ایرنیانی که بهتر است بشناسیم....
آمریکا کشور پهناوری است، ایرانیان بسیاری بنا به جبر روزگار یا از سر دلخواه و اراده خودشان به این کشور هفتاد و دو ملت مهاجرت کرده و توانسته اند با وجود همه دشواری های مهاجرت، مسیر موفقیت و تلاش را طی کنند. از این هفته بنا دارم هر هفته شما را با یک ایرانی موفق در آمریکا آشنا کنم، ملاکم برای موفقیت، الزاما داشتن پول و سرمایه نبوده است، برای شناسایی آدمهای این بخش به تلاش و اراده و میلشان برای طی کردن مسیر اثبات خودشان و از پا ننشستن هاشان توجه کرده ام، کسانی که هر بار زمین خورده اند و هر بار هم برخواسته اند و از نو شروع کرده اند. اسم این مجموعه را هم می گذارم «ایرانیانی که بهتر است بشناسیم»
«میترا گل نظر»، یک کارخانه کوچک بستنی سازی دارد در شهر سن رومن، جایی بین سن خوزه و سانفرانسیسکو، «حسین گل نظر» پدر میترا، قریب به هشتاد سال پیش در منطقه نازی آباد تهران از پیشروان صنعت بستنی سازی سنتی در ایران بوده است. میترا میگوید خودش هم از صفر شروع کرده و برای گذران زندگی در آمریکا همه کارهای سخت و دشوار را امتحان کرده و در نهایت از ده سال پیش به فکرش رسیده که راه پدرش را دنبال کند، او میگوید تنها کارش ساختن یا فروختن بستنی نیست، بلکه با فروختن هر دانه بستنی زعفرانی، تلاش میکند بخشی از تاریخچه و فرهنگ کشورش را هم به مشتریهای آمریکایی آموزش دهد. برای انجام این مصاحبه به سن رومن میروم و از کارخانه ایی که بوی گلاب و شیر و شکر میدهد بازدید میکنم. مصاحبه که تمام میشود، با یک بستنی زعفرانی مخلوط با فالوده خستگی راه را فراموش میکنم.
«پدرم همیشه بوی خوش زعفران و شکر میداد، او از سن نوجوانی و وقتی پدرش را از دست داد، برای بقا و دوام خانوادهاش وارد بازار کار شد، آن روزها ساختن بستنی به سادگی امروز نبود، یعنی خبری از این همه ماشین آلات و ادوات نبود و دستی انجام می شد. اما طعم خنک و شیرین بستنی پدرم را خوش خلقترین مرد دنیا کرده بود. سر و کارش با گلاب و خامه و هل و شیر و زعفران و ثعلب بود. او یک مغازه کوچک بستنی فروشی در نازی آباد راه اندازی کرد و برای اولین بار به فکرش رسید که زعفران را با بستنی مخلوط کند. این قصه مربوط به هشتاد سال پیش است. آن روزها کاسبها هم مردم دار بودند و هم به کیفیت جنسشان توجه میکردند. به هر حال جلوی مغازه کوچک پدرم که فقط بستنی سنتی زعفرانی و فالوده داشت، صف طولانی مردمی تشکیل میشد که شاید از دورترین نقطه تهران می آمدند»
چطور شد که ادامه مسیر او به ذهنت خطور کرد؟
من یک بچه مایه دار بیدرد نبودم. وقتی مجبور بودم برای دوام در جامعه آمریکا روزی ۱۲ ساعت در رستوران کار کنم، همان روزها به این مسئله فکر میکردم که چرا بسیاری ملتها، همان اندک داراییهایشان را با تمام توانشان تبلیغ میکنند پس چرا ما این کار را نمیکنیم؟
پدرتان شما را دراین انتخاب همراهی کرد؟
طبیعی است که از او سوال میکردم اما آنچه که پدرم به من یاد میداد با آنچه که منطبق با امکانات اینجا بود زمین تا آسمان تفاوت داشت. از رشته و شیر و خامه گرفته تا مواد اولیه و دستگاه و ملزومات. بارها زمین افتادم و بلند شدم، سیلی از چپ و راست خوردم و سر راست کردم، سرسختی بسیاری از خودم نشان دادم تا بالاخره توانستم مسیرم را پیدا کنم.
