تاریخ ایران و جهان به زندگی و سرنوشت چهرهها گره خورده است؛ هر یک خشتی گذاشتهاند تا سقفی پدیدار شود؛ خشتهایی که گاه به قیمت زندگی و جانشان تمامشده است. در این معماری عظیم، زنان و مردان بسیاری نقش آفریدهاند. از سوی دیگر، در تاریخ جهان بسیاری از زنان و مردان دیگر به دلیل استعداد شگرف آنها برای تخریب و نابودی ساختههای دیگران، «تأثیرگذار» نامگرفتهاند.
زنان ایرانی نویسنده، برگهای بسیاری از کتاب تاریخ 200 سال اخیر ما بودهاند؛ چه به دلیل تأثیر مثبت بسیاری از آنها در افزایش آگاهی عمومی، کاهش تبعیض علیه زنان، ارتقای سواد و موقعیت اجتماعیشان، مقابله با فشارهای مذهبی، مشارکت در پروژههای علمی، سیاست ورزی، موسیقی، سینما و چه به دلیل تأثیر بعضی از آنها در تشویق به خشونت، گسترش جهل و جزماندیشی و سوءاستفاده از قدرت مالی و اقتصادی در جهت منافع خود.
مجموعه «زنان تأثیرگذار» «ایران وایر» یک مقدمه است. افرادی که نامشان در این فهرست آمده، نماینده برخی اقشار جامعه هستند که هرروز در ایران و کشورهای دیگر بر زندگی خانواده و اجتماع خود تأثیر میگذارند. بدیهی است همانطور که اشاره کردیم، همه فعالیتها و یا تمام افراد حاضر در این مجموعه، مورد تأیید «ایران وایر» نیستند اما تأثیرگذاری هیچیک از افراد این لیست را نمیشود کتمان کرد.
این لیست، اولین سری سلسله بیوگرافیهای زنان تأثیرگذار ایران است که بهمرور تکمیل میشود. از مخاطبان «ایران وایر» درخواست دارمی تا پیشنهادات خویش را برای غنای این مجموعه با ما در میان بگذارند.
-------------------------
شهلا ریاحی؛ گذشتن از مرز سنت در هنر ایران
تهران-مونا علیشاهی، شهروند خبرنگار
از خود «شهلا ریاحی» هم بپرسید نخستین کارگردان زن سینمای ایران چه کسی است، از پشت چشمانی که روزگاری درخشان و نافذ بودند، جواب صریحی به شما نمیدهد که خودش هم از یاد برده است در سال 1335 به عنوان کارگردان فیلم «مرجان» پشت دوربین 35 میلی متری سینما، هدایت گروه بازیگرانش را برعهده گرفت.
شهلا ریاحی که این روزها فراموشی به حافظهاش حمله کرده است، در زمانی که شمار کارگردان های زن در هالیوود هم به اندازه انگشتان یک دست نمیرسید، در ایران روی صندلی کارگردانی نشست؛ زنی که حتی اگر از حضور پرشمارش در فیلمهای سینمایی بگذریم، باز هم به خاطر ثبت نامش به عنوان نخستین کارگردان زن تاریخ ایران در روزهایی که حضور زنان در سینما با مشکلات زیادی رو به رو بود، در ردیف زنان تاثیرگذار سینما قرار میگیرد.
شهلا ریاحی در سال 1305 در تهران به دنیا آمد. نام اصلی او «قدرت زمان شربتچی وفادوست» است. پدرش «شیخ آقا»، رییس دادگستری شهر مشهد بود که در سال 1304 به عنوان یکی از وکلای مجلس موسسان تغییر سلطنت انتخاب و به تهران می آید. با آن که در مشهد زن و بچه دارد، در مدتی که در تهران است، با دختری نوجوان ازدواج میکند. وقتی به مشهد باز میگردد، به او خبر میدهند که همسرش باردار است اما او هیچ گاه قدرت را نمی بیند زیرا چند روز بعد از تولد نوزاد، در اثر سکته قلبی فوت میکند.
او قبل از تولد شهلا، به مادربزرگش میگوید که خواب دیده این بچه مشهور خواهد شد. برای او بعد از تولد با فامیل مادرش، «شربتچی» شناسنامه میگیرند اما بعد از مدتی با نام «وفادوست» نیز که فامیل پدرش بوده، شناسنامه تازهای میگیرند.
شهلا ریاحی به خاطر ازدواج مادرش با مرد دیگری، پیش مادر و پدربزرگش بزرگ می شود. ازدواج مادرش که هنوز 17 ساله هم نشده بود، با آقای ریاحی زندگی او را نیز تغییر میدهد. همسر مادرش برادرزادهای به اسم «اسماعیل» داشت که روزی در خانه عمویش با او آشنا می شود. اسماعیل با دیدن او دل به وی می بازد و از خانوادهاش میخواهد تا شهلا را برایش خواستگاری کنند.
