گفتوگو با پویان مقدسی
محمد تنگستانی
ترانه بهعنوان ژانری مستقل در ادبیات به دلیل عمومیت و همراهی با موسیقی بیشتر از مابقی ژانرهای ادبی در سطح فکر و فرهنگی هر جامعهپویایی ایفای نقش میکند. در جنگهای ملی و مذهبی، که افراد برای حفظ هویت فکری و ایدئولوژیک خود مرتکب قتل دیگری میشود گاهی ترانههای هستند که حس حماسی آنها را برمیانگیزند مانند برخی از ترانههایی که در جنگ هشتساله عراق و ایران، شبهای قبل از عملیات توسط مداحانی مانند «صادق آهنگران» حس حماسی سربازان ایرانی را تقویت و آنها تشنه شهادت میکرد. و یا در عرفان که تکرار کلمات به همراه موسیقی عارف را ازخودبیخود میکند و بهاصطلاح به سماع میبرد. در تمام انقلابهای سیاسی و فرهنگی، ترانههایی هستند که صدای نسل معترض آن جامعهاند. ترانه «یار دبستانی» سروده منصور تهرانی که در اعتراضات سالهای پنجاهوهفت، هفتادوهفت و هشتادوهشت از سوی دانشجویان معترض خوانده میشد و یا ترانه «آفتاب کاران جنگل» سروده سعید سلطانپور که ما آن را به «سراومد زمستون» میشناسیم این ترانه قبل و بعد از انقلاب ایران در میتینگهای حزبی چریکان فدایی خلق زمزمه میشد و بعد در اعتراضات سال هشتادوهشت توسط معترضین به نتیجه انتخابات دوباره خوانی شد. با تمام اهمیت و استقلالی که ترانه در ادبیات معاصر پیداکرده است از سوی مخاطب عمومی متأسفانه هر ترانهای در صورت موفق بودن از سوی مردم به نفع خوانند آن مصادره میشود. کم نیستند خوانندگانی که ترانههای بیشماری را از ترانهسرایی خواندهاند و به محبوبیتی اجتماعی رسیدهاند اما کسی ترانهسرا و یا آهنگساز آن را نمیشناسد. با «پویان مقدسی» پیرامون وضعیتهای اجتماعی ترانه گفتوگویی داشتهام. پویان سیوسه سال پیش در تهران متولدشده است و فارغالتحصیل رشته تربیتبدنی و علوم ورزشی در مقطع کارشناسی ارشد است. از هنرجویان «ناصر تقوایی» در جلسات داستاننویسی موسسه کارنامه بوده و تاکنون یک کتاب به نام «بزرگراه شلوغ دلشوره» منتشر کرده است. ترانههایی را با آهنگسازی اسفندیار منفرد زاده، آندرانیک آساطوریان و شوبرت آواکیان با صدای گلشیفته فراهانی، احمدرضا نبیزاده و ابی منتشر و پخش کرده است. آخرین ترانه منتشرشده پویان مقدسی به نام «با من برقص» با آهنگسازی سینا سبکروح و صدای «فرآواز» هفته گذشته منتشر که مورد استقبال رسانهها و مردم قرارگرفت.
اغلب ترانههای خواندهشده در سه دهه گذشته، توسط ترانهسرایان مرد سروده و با صدای خوانندگان زن منتشرشده است. مضمون برخی از این ترانهها جدایی و رفتن دختریست، که وقتی در یک بسته موسیقی به مخاطب عرضه میشود پارادوکسی غیرعقلانی را ایجاد میکند. راوی یک مرد است و از رفتن دختری میگوید اما صدایی که ما میشنویم صدای یک زن است. بااینکه ترانهسرایان زن در حال حاضر مشغول به فعالیت در عرصه ترانه هستند اما باز این ترانهسرایان مرداند که پرکارتر و موفقتر جلوه کردهاند. از پویان پرسیدهام چرا حضور زنان در این ژانر ادبی کمتر دیدهشده است و چرا اغلب ترانههای کارشده در سه دهه گذشته روایت مردان است.
