گفتوگو با عتیق رحیمی
محمد تنگستانی
ترجمه و خبر انتشار چهار کتاب از «عتیق رحیمی» در ایران، سبب اعتراض و انتقاد برخی از نویسندگان افغان در روزهای گذشته شده است. از این چهار اثر دو رمان «لعنت به داستایوفسکی» و «هزارتوی خواب و هراس» را انتشارات ثالث تا کنون منتشر کرده و دو کتاب «سنگ صبور» و«خاک و خاکستر» را در آینده منتشر خواهد کرد. ترجمه این چهار اثر را، «مهدی غبرایی» بر عهده داشته است. برخی از نویسندگان و منتقدین ادبیات افغانستان ترجمه این کتابها از زبان انگلیسی به فارسی را توهینی به زبان مشترک دو کشور «افغانستان» و «ایران» میدانند.
این مترجم نامدار هفتاد ساله زاده لنگرود «مهدی غبرایی» تاکنون کتابهایی مانند « کوری» نوشته ژوزه ساراماگو، «بادبادکباز» نوشته خالد حسینی و «واقعیت نویسنده» نوشته ماریو بارگاس یوسا را به زبان فارسی ترجمه کرده است.
بیستوسوم فروردینماه سال جاری «مهدی غبرایی» در واکنش به این اعتراضات در گفتوگویی که با خبرگزاری ایسنا داشته است میگوید: «من از عتیق رحیمی چهار کتاب ترجمه کردهام که برخی از آنها به فارسی نوشته شده بود. این آثار را نشر ثالث به من پیشنهاد داد. خود نویسنده آثارش را به پسر مدیر نشر تقدیم کرده و این تقدیمنامه که به فارسی نوشته شده، موجود است. عتیق رحیمی از این طریق خواسته که این آثار به فارسی منتشر شود و از وضعیت آثار نیز مطلع است.» و در ادامه علت ترجمه این آثار را تصمیم ناشر به انتشار این کتابها به زبان «فارسی رایج» اعلام کرده است. در یک دهه گذشته این آثار به زبان فارسی توسط ناشرانی مانند «ورجاوند»، «خاوران» و «تاک» منتشرشدهاند.
تاکنون انتشارات ثالث هیچ واکنشی نسبت به حاشیه انتشار این کتابها نداشته درحالیکه برخی از رسانهها در ایران از جمله خبرگزاری فارس، رسانه وابسته به جبهه اصولگرایان با انتشار یادداشتی به این موضوع پرداخته است. انتشارات ثالث با مدیریت علی جعفریه دو دهه پیش در حوزه علوم انسانی شروع بهکار کرد و تاکنون علاوه بر حضور در نمایشگاههای ایرانی، در نمایشگاههای کتاب فرانکفورت، سوئد، ژاپن، کانادا، اسپانیا و امارات صاحب غرفه بوده است.
نویسنده پنجاه و چهارساله زاده کابل «عتیق رحیمی» علاوه بر انتشار کتابهایی در افغانستان، فرانسه و ایران تجربه کارگردانی فیلم «سنگ صبور» با بازی «گلشیفته فراهانی» و «خاک و خاکستر» را در کارنامه خود دارد. این نویسنده ساکن فراسنه در گفتوگویی که با ایران وایر داشتهاست در جواب به اینکه آیا زبانهای فارسی دَری نیاز به ترجمه برای مخاطب فارسی زبان دارد یا نه، میگوید:
ـ من متأسفانه زبانشناس نیستم تا بتوانم در این مورد نظر و یا تفکر خاصی داشته باشم. من از زبان مادریام فاصله گرفتهام ولی تا جایی که توانستهام سعی کردهام با فرهنگ و زبان نویسندگان ایران زمین و افغانستان در رابطه باشم. در کشور افغانستان بین زبان فارسی که در کابل، هرات و مزار استفاده میشود، تفاوت وجود دارد. در ایران هم زبان فارسی که در شهر تهران صحبت میشود با زبان فارسی که در جنوب ایران رایج است تفاوتهایی در گویش دارند. در زبان فارسی بین زبان نوشتاری و گفتاری فاصله وجود دارد درنتیجه در کشورهای مختلف، مناطق مختلف، لهجههای مختلف، اصطلاحات مختلف و حتی قانون دستوری مختلفی در زبان وجود دارد. فکر میکنم تمام زبانها دچار این جریان هستند. درست مثل زبان فرانسوی رایج در فرانسه و کانادا یا زبان فرانسوی رایج در فرانسه و بلژیک یا زبان انگلیسی در انگلستان یا امریکا و استرالیا. بین همه این زبانها که ریشههای مشترکی دارند تفاوتهایی وجود دارد ولی هیچ وقت تا کنون این سابقه نداشته است که انگلیسیها آثار «ارنست همینگوی» را به زبان انگلیسی ترجمه کنند. یا آثار نویسندگان معاصر آمریکا را که در جامعه آمریکایی ریشه کردهاند را در انگلستان به زبان انگلیسی ترجمه کنند. بنابراین این حق من است که از خودم سوال کنم، آیا ما این تفاوتها را گم کردهایم یا این تفاوتها هستند که به یک زبان، زندگی و رشد و رنگ و بو میبخشد.
