محمد تنگستانی
ممیزی و سانسور کتاب چه در دروان پادشاهی پهلوی و چه در حکومت جمهوری اسلامی، یکی از مشکلات اساسی نویسندگان بوده است. در پروژه «نامهای به سانسورچی»، «ایرانوایر» از شاعران و نویسندگان خواسته است خطاب به فرد یا افرادی که آثارشان را ممیزی و سانسور میکنند، نامهای بنویسند. هدف از نگارش این نامه، تعامل و گفتوگو بین قاتل و مقتول نیست. هدف، انتشار حرفهایی است که هرگز نویسندگان موفق نشدهاند خطاب به این افراد ناشناس اما تاثیرگذار در صنعت چاپ و نشر بزنند؛ افرادی که به نوعی میتوان آن ها را نویسنده دوم و نهایی هر اثر منتشر شده نامید. امیدواریم که این نامهها توسط سانسورچی های گمنام خوانده شوند بدون این که امیدی برای تغییر روند فکری آن ها داشته باشیم.
در این پروژه از تمبر پستی «محمود دولتآبادی» برای پاکت ارسالی این نامهها استفاده شده است. استفاده از این تمبر به معنی توهین، افترا و یا قرار دادن این نویسنده نامدار ایرانی هم سو با اداره ممیزی کتاب نیست. هدف استفاده از این تمبر، اعتراض به عدم صدور مجوز انتشار برای کتاب «زوال کلنل» این نویسنده است؛ نویسندهای که آن را «آقای رمان» مینامند اما اجازه انتشار کتابش را نمیدهند.
هفتمین نامه از این مجموعه را «نیما صفار سفلایی»، شاعر ۴۸ سالۀ زاده تبریز خطاب به واحد ممیزی کتاب در وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی نوشته است. نیما تا کنون شعر و داستانهایش را به صورت زیرزمینی منتشر و پخش کرده است. «ایرانوایر»هم اکنون نامههای متعددی از نویسندگان آماده انتشار دارد که بهتدریج منتشر میشوند. ولی شاید شما هم بخواهید خطاب به این افراد نامهای بنویسید و در این پروژه مشارکت کنید. برای دانستن اطلاعات بیشتر به ما ایمیل بزنید : info@iranwire.com
سانسورچی، سلام
آخه عزيزم، عشقم، قشنگم چه نامهای برایت بنویسم؟ آخه نامه به تو، آخه تو توی من چه میكنی بی اذن دخول؟ من تنها یک صحبت آناناسي با تو دارم . يك شكايت ِمن ِچيزنويس و چيزساز از امر ِسانسور و جنابعالی سانسورچی میتونه اين باشه كه "چرا ضوابط و حدودش روشن نيست؟" میگه "تكليف ما رو معيّن كنين لطفا كه چي بسازيم و چي بنويسيم؟"
بيايم سانسوری رو تصوّر كنيم با قواعد دقيق و مشخص، شدنيست اين تصوّر؟ اگه آره، تبعاتش چی میشه؟
دوّمی روشنه، دستگاه سانسوری با حدود و ضوابط مشخص، سانسورچی رو به يه مأمور معذور تبديل ميكنه؛ يه آچار ساده نه حتی فرانسه، بلکه بياعتبارتر از مهری كه میكوبه و چون اينجا مراد از سانسورچی صرفا مأمور سانسور نيست، اين هيچكاره و تحت قاعده و حدود بودن به كلّ سيستم تسرّی پيدا میكنه و مزيّت نسبی حاكم به محكوم رو به حدّاقل ميرسونه و عملا با تكثير اقتدار و ميون اومدن "يك كلمه: قتون" و مشروط شدن، زمينه چرخش ِخود ِقوانين هم فراهم میشه؛ چرخشی كه میتونه سامانشون رو تو چرخ دندههاش ماسنا يا ااسنم كنه چون اين قوانين از وفاق و قرارداد اعتبار نمیگيرن و از قدسیسازی مشروع و فربه میشن. درست؟
از اون طرف، قواعد مشخص، اگه حدِّاقلي باشن كه هر چيزبهدستي با ابزار قلم، قلممو، آرشه، لنز، چكش و ... راه دور زدنشون رو اوستا میشه. اگه قوانين شفاف شامل هزاران تبصره و جزئيّات و فهرست مبسوط ممنوعيّتها بشن هم كه خودشون میشن يه پا اثر انتقادي و بيشتر از هر محصول خلّاقيّتي برملاكننده وضع موجود و مايه انبساط خاطر. يادته لابد ...
