نمایشگاه مجازی عکسهای «نفیسه مطلق» در ایرانوایر
محمد تنگستانی
هر ماه یک نمایشگاه مجازی برای شما در ایرانوایر برگزار خواهیم کرد. هدف ما معرفی هنرمندان و به نمایش گذاشتن آثارشان و از بین بردن مرزهای جغرافیایی و زمانیست، شما در هر کجای دنیا که باشید و یا هر ساعتی از شبانه روز که باشد میتوانید به نمایشگاههای مجازی ما در ایران وایر سر بزنید. برای این ماه، پنج عکس از «نفیسه مطلق» را برای شما انتخاب کردهایم. نفیسه مطلق ۳۵ سال سن دارد و در سالهای گذشته یکی از عکاسان مطرح ایرانی بوده است، آلبوم «پدران و دختران» این عکاس بازتابی در رسانههای دنیا داشت. نفیسه تحصیلاتش را در رشته ارتباطات در مقطع دکتری در مالزی به پایان رسانده و در حال حاضر در دانشگاه پوترای عکاسی مستند و روزنامهنگاری تدریس میکند.
سانسور و کادر
به نظر من سانسور در رسانه اتفاقیست که به روشهای مختلف در کشورهایی که سیستم رسانه آزاد و غیرآزاد دارند صورت میگیرد. شناخت رسانه به عنوان یک صنعت تجاری به ما عکاسها کمک میکند تا نگاه واقعگرایانهای به این موضوع داشته باشیم؛ اینکه بدانیم «اطلاعات» یک محصول فروش در ویترین رسانههاست. من سانسور را در انتشار عکسهایم چه داخل و چه خارج ایران تجربه کردم. اینکه رسانهای بنا به سیاستهای صاحب رسانه یا بازیابی فروش محصول رسانهاش تصمیم بگیرم عکسی را حذف کند یا برجسته کند خیلی وقتها باعث ناراحتی من بوده است. در همین مجموعهی اخیر «پدرها و دخترهای ایرانی» تمام تلاش من نشان دادن تنوع و تکثر فکری و اجتماعی در ایران بود. این هدف تنها با نشان دادند طیف خانوادهها در عکسها ممکن بود اما چند رسانهی غربی با برجسته کردن و مانور دادن روی دو سه عکس به پیام من لطمه زدند اما به اصطلاح محصول خود را خوب فروختند! راستش را بخواهید مواجه شدن با این نوع سانسور بسیار پیچیدهتر از سانسور در کشور بسته و غیرآزادی مثل ایران است.
درد و دل نفیسه مطلق
اعتراف میکنم که هیچوقت آنقدر که باید و شاید برای عکاسی تلاش نکردم. همیشه یک نیروی موزی و آزاردهنده در درون من و با افکار من در زمینه عکاسی در جدال همیشگیست. گاهی فکر میکنم ارتباط من با عکاسی مثل یک پدر و پسر نوجوان است که با وجود علاقه و عشق هیچوقت به تفاهم نمیرسند و هر کدام با اقتدار و خودرایی به طرز زندگی و تفکر آن یکی انتقاد دارد.
این جدال، من را بارها برآن داشته که تصمیم بگیرم برای همیشه عکاسی را کنار بگذارم. هیچوقت عکسهایم از ته دل راضیام نمیکند، از نگاه کردن چندباره به مجموعه عکسهایم اجتناب میکنم و تا به حال عکسی از کارهای خودم را بر دیوار خانه یا محل کارم نصب نکردهام. این روزها اساسا با ارسال وسایل خانهام به ایران به صورت موقت در یکی فضای مینیمال با دیوارهای خالی که پیشتر آثار نقاشی و حجم زینتبخش آن بودند زندگی میکنم که خیلی تجربهی جالبیست.
گاهی فکر میکنم بدون وارد شدن به دنیای عکاسی ممکن بود آرامش درونی بیشتری میداشتم. به خاطر همین سختگیریها، لذت بیچون چرایی که از هنر نقاشی، تصویرسازی و کارتون، فیلم، رقص و هنرهای تجسمی میبرم را به ندرت در عکاسی تجربه میکنم اما... اما...اما... وقتی گاهگداری با یک مجموعه عکس با یک ایده و اجرای ناب روبهرو میشم، لذتی که از آن میبرم قابل مقایسه با لذتهای هنرهای دیگر نیست. انگار عمق بیشتری دارد و تا مدتها و شاید همیشه ذهنم درگیر آن میشود.