هیچ وقت نشد که درگیر این احساس باشی که به صرف زن بودنت، امکان موفقیت چندانی نداری؟
خیر. اتفاقا بر این باورم اگر از همه عناصر زنانه وجودت استفاده کنی امکان موفقیتت بیشتر خواهد بود. به خاطر ظرافت، قدرت مدیریت و همه جنبه نگری ماجرا، به باور من زنها واقعا قوی ترند. آنها قدرتمندند. من همیشه متوجه قدرتهایم بودهام. با هر مانعی که مواجه میشوم شروع میکنم به جمع آوری اطلاعات، میخواهم قوی بمانم و ثابت کنم که یک زن با حداقل امکانات مالی و با ایدههای ذهنیاش هم میتواند یک بیزنس را هدایت کند. اولین کاری که کردم این بود که ایدههای زنانه را در بسته بندی بستنی مداخله بدهم. بسته بندی بستنی مشخص بود که با نگاهی زنانه ساخته شده، گر چه به هر حال نمیشود مسائل بیولوژیک و وظایف مادری را نادیده گرفت.
به خاطرم میآید که باردار بودم که یک گوینده رادیو به نام «نارسی دیوی»، مرا برای مصاحبه دعوت کرده بود. دکتر به من استراحت مطلق داده بود اما من نخواستم این فرصت را برای معرفی بستنی از دست بدهم به خانه نارسی دیوی رفتم، وقت برگشتن وقتی او در را پشت سرم بست به نیمه پلهها که رسیدم دیگر احساس میکردم مطلقا امکان تکان خوردن ندارم شاید ساعتها آنجا خشکم زده بود.
هیچ وقت از منظر جنسیتی نگاهت نکردند؟
چرا. پیش آمده. شاید بیشتر در مارکیتینگ ایرانی. مثلا در بازار لوس آنجلس که سیستم بازار قدیم ایران حکمفرماست، نتوانستم سر پا بمانم. وقتی میبینند یک زن هستی سعی میکنند با تعریف و تمجید از بستنیهای رقیب، انرژی تو را بگیرند. یا طرف شروع میکند به شر و ور گویی چون تو یک زنی و خیال میکند سکوت میکنی چون میخواهد در نهایت یک پارت بستنی از تو بخرد.
موانع جدی هم داشتهاید؟
بستگی به نوع نگاه شما دارد. من به آنچه که دیگران اسمش را مانع میگذارند، به چشم یک فرصت نگاه میکنم، مادرم بیمار است و نیاز به پرستاری دائم دارد، شخصا او را تر و خشک و مراقبت میکنم، بچههایم را میبرم و میآورم، وابسته به غذای بیرون و زندگی کنسروی هم نیستم، مشکلاتم را تبدیل به فرصت کردم. مثلا برای حفظ خانوادهام، کارگاه بستنی سازی را تبدیل به یک محل خانوادگی کردم.
چطور ؟
خانوادگی کارخانه را اداره میکنیم. برادرم امور اصلی را در دست دارد، خواهر دیگرم مدیر داخلی است، دختر برادرم از کالج که برمی گردد، اگر وقت اضافه داشته باشد، میآید در هم زدن ظرف فالوده همراهی میکند، حتی بچههای کوچک خانواده در زمان فراغت لیبل میچسبانند و کمی هم پس انداز کنند.
مورخان میگویند که بستنی به شکل امروزی یک محصول وارداتی است؟
شاید بستنی امروزی وارداتی باشد اما تاریخچه بستنی سنتی در ایران بسیار ریشه دارتر از این حرف هاست. در گذشته خرما را درون شیر میخیساندند و تا صبح زیر زمین یخ زده پنهان میکردند تا برف اندود شود. یا یخ و نمک را در یک بشکه دو جداره میریختند و شیر و ثعلب را در جدار میانی و آنقدر تکان میدادند تا مخلوطی شبیه به بستنی امروزی تولید میشد. ریشه این کارها طولانیتر از بستنی امروزی است.
در این مدت ابتکاری هم بنا به ذائقه مشتری به خرج دادهاید؟
بله. ماه رمضان که فروش بستنی به شکل چشمگیری کاهش پیدا میکرد من بستنی خرمایی را تولید کردم. با خرمای طبیعی و شیر. خرما را شب تا صبح توی دستگاه خنک کننده نگه داشتم و روز بعد با تیکههای خرما، بستنی تازهای ساخته شد. این بستنی گر چه بین ایرانیها طرفدار چندانی پیدا نکرد اما برای آمریکاییها خیلی جالب بود.
محصولات شما بیشتر مورد توجه چه طیف و گروهی است؟
خوب این بستنی چون فاقد تخم مرغ است بین هندهای ساکن کالیفرنیا طرفدار دارد. از آنجایی که کوشر هم هست یهودیها به راحتی میخرند. فالوده اما مورد توجه آمریکایی هاست چون فاقد چربی است و میشود از لیموی تازه هم وقت سرو آن استفاده کرد.