سوّمين چيز ِهمين دوّمی اينه كه سانسور معمولا به صورت ايجابي خودش رو نشون میده. چطور؟ میگی "اينا تأييد صلاحيّت شدن" از هزاران صلاحيّتی كه رد كردی، كمتر میگی. كميته نجات تشكيل میدی تو دهه شصت كه تشخيص بدي "كيا بهتره اعدام نشن" و از هزاراني كه اعدام میشن حرفی نيست. خلاصه عزيزكم هر كاري میكنی كه مصالح ما، كه بداهتا قادر به تشخيصشون نيستيم، در همه شئون اعمال شه و طی فرآيند ِجواز و جايزه و مجوّز، يه اقتصاد تموم عيار از بده بستونها شكل میگيره؛ يه بازار كامل. شايد واسه همينه كه خيلي از طرفدارای سينهچاك ِشل شدن سانسور با برطرف شدنش به شدّت مخالفن. نه؟ راست و حسيني نه؟ چرا؟ من بگم؟ چون همونطور كه اگه حلقهي سانسور زيادي سفت و تنگ و شريانفشار بشه، بازارش فشل ميشه و چرخش پنچر، زيادي شل شدنش هم امكان سر به در بردن به ما ميده و اين عرصه رو بلاموضوع ميكنه. پس كم نميبينيم سانسورچيهاي مهربوني مثل تو كه سانسور رو معقول میكنين و اهل معامله و مبادله و زير و رو كشی و لبخند هستين و خيرمون رو میخاين و دائم اشتغال به شهيد شدن دارين تا ما رو از آسيب اون سانسورچی بدهها مصون نگه دارين.
حالا اوّلی: واقعن میشه حدود و قوانين سانسور رو، ولو نظري، دقيق و روشن كرد؟ میشه يه گزاره با مصاديق ِدقيق داد؟ مثلن الآن میگی "سياهنمايي ممنوع!"، میگيم تعريف مشخص نداره. ولي تلاش برای تعريف مشخص به كجا میرسه؟ مثلا بگي "ارائهي تصوير نامطلوب از قوّهي قضاييه ممنوع!"، خوب اينم مبهمه كه! بگی "نبايد هيچ انتقادی متوجّه هيچيك از احكام صادره از قوّه قضاييه بشه"، مرز انتقاد و نمايش كجاست؟ مثلا مستندی ساخته بشه در مورد كارگرای شلاقخورده معدن يا خانواده اعدامیها، نهايت تلاش برای بیطرفی و گزارش صرف هم بشه ... میدونيم نمیشه ساخته بشه ... حتی نمايش تن شلاق خورده رو میتونن تخريب و تشويش و ... بدونن. بگی "جز تأييد و تمجيد هيچ اشارهای به احكام صادره از قوّه قضاييه نشه"، تو اين حالت هم ذمّ شبيه مدح فقط يكي از گزينههای ممكنه و خودتم میدوني بزرگوار كه فضاي مدّاحی مطلق عملا يه پا نقض غرضه و با هر چه درشتتر كشيدن ِخطّ قرمز دور يه سری حيطهها، عملا از عرصه گفتگو حذفشون میكنين و كلّهم اجمعين چراغ قرمز ازشون میسازين و چون ملّت به تجربه ديدن صبر سبز شدن به ثمر نمیرسه، در جا دور میزنن و جای پیگيری ترجيحات و خواستهای ايجابی، يك "نه" جلوی هر چيزي كه مصداق اون طرف باشه میذارن. رفتن ۴۵ تا از۴۶ تای تهرون تو مجلس و آخر شدن ِتنها فرد راه يافته از اونور، اونم علیرغم سالها و ميلياردها خرج و تبليغ و ... فقط يه نمونهی رو اومده از عملكرد اين « نه" محسوب میشه.
اگه يه آسيب تو برخورد با هر واژه، رفتن پیدقت ديكشنریواره، اون يكيش تعميم دادنای معناساز و رد كردن كلّ هستی از سوراخ سوزنه. با اجازهت من به حدود معنیداری هر چيز فكر میكنم. مثلا با اين كه به زور دگنگ بگيم تو جوامع باز هم مسائل بازار يا تعارض باورها منجر به سانسور میشه، ميونهای ندارم و چرتش میدونم. مثلا طرف میدونه اگه فيلمی صراحتا نژادپرستانه بسازه، هم شكست تجاری میخوره، هم طرد میشه يا اگه به فردی توهين كنه، طرف میتونه بكشتش دادگاه و حالشو بگيره، بعد بگه "خب اينا هم سانسوره ..." بذار بگه. بی خيال! باشه؟
يا همين اصطلاح "خودسانسوری" كه هر جا خرجش میكنيم، به نظر من چون تعميم دادن يه وضعيّت محدودتر به شرايطي به مراتب نكرهتر و متنوعتره، خيلي تخفيف میده اوضاع رو و ذهن رو تو اين عنوان كاناليزه میكنه. بله، يه ترس خودآگاه يا ناخودآگاه از عقوبت هست كه میشه خودسانسوری گفتش. ولی يككم حواستو بده به من تا بگم بهت "تو لحظه گفتن گرفتار محدودههاش میشيم و همين محدودههان كه امكان میسازن ».
از بخش پاسخگویی دیدن کنید
در این بخش ایران وایر میتوانید با مسوولان تماس بگیرید و کارزار خود را برای مشکلات مختلف راهاندازی کنید
ثبت نظر