محمد تنگستانی
سیاستهای جناحی سازمان صداوسیما در سالهای گذشته، یکی از علتهای بیاعتمادی مخاطب به برنامههای ساخته شده در رسانه ملی بوده است.
تاسیس شبکههای خانگی زیر نظر وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی و ساخت و عرضه سریالهایی مانند «قلب یخی»، «قهوه تلخ» و «شهرزاد» و نیز استقبال و استقلال مخاطب در انتخاب و زمان تماشا سبب شده است که برنامههای ساخته و پخش شده از سوی رسانه ملی، از رونق بیفتد. برخی از منتقدان شبکههای دولتی و نیمه خصوصی، سیاستهای کلی و خطوط قرمز در ساخت و عرضه محصولات تصویری بین این شبکهها را یکی میدانند و میگویند وزارت ارشاد حساسیت کم تری به برخی از خطوط قرمز دارد که سبب خلق و عرضه محصولات متفاوتتری توسط شبکههای خانگی شده است. جدا از تمام این خطوط قرمزها، نویسندگان، کارگردانان، تهیهکنندگان و بازیگران چه مشکلاتی در کار با سازمان صداوسیما دارند؟
مدتی پیش۳۰ زن بازیگر در مورد فساد در تلویزیون ملی ایران نامهای خطاب به «اصغر پورمحمدی»، معاون سازمان صداوسیما نوشتند. در این نامه، این زنان بازیگر گفتهاند عدهای از تهیه کنندگان و کارگردانان تلویزیونی- که از فیلترهای بسیار سخت حراستی صداوسیما گذر میکنند، این بازیگران را به خاطر این که به درخواستهای بی شرمانه تن نداده و یا ازدواج کردهاند، بیکار و حذف و یا سبب ممنوعیت تصویری آن ها میشوند.
مشکلات اقتصادی، انتخاب سلیقهای افراد و مسایل اخلاقی در کنار بیاعتمادی مردم به شبکه ملی از عمدهترین چالش های این سازمان در سالهای گذشته بوده است.
«خالق گرجی»، کارگردان، تهیه کننده و شاعر ۴۰ ساله زاده نوشهر امروز در کانال تلگرامش یادداشتی را منتشر کرده است. در کارنامه او، سابقه همکاری با شبکههای یک، سه، جام جم، سحر، چهار و شبکه قرآن وجود دارد.
پس از کارگری در معدن
خالق گرجی
میدانم این عنوان خیلی کلیشهای است اما واقعا برنامهسازی در تلویزیون ایران(صداوسیمای خودمان) از سختترین کارهای روی زمین است؛ علی الخصوص که خروجی کار، انسانیت و اخلاق انسانی برایت اهمیت داشته باشد و بنا نباشد به خاطر پول، سراغ هر محتوایی و موضوعی بروی.
من از سال ۸۴ شغلم شده برنامهسازی برای تلویزیون به صورت آزاد؛ کاملا هم آزاد چون هیچ وقت استخدام رسمی جایی نبودهام. در این سالها، از ویدیوگرافیک و تدوین گرفته تا تصویربرداری، نویسندگی، کارگردانی و تهیه کنندگی را تجربه کرده ام. حتما خیلی ها الان میگویند چه خوب. نه؛ عجله نکنید! هنوز از سوزشی که روی پوست مهره های پشتم حس میکنم، چیزی نگفتهام.
برنامه سازی یک کار تمام وقت است. باید عاشق هنر و رسانه باشی. باید از خیر خیلی چیزها بگذری و تازه آن وقت اگر به چشم آشنایان دور و نزدیک موفق بیایی، یعنی مثلا برنامهای روتین _روزانه یا هفتگی _ داشته باشی، همه چیز برایت خوشایند خواهد بود. حتی همکلاسیهای سه نیمکت آن طرفتر سالهای نوستالژیک شهرستان، خیلی اتفاقی جلوی سوپراستار پیدایت میکنند و درآغوشت میگیرند. تا از این گیجی در بیایی، میبینی پشت چراغ سبز چهارراه «پارک وی»، نمیدانی باید کدام سمت بپیچی. اصلا کجا می خواستی بروی.