زبان استفاده شده در کتاب «خاکستر خاک» برای ارتباط با مخاطب فارسی زبان نیاز به ترجمه دارد؟
ـ وقتی کتاب «خاکستر خاک» را نوشتم از نخستین کسانی که این کتاب را خواند شادروان «شاهرخ مسکوب» بود. ایشان را از سالهای دور از طریق نوشتههایشان میشناختم. یک روز تلفن خانهام زنگ خورد و پشت تلفن صدایی گفت که شما من را نمیشناسید، من «شاهرخ مسکوب» هستم، در جواب گفتم ای بزرگوار من شما را چگونه نمیشناسم؟ گفت من کتاب «خاکستر خاک» را خواندهام و خیلی لذت بردهام و با هم درباره آن کتاب صحبت کردیم. به این ترتیب داریوش شایگان، جلال ستاری و دوستان دیگر کتاب مرا خواندهاند و در ضمن در ایران این کتاب جایزه یلدا را گرفته است. آیا در آن زمان ضرورتی بود تا این کتاب را ترجمه کنند؟ من بیشتر فکر میکنم این ترجمه نیست، این بازنویسی یک اثر به همان زبان است. نکته دیگری که وجود دارد این است که چرا باید از زبان انگلیسی به زبان فارسی ترجمه شود؟ اگر قرار بود ترجمه کنند با من تماس میگرفتند و متن فارسی مرا را میگرفتند و آن را بازنویسی میکردند، آن وقت موضوع چیز دیگری بود. ولی اینکه من این کتاب را به فارسی نوشتهام، به فرانسه ترجمه شده، از فرانسه به انگلیسی و از انگلیسی به فارسی جای تعجب دارد.
در ترجمههای منتشر شده، مترجم به متن وفادار بوده است؟
ـ هنوز این ترجمهها را نخواندم و نمیتوانم ادعایی داشته باشم . تنها ترجمهای که خواندم، ترجمه کتاب «لعنت بر داستایوفسکی» بود که نشر ثالث برای من فرستاد. چند برگی که خواندم گفتم «نه» ، این خیلی فاصله دارد با متن اصلی. ولی ترجمه های «خاکستر خاک» و «هزارخانه» را هنوز نخوانده ام.
کتابهای ترجمه شده در ایران را به این دلیل که زبان و فضای نوشتاری کتاب مادر را ندارند، آثار نوشته شده خود نمیدانید؟
ـ نه، هر بار که یک متن از زبان مادری به زبان دیگری ترجمه میشود در عین حال که چیزهای دیگری به دست میآورد خیلی چیزها را از دست خواهد داد. این یک قانون است اما به این معنی نیست که من مخالف ترجمه هستم. من با تمام کسانی که کتابهایم را به زبانهای غیرفارسی ترجمه کردهاند در رابطه بودهام ، هنگام ترجمه با آنها صحبت کردهام. بر این باور هستم که ما باید در ترجمه به خودمان این آزادی را بدهیم که متن را تا جایی که میتوانیم به زبان و فرهنگ کشور خود نزدیک کنیم. ولی ریتم و آهنگی که هر اثر در هر زبانی دارد را باید جستجو و پیدا کرد. برای من این نکته اهمیت دارد. خیلی به آهنگ کلمات و جملات اهمیت میدهم. شاید به این دلیل باشد که من از فرهنگی شعر دوست میآیم. در افغانستان شعر بیشتر از داستان مطرح است و این طبعاً تأثیری روی سبک نوشتار من داشته است. من فاصله زیادی بین نوشتار و فکرم گذاشتهام در نوشتههایم سعی کردهام که دارای ریتم باشم. هر وقت به زبان فرانسه نوشتهام آهنگ زبان فارسی را به فرانسه تحمیل کردهام. در نقدهایی که به بر آثارم در زبان فرانسه نوشته شده اغلب اشاره کردهاند که نثر من نثر بخصوصیست. به این ترتیب وقتی به زبان فارسی می نویسم، آهنگ زبانی خاصی را در فارسی پیاده میکنم. من دوست دارم بازی زبانی کتابهایم در ترجمه هم وجود داشته باشد، به همین خاطر با کسانی که کتابهایم را ترجمه میکنند تماس دارم. ترجمه فارسی «لعنت بر داستایوفسکی» با ریتمی که من در کتابم داشتم و در ترجمه فرانسوی و انگلیسی رعایت شده بود ، فاصله زیادی داشت.
