آیدا قجر
هر هفته ساعت هشت و ۳۰ دقیقه شب به وقت ایران، «شهرزاد پورعبدالله»، رواندرمانگر در گفتوگوی زنده در صفحه اینستاگرام «ایرانوایر» درباره یکی از مسایل مربوط به «سلامت روان» صحبت میکند. در این هفته درباره «مراحل یک رابطه» صحبت کردیم؛ از ابتدای آشنایی تا جداییها و عبور از مرحلههای سرنوشتساز تا نزدیکی دوباره. به تفاوتها و شباهتها پرداختیم که بر چه اساس میتواند عاملی برای نزدیکی یا دوری میان افراد باشد. در عینحال، درباره تغییرپذیر بودن صحبت کردیم.
آنچه در ادامه میخوانید، خلاصهای از برنامه هفتگی «سلامت روان» است.
****
انسانها به رابطه زندهاند و حتی اگر انتخاب کنند که در هیچ رابطهای وارد نشوند؛ باز هم بخشی از وجودشان، تشنه دوست داشتن و دوست داشته شدن است. با هیجان عاشق میشوند و گاه به تلخی از هم جدا میشوند؛ گاهی هم به هزار تقلا و زحمت به رابطهای ادامه میدهند که لزومی بر پایداری در آن نبوده است. اما برخی مراحل در یک رابطه، چنان سرنوشتساز است که جز صبوری و سنجیدن، راهی برای آنکه روشن شدن تکلیف انسانها با خودشان و رابطهای که در آن قرار دارند، نیست. چهبسا، با وجود تمام بدبینیها، اتفاقا پس از عبور از مرحلهای سرنوشتساز، نزدیکی دوباره پیش آید.
اما این مراحل چه هستند و چطور باید با آن مواجه شد؟
- یک رابطه از زمان آشنایی به بعد، چه مراحلی را طی میکند؟
هر رابطهای مثل یک نوزاد مراحل رشد را طی میکند. ما به چهار مرحله اصلی میپردازیم؛ مرحله درهمآمیختگی شدید، مواجه شدن با تفاوتها و به وجود آمدن ترس و تردیدها، تمرین با هم بودن و نزدیکی شدید دوباره که با نزدیکی ابتدای رابطه متفاوت است.
- مرحله درهمآمیختگی و هیجان که معمولا شیرین توصیف میشود، چیست؟
آنچه من به آن میپردازم، تاثیرگرفته از کسانی است که رابطه را مثل رشد یک کودک در نظر میگیرند؛ مثل مدل «مارگارت ماهلر» که رشد عاطفی کودک و رابطه مادر و فرزند را چنین تقسیم کرده است و من از این الگو صحبت میکنم. وقتی نوزاد به دنیا میآید، رابطه میان مادر و فرزند درهمآمیخته است. هر دو فکر میکنند با همدیگر یکی هستند. بعد از شش ماه جدایی از آن در هم آمیختگی رخ میدهد و از همانجا، نوزاد دچار اضطراب میشود. در رابطه عاطفی هم همین مدل صدق میکند. وقتی دو نفر همدیگر را انتخاب میکنند و به هم علاقهمند شده و به هم دل میبندند، مثل رابطه درهمآمیخته مادر و فرزند هستند؛ از یک بستنی و یک بشقاب غذا میخورند و همهچیز را با هم تقسیم میکنند و خوشحال هستند. هر کدام سعی میکنند، برای طرف مقابل خودشان را باز کند و حرفهای زیادی برای گفتن به همدیگر دارند. هیچوقت انسانها مثل این دوران با هم حرف ندارند. مرتب از حال هم خبر میگیرند و کارهای مشترک انجام میدهند و بودن بسیاری را از نظر زمانی یا کلامی با هم میگذارنند. الان فرم رابطه به خاطر گوشیهای هوشمند و شبکههای اجتماعی متفاوت است و این با هم بودن بیشتر است. نمیتوانیم زمان مشخص بدهیم که چقدر این مرحله از رابطه طول میکشد. در این مرحله انتظارات افراد از همدیگر بالا میرود؛ در جریان همهچیز باشد و بیشتر تمایل به این است که دو طرف خود را به هم شبیه نشان دهند؛ در حالیکه در این مرحله هنوز امنیت برقرار نیست. افراد معمولا آنچیزی که دیگری میخواهد را نشان میدهد؛ نیمهدیگری بودن. اگر افراد از اول خودشان باشند، ممکن است که طرف مقابل را پس بزند.