ـ بدون ذرهای شک و تردید باید گفت علت اصلی این کمتر بودن تعداد ترانهسرایان زن در تاریخ ترانهسرایی ما برمیگردد به همان نگاه ریشهدار سنتی-مذهبی جامعه به زنان، که به آنها به اندازهی مردها فرصت و اجازه، برای رشد و دیده شدن را نمیدهد. در موسیقی این عدم برابری خودنمایی بسیار جدیتری دارد. جریانی که میخواهد زنان را به طور کامل از عرصه موسیقی بیرون براند، این نوع حضورها را هم به سختی برمیتابد. اما باید خوشبین بود، چون با نگاه به تاریخ ترانهسرایی در صد سال اخیر میتوان به روشنی دید که چگونه حضور زنها در عرصه ترانهسرایی آرام آرام رو به افزایش بوده و هست. وقتی به دوران پیش از ترانه نوین برمیگردیم متاسفانه نام هیچ زن برجستهای در ترانه سرایی جز سیمین بهبهانی وجود ندارد. این کمبود و البته کمی، سهلانگاری تولید کنندگان، کار را به جایی میرساند که برخی از زنان ترانهخوان در آن دوران حتی ترانههای عاشقانهیی کاملا مردانه هم میخواندند، ترانههایی که از زبان مردان در توصیف زنان به عنوان معشوق سروده شده بود و در اینگونه آثار این تناقضها به اوج خود میرسید و کمبود حضور ترانهسرایان زن با آثاری با زاویه نگاه زنانه برای خوانندگان زن بیشتر به چشم میآمد. اما در پل عبور میان ترانههای سنتی دههی سی و چهل تا ترانه پاپ اواخر دهه چهل و پنجاه، هما میرافشار و زنده یاد لیلی کسری (هدیه) میآیند و با شکل گرفتن ترانه نو زویا زاکاریان ظهور میکند و تاثیری چشمگیر دارد و خود را به یکی از قطبهای اصلی ترانهسرایی نوین ایران تبدیل میکند. متاسفانه با وقوع انقلاب اسلامی و ممنوع شدن موسیقی پاپ دوباره با کمرنگ شدن حضور ترانهسرایان زن مواجه میشویم. حتی در لوسآنجلس هم تنها یکی دو ترانهسرای زن نوظهور آغاز به کار میکنند که پرکارند، اما چندان موفق به نظر نمیرسند. موج بعدی که شاید بتوان آنرا بزرگترین موج حضور زنان در ترانه سرایی دانست، موجیست که بعد از مجاز شدن دوبارهی موسیقی پاپ در جمهوری اسلامی به راه افتاد و همچنان ادامه دارد. امروز برخلاف تمام سالهایی که به آنها اشاره کردم، حضور زنان در ترانهسرایی -بدون قضاوت کیفیت آثارشان- بسیار پررنگ شده و نام ترانه سرایان زن زیر بسیاری از آثار تولید شده در ایران که کم هم نیستند دیده میشود. چند تایی از آنها امروز بسیار معروفند و خیلی از آنها هم هنوز اسم و رسمی به دست نیاوردهاند. با نگاهی اجمالی به این روند در طول تمام این سالها، دلایل این حضور کمرنگتر به خوبی مشخص میشود. و لازم به ذکر است که این حضور کم تعدادتر زنها در دیگر عرصههای هنری و فرهنگی هم به چشم میخورد و تنها در ترانهسرایی نیست، که البته امروز دارد آرام آرام به تعادل نزدیک میشود. به خوبی میدانیم برای مطرح شدن و به قوام و دوام رسیدن در هر عرصهای نیاز به فضای باز فعالیت، زمان و امکانات کافی برای مطرح شدن است، که متاسفانه هیچکدام از این فاکتورها در جامعه ما به شکل درستش موجود نیست، و این آشفتگی بیشتر و بیشتر دامن زنان فعال در این عرصه را گرفته و میگیرد.