عکاسی را به صورت تجربی و خودآموز شروع کردم. سال اول رشته روزنامهنگاری در دانشگاه علامهطباطبایی تهران بودم که با پرسجو برای کار داوطلبی سر از روزنامه «صبحامروز» درآوردم اما خیلی زود در جریان آشنایی با عکاسان روزنامه، شیفته عکاسی خبری و اجتماعی شدم و با تشویقها و نظرات مثبتی که از آنها میگرفتم این کار را جدیتر دنبال کردم به طوریکه کمتر از شش ماه بعد در روزنامهای به نام «گزارش روز» به عنوان عکاسخبری مشغول به کار شدم. نوامبر ۲۰۰۴ برای ادامه تحصیل به کشور مالزی آمدم و تحصیلاتم را در رشتهی روزنامهنگاری و مطالعات رسانه تا مقطع دکترا ادامه دادم و بعد هم در همان دانشگاه محل تحصیلم دعوت به تدریس شدم.
در مدت ۱۱ سالی که در این کشور زندگی و کار میکنم به صورت عکاس آزاد ماموریتهای عکاسی زیادی را انجام دادم و کتاب عکسی نیز منتشر کردم اما سالهای اخیر بیش از پیش تمرکزم را روی سوژهها و داستانهای خودم گذاشتهام . اتفاقی که باعث تصمیمگیری جدی در زندگیام شد: اینکه تا حد امکان روی عکاسی به عنوان محل درآمد اصلیام حساب نکنم. این تصمیمگیری، که امیدوارم شرایطش همیشه مهیا باشد، خیلی به خلاقیت و انگیزه من در عکاسی کمک کرد.
از دیگر تصمیمهای قطعی که در زندگی حرفهایام گرفتم این بود که «عکاسهای خوب» را از «عکاسهای موفق» تمییز بدهم و بدانم که موفقیت در دنیای عکاسی لزوما ربطی به ارائه کارهای خوب هنری ندارد. در نتیجه معیارم را در عکاسی جوایز و اعتبارهایی که جشنوارهها و حتی داوران بهنام این رشته به من یا آدمهای دیگر میدهند قرار نمیدهم. دنیای این روزهای هنر بازیها و جریانهای خاص خودش را دارد که آدم باید تکلیف خودش را با آنها روشن کند و به جا حمایت یا روی برگرداندن، با آگاهی و هوشیاری در بده بستانها و معادلاتش وارد شود.
از آغاز سال ۲۰۱۶ درگیر کارهای دو نمایشگاه و یک اسلایدشو از دو پروژه عکاسیام هستم که در کشورهای مالزی، هند و آلمان ارایه میشود.
پروژهی دیگری که این روزها بر دیوار گالری زیبایی در کوالالامپور همراه با آثار ۳ هنرمند دیگر از کشورهای ترکیه، مالزی و فرانسه روی دیوار رفته مجموعه پرترههاییست از ماساژورهای نابینای مالزیایی. این پرترهها با استفاده از چراغقوه در اتاقهای تاریک محل کار این افراد گرفته شده تا مخاطب با فضای کار و دنیای آنها ارتباط بیشتری برقرار کند، به همین منظور شرح عکسها به صورت خط بریل در کنار هر عکس روی دیوار نصب شده که البته ترجمه آن نیز جداگانه در اختیار بازدیدکننده قرار گرفته. نابینایی از جمله موضوعهای مورد علاقه من است که تا به حال چند کار به صورت تصویری و گزارش نوشتاری درباره آن انجام دادهام و هنوز کارم با آن تمام نشده است.
خلاصه اینکه این روزها اگر دیوار خانهام از هر قابی خالیست، عکسهایم بر دیوارهای گالریها و صفحات نشریات نشستهاند و من هم سعی میکنم زمان بیشتری را با هنرهایی غیر از عکاسی بگذرانم و لذت از عکاسی را به پویاتر بودن در مسیر عکاسی خلاصه کنم؛ اینطور گویا همه چیز بهتر پیش میرود
از بخش پاسخگویی دیدن کنید
در این بخش ایران وایر میتوانید با مسوولان تماس بگیرید و کارزار خود را برای مشکلات مختلف راهاندازی کنید
ثبت نظر