- گفتید افراد در مرحله دوم با تفاوتها مواجه میشوند و میترسند، چرا؟
یکی از حساسترین مراحل رابطه است و تعیینکننده میتواند باشد. اکثر کسانی که مراجعه میکنند، ممکن است برای سالها در این مرحله ماندهاند. بعضی افراد آنقدر قوی و مستقل نیستند که بتوانند رابطهای را تمام کنند یا اینقدر هم پخته و معقول و منطقی نیستند که در رابطه بمانند. برای آنکه ماندن در یک رابطه پختگی میخواهد و باید بتوانید با تجربه زیستی و دانش خوب درباره رابطه و توانایی مدارا و انعطافپذیر باشید.
- ترسی که گفتید ناشی از چیست؟ از دست دادن یا مورد آزار قرار گرفتن؟
میترسند که نتوانند با تفاوتها کنار بیایند. در اول رابطه افراد متوجه تفاوتها نمیشوند. مثلا رابطه افراد را با خانوادههایشان درک نمیکنند. با سر و صدا کردن، توقعات مختلف در شرایط بحرانی بیجواب میماند؛ یعنی آن جوابی را که میخواهند، نمیگیرند. متوجه میشوند که زندگی عادی شروع شده و دیگر مثل قبل متمرکز نیستند. نگرانی دارد که آیا این فرد میتواند مادر یا پدر فرزند من یا همراه طولانی مدت من باشد؟ آیا این تفاوتها رابطه را تهدید میکند؟ چون بعضی افراد میخواهند در رابطه بمانند؛ اما نگران میشوند.
- خیلی وقتها شنیده شده که تفاوتها باعث تکمیل افراد میشود، بعضی اوقات گفته میشود افراد شبیه به هم همدیگر را پیدا میکنند. گاهی این سوال را افراد از هم میپرسند که آیا میتوانید با کسی که شبیه به شماست، وارد رابطه شوید؟ و اکثرا پاسخ میدهند که به هیچوجه. فاکتورهای این شباهتها و تفاوتها چطور میتواند نقطه قوت یا ضعف باشد؟
به نظرم شانس افراد در اینکه با اشخاصی در ارتباط قرار گیرند که با آنها متفاوتند، بیشتر است. بعضی اوقات این فاکتورها از نظر طبقاتی، تحصیلی و شغلی مطرح میشود و بخشی هم انتظارات خانوادهها است. در برخی اوقات افراد جذب تفاوتها میشوند؛ مثلا فردی که محافظهکار است، جذب فردی اهل ریسک میشود. درونگراها جذب برونگراها میشوند و برعکس و نمونههایی اینچنینی. اما این تفاوتها نیست که مشکل ایجاد میکند؛ بلکه تفاوت سیستم ارزشی میتواند مشکل ایجاد کند؛ تعریفی که ما از رابطه داریم. مثلا اگر وفاداری در رابطه برای ما مهم است و برای دیگری اینچنین نیست، یا برابری به معنای مشارکت مالی در یک رابطه، میتواند در صورت تفاوت، مشکل ایجاد کند. بخشی از این سیستم ارزشی میتواند درباره خانواده باشد که مشکلات بسیاری ایجاد میکند. در واقع طرف مقابل نمیتواند مسئولیت را در قبال خانواده درک کند و حس میکند که اولویت نیست. اگر افراد نتوانند به حد وسط تعامل با هم برسند، مشکل ایجاد میشود. بیشترین مسائل مطرح، اعتماد، وفاداری و مسایل مالی است که وقتی تفاوتها زیاد میشود، امکان ادامه رابطه را کاهش میدهد.