عدهای بر این باورند که سانسور در موسیقی سبب خلاقیت و نو آوری میشود؟
ـ من هیچوقت اعتقادی به این موضوع ندارم که سانسور میتواند به خلاقیت هنرمندان کمک کند. حتی طرح این موضوع را هم درست نمیدانم و حاضر نیستم کوچکترین امتیازی به حساب سانسور و سانسورچی بریزم. شاید حضور سنگین سانسور هنرمندی را در ارائه کارش ظریفتر و ریزبینتر و باهوشتر کند، اما خلاقتر نه. زیرا سانسور اساسا در تمام تاریخ نابود کننده اصلی خلاقیتها بوده، پس به هیچ وجه نمیتواند خودش زاینده آن باشد. در طرح این موضوع همیشه باید آنسوی سکه را هم دید که حجم زیادی از هنرمندان باید چقدر از انرژی و وقت خودشان را صرف دور زدن لایههای مختلف سانسور کنند؟ سانسوری که همواره پیشرونده بوده و نیاز به فکرهای تازه برای دور زدنش هم لازم است، و اینکه در نهایت چند درصد از آن هنرمندان توانستهاند با خلاقیت از سد سانسور عبور کنند؟ این نبرد تاریخی نه تنها به خلاقیتها چیزی اضافه نمیکند، بلکه آرام آرام حجم زیادی از هنرمندان را در این نبرد نابرابر از رمق میاندازد. البته نمیشود منکر استثناها شد که شاید در این کشاکش طولانی توانستهاند خلاقیتی به خرج بدهند و اتفاقی ایجاد کنند، اما بیشک حجم قربانیان سانسور همواره بسیار بیشتر از این دوستان است. اگر منظور شما از خلاقیت و سانسور ویدئوی «با من برقص» است، باید بگویم پیام قربانی هنرمندی باهوش و خلاق است، هر چند که ویدئویی هم که ساخته بر اساس هیچیک از قوانین جمهوری اسلامی قابل پخش و ارائهی رسمی نیست. ویدئوی «با من برقص» یک اثر زیرزمینیست که در ایران ساخته شده و هوشمندیهای بصرییی هم در آن وجود دارد و میتواند مخاطب را جذب کند. پس این فرضیه که سانسور باعث این خلاقیت پیام شده از اساس اشتباه است، زیرا این ویدئو به صورت رسمی و دولتی پخش نشده و نخواهد شد. اما نظر خودم در مورد این ویدئو این است که بر خلاف بسیاری از موزیک ویدئوهای ساخته شده در مارکت ایرانی که چیزی به ترانه نمیافزایند و ممکن است چیزهای زیادی هم از آن کم کنند، این موزیک ویدئو توانسته کمک شایانی به بهتر دیده شدن این اثر بکند و مخاطبان را تشویق به بهتر شنیدن کند.
ترانه توانستهاست به ژانری مستقل در ادبیات تبدیل شود؟
ـ متاسفانه با وجود تلاش بسیاری از دوستان ترانهسرا در سالهای اخیر، و تشکیل انجمنها و شبهای ترانه و انتشار کتابهای آموزشی و مجموعه ترانهها و غیره، هنوز ترانهنویسی به عنوان گونه مستقل ادبی در میان بسیاری از اهل ادبیات شناخته نمیشود. من اما باز هم علت اصلی این مشکل را ممنوعیت موسیقی و ترانه در ایران، و برخوردهای ناهماهنگ و غیرمتخصصانه متولیان با آن میدانم و صد البته نبود دانشگاهها یا آکادمیهایی که بتوان در آنها به صورت تئوریک در مورد موسیقی و ترانه کار کرد. وقتی چیزی ممنوع است یا برای استفادههای ابزاری مدام مورد استقبال و استکفار قرار میگیرد، یا مدام با بکن و نکنهای بیحد و حصر روبروست، طبیعی ست کسی هم نمیتواند و نمیرود روی آن موضوع کار اساسی تحقیقاتی یا تئوریک انجام بدهد. وقتی این اتفاق نمیافتد کارورزان ترانه بدون داشتن منبع و مبانی تئوریک نمیتوانند در این راستا فعالیتی مثبت داشته باشند. وقتی دانشگاهی نیست که این جوانها بروند و موسیقی روز دنیا را در آن بیاموزند، این مبانی تئوریک باید از کجا بیایند؟ چگونه میشود در این قایم باشک بازی با ساز و آواز و کلام انتظار چنین جریانی را کشید؟ ترانهنویسی بیشک یک گونه مستقل ادبیست، ما میتوانیم به خاطر تجربیات شخصی خودمان در سرایش شعر و ترانه این استقلال را درک کنیم، اما برای اثباتش نیاز به منابع تئوریک محکمیست که به دلایلی که گفتم هنوز با آن فاصلهی زیادی داریم.