شما زن پولداری هستید؟
نه. اگر این سرمایه و وقتم را در مسیر دیگری صرف کرده بودم شاید پولدار بودم. هرگز به فکر عوض کردن مسیرم نیفتادم چون برای خودم ایده داشتم، ایدهام معرفی بخشی از تاریخ و هیستوری کشورم بود. تجارت صرف نمیخواستم، میخواستم یک دسر ایرانی را به دنیای پیرامونم معرفی کنم که برای یک خارجی هم وِیژه وقابل قبول باشد و بخشی از تاریخ کشورم را معرفی کند.
وقتی مصمم شدی این کار را در پیش بگیری، تمام اصول کار را میدانستی؟
نه. راستش من از بستنی، فقط خوردنش را بلد بودم. وقتی تصمیم گرفتم در اولین قدم شروع کردم به کلاسهای بستنی سازی رفتن. از ب بسم الله و اینکه از کجا شکر بخرم یا چه خامهای استفاده کنم را به روش آزمون و خطا پیش بردم، پدرم در سفرش به آمریکا خامههای اینجا را تست کرد و تنوع آنها را دید، اما کیفیت و جنس مواد اولیه اینجا با ایران تفاوت اساسی دارد. در طول مسیر میخواستم به همان مزهای برسم که پدرم رسیده بود. میخواستم کاری کنم که مشتری خیال نکند فقط دارد یک دسر میخورد و تمام. بلکه از خودش بپرسد این مزه از کجا بود؟ چه ترکیباتی داشت؟ یک جور تاریخ انگار پشت سرش داشت؟ و من دلم میخواست تاریخ پشتش را هم بگویم. دلم میخواست فرهنگ کشورم را معرفی کنم و از گلاب و قمصر و باغهای کرمان بگویم برای آن رهگذر آمریکایی.
حالا بلدی بستنی درست کنی؟
بله همه کارهای مربوط به بستنی و فالوده را از پایه و اصول بلدم. از هم زدن بستنی بگیر تا دلیوری کردن و سرکشی به سردخانه و همه این کارها را انجام دادهام. گاهی تا نیمه شب و دم صبح بالای کار ایستادهام.
برخورد بازار آمریکا با بستنی سنتی ایرانی چه بوده؟
سال ۲۰۰۷ وارد مارکت آمریکایی شدم. همان سال بود که یک کانتینر سفید لگو زده را برداشتم و با کمترین سرمایه و پشتوانه با هول فود میتینگ گذاشتم. کارشناسشان یک قاشق بستنی زعفرانی خورد و گفت من این جنس تو را خریدارم. آن روزها حتی نمیدانستم بارکد چیست. ترکیباتی که پشت بسته بندی بستنی نوشته میشود، چیست؟ اصول اولیه کار را نمیدانستم. فقط توانسته بودم مزه دلخواهم را بعد از بارها آزمون و خطا به دست بیاورم. مزهای که مشتری را دلشاد میکرد.
با مسئولین هول فود که قرار میگذاشتم تعریف میکردم تاریخچه بستنی را. توضیح میدادم در مورد زعفران ایرانی و اینکه زعفران چه منافعی دارد؟ توضیح میدادم که این بستنی قسمتی از تاریخ کشور ماست و تو با خوردن آن با بخشی از آن تاریخ آشنا میشوی. من بستنی فروش نیستم بلکه تاریخ فروشم.
هیچ وقت پیش آمد که بابت ذائقه آمریکایی کارت را تغییر بدهی؟
بله. سال دوم کارم بود که مجبور شدم بابت رضایت مشتری آمریکایی از میزان زعفران بستنی و شکر کم کنم. به تدریج فهمیدم که فالوده جزو محصولاتی است که مورد پسند ذائقه آمریکایی هاست، از آنجایی که هیچ نوع چربی در آن به کار نمیرود و با لیمو و آب شاه توت قابل خوردن است.
هیچ وقت شکایتی دریافت کردهای؟
بله یک بار همین چند وقت پیش یک مشتری از وجود یک تکه از ظرف پلاستیکی بستنی شکایت کرده بود.
از بخش پاسخگویی دیدن کنید
در این بخش ایران وایر میتوانید با مسوولان تماس بگیرید و کارزار خود را برای مشکلات مختلف راهاندازی کنید
ثبت نظر