- ممکن است که در مرحله ترس جدایی اتفاق میافتد؛ اگر جدا نشوند، چه پیش خواهد آمد؟
درباره این جدایی میخواهم صحبت کنم. افرادی هستند که سالها در مرحله دوم ماندهاند و نتوانستهاند از این مرحله عبور کنند. انگار که رابطهشان نه ۲۰ ساله بلکه ۲ ساله است. مثل کودکی که از نظر احساسی رشد نکرده است. یعنی رابطه ناپخته و خام مانده است. افراد احساس امنیت و آرامش ندارند و اعتماد ایجاد نشده است. یک سری افراد در مرحله ترس از هم جدا میشوند. برخی هم با تجربهزیستهشان احساس میکنند که با گذشتن از حقوق خود و فداکاری و گذشتن از نیازهایشان رابطه را حفظ کنند. این درست نیست و بالاخره به مرحله پشیمانی میرسند. یا اینکه افراد بالغانه عمل میکنند و از این مرحله میگذرند و به مرحله بعدی میرسند که فصل فاصلهگیری است.
- یعنی وارد مرحله سوم میشویم. این فاصلهگیری به چه معناست و چه نگرانیهایی در پی دارد؟
یعنی افراد به سمت استقلال و اهمیت دادن به فردیت خود میروند. مثلا وقت بیشتری با دوستان خود میگذرانند. هرکس به علایق شخصی خود میپردازد و فعالیت میکند. دیگر افراد به تفاوتها بسنده نمیکنند و کار خودشان را میکنند. ترسی که اینجا پیش میآید، میتواند این باشد که افراد احساس کنند نادیده گرفته میشوند. به نظر من اگر افراد این فاصلهگیری را به عنوان مرحلهای طبیعی قبول کنند، نترسند و صبور باشند، به مرحله بعد میروند. دقیقا مثل دوران استقلال کودک که مادر میترسد از این جدایی، بایستی این فضا به طرف مقابل داد. در رابطه عاطفی دو نفری که با هم هستند، اگر آزادی را در چهارچوبهای تعریفشده ارزشی و اخلاقی به همدیگر بدهند، از این مرحله رد میشویم و اگر افراد به مرحله آخر برسند و اتفاق خاصی نیفتد، تقریبا میتوانیم بگوییم افراد میتوانند در کنار هم سالم زندگی کنند. ماندگاری که بر اساس انتخاب خواهد بود که میدانیم تفاوتهای خودمان و طرف مقابلمان چیست، انتخاب کردهایم. انتظاراتمان را بدون نگرانی بیان کردهایم. در این مرحله خیلی چیزها مشخص میشود؛ اینکه مشخص میشود طرف مقابل شما کنترلگر یا امن است، مشخص میشود. شناخت پدید میآید. اینجا هم میتوانید تفاوتهایی را ببینید که آیا میتوانیم با این سیستمهای ارزشی دوگانهای که پیش میآید، میتوانید زندگی کنید یا خیر.
- میتوان گفت سیستم ارزشی که صحبت کردید، در این مرحله محک میخورد؟
بله. در این مرحله در حالیکه ما به طور مستقل عمل میکنیم، اما از هم با خبر هستیم. مثلا از خانه بیرون میروم. درست است که اجازه نمیگیرم اما خبر میدهیم. یا اگر تغییری در برنامه هماهنگشده میان دو نفر پیش میآید، خبر داده شود و نگرانی ایجاد نشود. این با کنترل فرق میکند. این یعنی من به تو اطلاعاتی میدهم که در حینی که برنامه روزانه متفاوت داریم اما در یک رابطه مشترک هستیم.