حالا اگر برعکس، مدتی از آنتن خبری نبود، یا به دلایلی مورد پسند مدیران نبودی و برای درآوردن خرج زندگی، پناه بردی به روابط عمومی های سازمانها و وزارتخانههای مختلف، نباید کسی از این موضوع چیزی بفهمد؛ علیالخصوص مدیران سازمان و دوستان خبرنگار. چون دیگر فقط خودت هستی و خودت. حتی فامیل، دوستان و آشنایان و دریک کلام، نگاه عمومی، این نگاه منزه و عزیز در این وضعیت، فقط نیشش را تا بنا گوش باز میکند و می گوید: «نه؛ دیدی تو این کاره نبودی.»
پس باید یاد بگیری همیشه جوری وانمود کنی که انگار داری مهم ترین کار تلویزیون را انجام میدهی؛ حتا اگر هنوز نفهمیده باشی واقعا مهم ترین کار در تلویزیون، چه کاری است.
باید یاد بگیری با مدیران مطابق میلشان رفتار کنی و اگر حقی از تو ضایع شد، اگر ظلمی برتو رفت، ساکت باشی، دم نزنی و سر از رسانه ها در نیاوری که مبادا عامل بیگانه شمرده شوی، مبادا گره کارت از این که هست بیش تر شود و...
باید یاد بگیری هیچ وقت تهیه کنندگی برنامهای زنده و صبحگاهی را قبول نکنی، حتی اگر دست به دامانت شده باشند. حتی اگر نپذیرفتن تو، موجب حذف برنامه از شبکه باشد چون ممکن است تهیه کننده قبلی همان برنامه، فردا همه کاره شبکه تازه تاسیس مستند بشود و تو مجبور باشی به خاطر بیماری حاد یکی از سوژههایت، بدون هیچ قراردادی، فیلمت را در اختیار شبکه قرار بدهی. چرا که برایت اهمیت دارد سوژه قبل از مرگ، فیلمش را از آنتن ببیند و بعد از پخش، تکلیف فیلم و حقوقش روشن شود.
اما بعد از چهارسال دوندگی، دنبال حقوق فیلمت به جایی نرسی و حتا پس از رفتن مدیران وقت(حمید ابراهیمی و رضا پورحسین)از شبکه مستند، حتی در دوره مدیریت «امیر تاجیک» هم نتوانی راه به جایی ببری.
شاید دلیل همه این نامهربانیها، بیگانگی بخش قابل توجهی از مدیران سازمان صداوسیما با مقوله فرهنگ و رسانه باشد. در طول بیش از ده سال برنامه سازی، کم تر مدیری دیده ام که در عمل درک درستی از رسانه داشته باشد. خیلی از مدیران سازمان، آدمهای خوبی هستند اما به خاطر معمولی بودن بیش از حد، به درد مدیریت رسانه نمیخورند. ممکن است به درد مدیریت ادارهای با حساسیت کم تر و اندازه کوچک تر بخورند اما واقعیت این است که رسانه به مدیران نخبه، باسواد و جسور نیاز دارد، نه مدیرانی محتاط که حافظ منافع موقعیتی خودشان باشند.
این یادداشت تنها یک گلایه شخصی نیست بلکه برملا کننده وضعیت بخش بزرگی از تهیه کنندگان مستقل است. بعضی از ما به خاطر وصول پرداخت های معوقه، مجبور به سکوت میشوند، برخی به خاطر احتمال تصویب طرحها در آینده و بسیاری هم به خاطر ترس از نگاه عمومی. اما نتیجه مجموع این ها چیزی است شبیه به گروگان بودن یا در شکل بدبینانه تر، وضعیت تجاوز و سکوت.
از بخش پاسخگویی دیدن کنید
در این بخش ایران وایر میتوانید با مسوولان تماس بگیرید و کارزار خود را برای مشکلات مختلف راهاندازی کنید
ثبت نظر