آن دو در سال 1320 با هم ازدواج میکنند؛ ازدواجی که در آستانه هفتادمین سالگردش، با مرگ اسماعیل ریاحی، به عنوان با دوامترین ازدواج هنری ایران ادامه داشت. ریاحی که معلم مدرسه بود و به خاطر پسرعمویش در یک فیلم و چند تآتر بازی کرده بود، در سال 23 شهلا را به «معزالدیوان فکری ارشاد» معرفی کرد. معزالدیوان نیز که قرار بود در تماشاخانه تازه تاسیس تهران نمایش «سیاستهای هارون الرشید» را به روی صحنه ببرد، برای نقش «عباسه» که نقش اول زن این نمایش بود، او را برگزید. او با این نقش توانست در جامعه تآتری ایران خودش را معرفی کند و راهی سخت را برای زنی جوان در جامعه سنتی ایران آغاز کرد.
او خودش در خانواده مذهبی و سنتی بزرگ شده بود و بعد از بازی در نخستین نقش، با واکنش شدید خانوادهاش مواجه شد. آن ها با این موضوع مخالفت کردند و مادر بزرگ، مادر و خواهرهایش، چه از طرف پدری و چه از طرف مادری، سیاه پوشیدند و گفتند قدرت زمان مرده و دیگر برای ما وجود ندارد. اما این پایان دردسرهای او در خانواده نبود. برادر ناتنی او هم تهدید کرد که خواهرش و اسماعیل ریاحی را خواهد کشت.
او در یکی از مصاحبههایش به یادآورده بود:« یک بار خواهرم که در مشهد زندگی می کرد، آمد تهران و یک چادر سرش کرد. شب هم آمد تآتری که من بازی می کردم را ببیند و برای برادرم خبر ببرد که من در تهران چه کار می کنم. برادرم که نظامی بود، از مشهد پیام فرستاد که می آیم تهران و طلاقت را می گیرم و یا هر دوی شما را می کشم. روح برادرم شاد باشد، وقتی که متوجه شد ریاحی من را به تآتر برده، خیلی عصبانی شد و گفت یا باید از تآتر بیرون بیایی، یا طلاقت را می گیرم، یا هر دویتان را می کشم.»
اما شهلا ریاحی با همراهی و پشتگرمی همسرش، راه خود را دربازیگری ادامه داد و بعد از چند سال، یعنی در سال 1330 با بازی در فیلم «خواب های طلایی» وارد سینما شد.
او در سینما نیز به همان سرعت تآتر شناخته میشود. ایفای نقشزنان آرام و ستمدیده و چشمان نافذی که داشت باعث شد تا شهلا ریاحی بیش تر در بازیگری دیده شود. البته او خودش نیز زنی با تربیت سنتی بود و شاید همین هم باعث شده بود تا بیش تر نقشهایش، مادران دلسوز و زنان فداکار باشد.
شهلا ریاحی بعد از چند سال فعالیت در سینما، سرانجام تصمیم گرفت خودش فیلمی را کارگردانی کند. خودش درباره داستان کارگردان شدنش گفته است:«"مرجان"، اولین فیلمی که کارگردانی کردم، فیلم متفاوتی بود. واقعاً نقطه عطفی برای سینمای ایران به حساب می آمد. این فیلم یکی از اولین الگوهای فیلم های روستایی سینمای ایران بود. تا آن زمان فیلم ها رقص و آواز، زد و خورد، تعقیب و از این مسایل بودند ولی این فیلم، فیلم سنگین و رنگینی بود که سوژه آن فکر برانگیز بود.»
این فیلم با استقبال خوبی از سوی منتقدان رو به رو شد اما در گیشه نتوانست موفقیت زیادی پیدا کند. همین هم باعث شد تا ریاحی کارگردانی را ادامه ندهد. خودش علت استقبال نشدن در گیشه را برای آن دانسته که برخلاف توصیه بسیاری از دوستانش حاضر نشد صحنه رقص و آواز به فیلم اضافه کند.
شهلا ریاحی بعد از این تجربه، کارگردانی را کنار گذاشت و بار دیگر به بازیگری بازگشت و در همه ژانرهای بازیگری از تاتر، سینما، تلویزیون و رادیو را تجربه کرده است.
«مادام کاملیا»، «رمئو و ژولیت»، «تاجر ونیزی»، «خسیس»، «آخرین لحظه»، «پیچ خطرناک»، «مکافات»، «بادبزن خانم ویندرمیر»، «سیاه و سفید»، «عروسک سیاه» و بازی در بیش از 75 فیلم و 20 مجموعه سینمایی کارنامه کاری او است.
بازی در نقش عزیز خانم در سریال «در خانه» شاید یکی از شاخصترین کارهای بازیگری باشد که این روزها در فراموشی مطلق در کنار خانوادهاش زندگی میکند. او بعد از مرگ همسرش، اسماعیل ریاحی دچار ضربه شدید روحی شد و حافظهاش رو به ضعف رفت.
به گفته دخترش، شبها بیدار میشود و به دنبال همسرش میگردد. اسماعیل تنها خاطره زنی است که روزگاری با قدرت چشمانش صحنه را در خود تسخیر میکرد و هیچ گاه نقشی منفی را بازی نکرد؛ زنی از خانوادهای سنتی که توانست با همراهی همسر و خانوادهاش مرزهای پیچیده شده به دور زنان بازیگر را کنار بزند. خانوادهای که در کنار مراقبت از او باید هر از چند گاهی به شایعه درگذشت مادرشان را تکذیب کنند.
از بخش پاسخگویی دیدن کنید
در این بخش ایران وایر میتوانید با مسوولان تماس بگیرید و کارزار خود را برای مشکلات مختلف راهاندازی کنید
ثبت نظر