- در صحبتهای شما هم بود، خیلی هم شنیده میشود که در مرحله شناختن، طرف مقابل را بپذیریم. اما از طرف دیگر انعطافپذیری افراد در مقابل تغییر هم مطرح است. تغییر چطور در رابطه تعریف میشود؟
ما وقتی از تغییر صحبت میکنیم، یعنی افراد در یک رابطه تغییر میکنیم. مراحل رشد ما تا شصت سالگی هم میتواند ادامه داشته باشد. وقتی میگوییم نمیتوانی کسی را تغییر دهی؛ یعنی نمیتوان شخصیت افراد را تغییر داد و شخصی دیگر از آنها ساخت. اما میتوان رفتار افراد را تغییر داد. مثلا شخصی وقتی برای قرار دیر میکند، خبر نمیدهد. خب اگر اطلاع دهد مهم نیست؛ اما بدون خبر ماندن، مشکل ایجاد میشود. تقاضا میتواند این باشد که از طرف مقابل بخواهید دفعه آینده خبر بدهد. این یعنی تغییر در رفتار. شما نمیخواهید یک آدم خجالتی را معاشرتی کنید یا یک فرد کمحرف را پرحرف کنید. یا درونگرا را برونگرا کنید. یک آدم سیاسی را به کسی تبدیل کنید که اصلا در مقابل سیاست است. شخصیت افراد را نمیخواهید تغییر دهید. بلکه میخواهید آنچه شما را آزار میدهد تکرار نشود؛ هر دو طرف بایستی از هم این انتظارات را داشته باشند.
- به مرحله آخر میرسیم. اگر افراد بتوانند بالغانه با ترسهایشان برخورد کنند، مرحله رشد و سنجش را بگذرانند، نزدیکی دوبارهای که برایشان اتفاق میفتد به چه شکل است؟
اگر افراد بتوانند از این مرحله که تصور بیخیالی و از بین رفتن عشق میدهد و علاقه کاهش یافته، بگذرند؛ وارد آخرین مرحله میشویم که نزدیکی دوباره است و با نزدیکی اول رابطه کاملا تفاوت دارد. مرحلهای است که بر اساس شناخت، درک و انتخاب و پختگی و توانایی مدارا و انعطافپذیر بودن است. در این مرحله سیستم ارزشی همدیگر را شناختن، احترام گذاشتن به دیگری خواهد بود، بدون آنکه افراد خودشان را فراموش کنند. در این مرحله درباره مسایل بنیادیتر و هستیگرایانهتر صحبت میشود. اینکه به عنوان دو انسان که کنار هم قرار گرفتهاند، برنامههای کوتاهمدت و بلندمدتشان چیست و برنامههای کاری و بعد از بازنشستگی و نوع زندگی و روابط صحبت میشود و چون این مرحله با آرامش و امنیت خواهد بود که از روی اثبات خود نیست، ثبات خواهد داشت. امنیتی در این مرحله هست که افراد با هم راحت صحبت میکنند؛ بدون نگرانی از قضاوت. مثل اتفاقی که بین افراد و فرزندان بالغ رخ میدهد که اگر فرزندان ما رفتهاند تا به زندگیشان برسند، نزدیکی از بین نرفته است بلکه مدل دیگری از نزدیکی پیش خواهد آمد. افراد به همدیگر دلبسته خواهند بود و نه وابسته؛ دلبستگی که در آن امنیت خواهد بود و دوام رابطه تضمین میشود. یک مساله دیگر که در رابطه باید وجود داشته باشد، نادیده نگرفتن دورههای زندگی است. یعنی توقعات ما به مناسب سن و زندگی خانوادههایمان تعریف میشود. افرادی که سعی میکنند خودشان را با دورههای خاص زندگی در این دورهها تطبیق میدهند، معمولا رابطهشان بحرانی نمیشود. ولی اگر یک رابطه، انعطافپذیر نباشد و افراد چهارچوبهای خشک و تعریفشده و بدون قابلیت بازبینی داشته باشند، به مشکل میخورند.
از بخش پاسخگویی دیدن کنید
در این بخش ایران وایر میتوانید با مسوولان تماس بگیرید و کارزار خود را برای مشکلات مختلف راهاندازی کنید
ثبت نظر