در اعتراضات سال هشتاد و هشت ترانههایی که زمزمه میشد ترانههای انقلاب ۵۷ بودنداند. چرا ترانه سرایان جوان نتوانستهاند دغدغههای نسل خود را در آثارشان انعکاس دهند.
ـ در ایران، پروژه اندیشه زدایی سیستماتیک از هنر سالهاست که فعال است و با قدرت و موفقیت پیش میراند. حالا این اندیشهزدایی چیست؟ این اندیشهزدایی همین است که اگر نام ده ترانهسرای پر کار نسل امروز را کنار هم بچینید، نمیتوانید تفاوت دیدگاههای فکری و سیاسی و اجتماعی و اعتقادی و انسانی آنها را از یکدیگر تشخیص بدهید. این تفاوت نه در آثار این دوستان پیداست و نه در موضعگیریهای گاه به گاه سیاسیشان. تنها تفاوت شاید به همان پیرو اصلاحطلبی و غیراصلاحطلبی بودن تقلیل یافته که آن هم نمیتواند سازنده اندیشهای برای تولید اثر هنری باشد. اما آن سرودهایی که شما میگویید از انقلاب ۵۷ به جا مانده و در سال ۸۸ هم ورد زبانها بود، همه دارای شناسنامههای فکری هستند و گاه و بیگاه مورد استفادهها و سوءاستفادههایی هم قرار گرفتهاند. به عنوان مثال در کمپین هواداران میر حسین موسوی از "سر اومد زمستونی" استفاده میکردند که شاعرش سعید سلطانپور را در زندان دوران نخست وزیری خود ایشان تیرباران کرده بودند. به نظر من حضور اندیشه است که به این ترانهها و سرودها هویت میدهد و در ماندگاریشان تاثیری غیر قابل انکار دارد. شما وقتی به نام پدیدآورندگان ترانههای ماندگار دههی پنجاه نگاه میکنید با نامهایی روبرو هستید که علاوه بر صاحب سبک بودن و پیشرو بودن، صاحب اندیشهاند و این اندیشهها در آثارشان نمایان است. و متاسفانه امروز بوسیله همان پروژه اندیشهزدایی توانستهاند دهان ترانهی معترض و ترانهسرا و ترانهسازان اندیشهورز در ایران را تا حدود زیادی ببندند. من در اعتراضهای سال ۸۸ و یکی دو سال بعد از آن سه ترانه با موضوعات اعتراضی منتشر کردم. سکوت را با آهنگسازی استاد اسفندیار منفردزاده و صدای گلشیفته فراهانی، شوق پروانگی با آهنگسازی شوبرت آواکیان و صدای سپیده و یه روزی با آهنگسازی شوبرت آواکیان و صدای ابی، که همه در خارج از ایران ساخته و منتشر شدند، اما اتفاق جالب این بود که این کارها که میتوانست به خاطر همکاری با سازندگان نامدارش هر کسی را مشهور و بازار کارش را گرم کند، باعث انزوای کاری من هم شد، زیرا هر کس با دیدن نام این سه ترانه در کارنامهام سراغی هم از من نمیگرفت.