از ترجمه آثارتان به زبان فارسی اطلاع داشتید؟
ـ بله، از ترجمه «لعنت بر داستایوفسکی» اطلاع داشتم و در فرانسه هم با ناشر ملاقات کردم ولی داستانهایی که به فارسی نوشتهام و آمدهاند آنها را دوباره به فارسی ترجمه کردهاند، نه در جریان انتشار آنها نبودم برای همین است از خودم دارم سوال میکنم آیا این کتابها مربوط به من است.
مترجم کتابهایتان در گفتوگویی که با خبرگزاری ایسنا داشته است میگوید: بعضی مفاهیم فارسی دری در ایران فهمیده نمیشود . ـ سروش حبیبی و شاهرخ مسکوب کتاب مرا خواندند و خودشان اصطلاحاتی که در افغانستان رایج است ولی در ایران نیست را مشخص کردند و از من خواستند تا آنها را همان گونه نگه دارم ولی در آخر کتاب توضیحی درباره آنها بدهم. کتاب «سنگ صبور» را به زبان فرانسه نوشتم اما عنوان کتاب را به فارسی گذاشتم. وقتی من به زبان فرانسه می نویسم، حتما چند اصطلاح به زبان فارسی در آن استفاده میکنم این اشکالی ندارد و خواننده باید آن را درک کند. این طور نیست که مولف مجبور باشد تمام کتاب را مو به مو برای خواننده تشریح کند. یک چیزهایی را باید مخاطب جستجو کند و دنبالش برود.
برخی از شاعران و نویسندگان افغان در سالهای گذشته از ادبیاتی که در ایران به عنوان ادبیات پستمدرن نام برده میشود الگو برداری کردهاند. این در حالیست که در جامعه ایران اینگونه ادبی مخاطب چندانی ندارند. الگو پذیری این دسته از شاعران و نویسندگان افغان را مفید میدانید؟
ـ سال ۱۹۹۸ وقتی تهران بودم، میدیدم که الگوی جوانها و بعضی نویسندگان ایرانی، نویسندگان غربی هستند که در کشورهای خود مخاطب اندکی دارند ولی بعضی نویسندگان ایرانی از آنها پیروی میکردند. این شباهتها و پیگیری کارهای دیگران و الگو برداشتنها در همه فرهنگها رایج است و همه به این میپردازند. این فقط ویژگی امروزی نیست و مربوط به تمام نویسندگان افغان هم نیست. مهم این است که از این الگوپذیریهای چه مؤلفههایی را برای جامعه ادبی خود به ارمغان بیاورند.
در سالهای گذشته ادبیات و فرهنگ افغانستان در ایران محبوبیت چشمگیری داشته است.
ـ کانون « گلشیری» به نویسندگان افغانی در ایران کمک کرد. فضای ادبی به نویسندگان افغان ساکن ایران کمک کرد تا هویت ادبی خود را حفظ و مطرح کنند، ضمن اینکه افغانستان مشکلات بسیاری دارد. اکثریت مردم بی سواداند، در نتیجه نویسندگان مخاطب اندکی در افغانستان دارند. هر نویسندهای که کتابی منتشر میکند، شاید چهل یا پنجاه جلد از کتابش به فروش برسد مابقی را خودش باید به دیگران تقدیم کند. اما در کنار ما سرزمین ایران هم از لحاظ نفوذ و هم ثبات چاپ و پخش مهمتر از افغانستان است. بعضی از جوانان شاید وارد محیطها و فضاهای ادبی ایران شده باشند تا جای خود را در این سرزمین باز کنند. این دسته نویسندگان میکوشند تا خود را به زبان فارسی رایج در ایران، نزدیک سازند و از نویسندگان ایرانی تقلید کنند که شمارشان به نظرم اندک است.
منبع عکسها: گوگل
از بخش پاسخگویی دیدن کنید
در این بخش ایران وایر میتوانید با مسوولان تماس بگیرید و کارزار خود را برای مشکلات مختلف راهاندازی کنید
ثبت نظر