اینکه بعد از بیان این مسئله توسط فرد در جلسات انفرادی یا گروهی به طور قابل توجهی از فشار روی انها کاسته می شود.فکر میکنم تاتر خانم خانی می تواند نه تنها برای خود ایشان سودمند بوده باشد بل که مشاهده ان با به اگاهی اوردن خاطرات سرکوب شده دوران کودکی که هر چند خودشان نیستند ولی اثراتشان پابرجاست کمک قابل توجهی به قربانیان تجاوز جنسی بکند. ... بیشتر