خفقان، سانسور و محدودیت با گذشت زمان سبب پررنگ شدن اعتراضات اجتماعی میشود. با توجه به بستهتر شدن فضای موسیقی نسبت به قبل از انقلاب چرا موسیقی اعتراضی در دهههای گذشته نتوانسته است موفقیت چشمگیری داشته باشد.
ـ گروههای موسیقی غیر دولتی فقط و فقط مشغول دست و پنجه نرم کردن با انواع محدودیتها هستند، محدودیتهایی که از شماره خارج است. از شخصیترین درگیریهای این کارورزان با خانوادههایشان گرفته تا دشواریهای جمع شدن یک گروه برای کاری بیجیره و مواجب و خطراتی که ممکن است برای تک تک اعضای این گروهها رخ بدهد، بالا بودن هزینههای ساخت و ضبط و پخش، و البته ممنوعیت. ممنوعیتی که عبور از آن میتواند با خود محکومیت هم به همراه داشته باشد. بهتر است اشارهای بکنم به موسیقی زیرزمینی در ایران که به خاطر همین محدودیتها و ممنوعیتها تعریفی متفاوت از دیگر نقاط دنیا پیدا کرده است، به این صورت که این موسیقی صرفا موسیقییی اعتراضی نیست که از هراس دستگیر شدن به زیرزمینها پناه برده باشد، بلکه تمام موسیقیهایی با هر سبک، مضمون و کیفیتی که نمیتواند از وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی مجوز بگیرد را شامل میشود و این به معنای فعالیت بر خلاف قانون بسیاری از گروهها و فعالان در عرصهی موسیقیست. شما اگر نظری به همین ترانهی «با من برقص» بیاندازید متوجه میشوید که یک گروه بزرگ شامل آهنگساز و ترانهسرا و نوازندگان و عوامل ضبط استودیویی و عوامل ساخت موزیک ویدئو دور هم جمع شدهاند تا اثری را به صدایی بسپارند که به صورت قانونی در ایران ممنوع است و آن صدای یک زن است. «فرآواز« اما در این اثر خودش و با اراده شخصی خودش و با دانش به ممنوع بودنش، فقط به خاطر عشق به موسیقی، تمام این گروه را آرام آرام و با سختی درکنار یکدیگر جمع کرده تا بتواند این اثر را تولید و پخش کند. تلاشی که حدود سه سال طول کشید. و از همه چیز تاسفآورتر هراسی ست که مدام دست از سرش برنمیدارد که با انتشار چنین اثری چه سرنوشتی در انتظار اوست. اما در مورد اینکه چرا آثار معترض در میان این همه ممنوعیت و بگیر و ببند انگشتشمار است اصلیترین دلیلش چیزی نیست جز ترس، ترس از روزهای پس از انتشار چنین ترانههایی. و البته ناگفته نماند که بسیاری از مردان فعال در موسیقی غیردولتی و به اصطلاح زیر زمینی هم همواره امیدوارند روزی بتوانند وارد چرخه موسیقی دولتی بشوند و مجوزی برای آلبومی بگیرند و کنسرتی بگذارند و دستمزد سالها فعالیتشان را در این زمینه به دست بیاورند. اما متاسفانه متوجه نیستند که بر اثر این فشار دارند چگونه خودشان و خلاقیتشان را در گردابی میاندازند، گردابی که هر روز مجبورند برای در آن غرق نشدن بخشی از شاخ و برگهای هنرشان را حرص کنند تا بتوانند در چهارچوبهای مدام متغیر ممیزی بگنجند و باقی بمانند.
.embed-container { position: relative; padding-bottom: 56.25%; height: 0; overflow: hidden; max-width: 100%; } .embed-container iframe, .embed-container object, .embed-container embed { position: absolute; top: 0; left: 0; width: 100%; height: 100%; }
از بخش پاسخگویی دیدن کنید
در این بخش ایران وایر میتوانید با مسوولان تماس بگیرید و کارزار خود را برای مشکلات مختلف راهاندازی کنید
ثبت نظر