آرش سبحانی
پیش از هر چیز باید (بیشتر به خودم) یادآوری کنم این چند خط صرفاً برداشت من به عنوان یک ناظر است. فعالیتهای من به عنوان کسی که در باره زندگی ایرانی ترانه می سازد و می نویسد، به من یاد داده که نگاه کنم، از همینجا که نشستهام که شاید دور است، که شاید کج است، که شاید همه چیز را نمی بیند، شاید چیزهایی را می بیند که دوست من، تو از آنجا که نشسته ای، نمیبینی, ولی همان چیزهایی که میبینم را باید بازگو کنم، آن طور که میبینم. اینجا که نشستهام هر چقدر دور و نزدیک، کنار گود نیست. من فرهنگ ایران و سرنوشت این فرهنگ را "گودی" نمیبینم که مرز جغرافیایی بشناسد. اگر فرهنگ ایرانی مرز جغرافیایی داشت، از مولانا و هدایت تا جمالزاده و امین الله حسین بیرون این "گود" بودند. فرهنگ و وجود ایران امروز متأسفانه به شدت سیاست زده شده و تمام شوون مرتبط به آن متاثر از اتفاقات و تصمیمات سیاسی است و به همین خاطر است که همه احساس خطر میکنیم. چون فرهنگ دست سیاست است و سیاست دست ...، بگذریم!
اما بهانه نوشتن این چند خط درباره انتخابات، به خصوص انتخابات خبرگان است، در این انتخابات، لیست و تاکتیک مورد حمایت اصلاحطلبان آنقدر نا امید کننده بود که مرز بین کمدی و تراژدی را از بین برد.
من کلاً اکبر هاشمی رفسنجانی را حتّی به معنی غلط و ساختگی امروز رایج ایران "اصلاح طلب" نمی دانم، خود اصطلاح "اصلاح طلب" اصولا در تقابل با سیستم هاشمی ابداع شد، اصلاح طلبان وجود خود و تعریف خود را در مفهوم "اصلاح" سیستمی که هاشمی بنیان گذاری کرده بود، یافتند، حالا ایشان بدون هیچ تغییری شده اند "رهبر" اصلاحات!
من هم معتقدم انسان ها عوض میشوند و باید فرصت دوباره به ایشان داد، مثل کروبی، تاج زاده، عبدی، و میرحسین ولی هاشمی! غیر از ادعای اطرافیانش و تبلیغات رسانهای عظیم در داخل و خارج هیچ جا حرفی نزده و اقدامی نکرده که منافع مردم در آن به منافع خودش یا نظام ارجح باشد. حرف زیاد زده ولی از همین حرف هایی که میزند و فردا در دیدار با یک سری دیگر دقیقاً بر عکسش را میگوید.
من باور دارم که اگر در آن جلسه هاشمی رهبر می شد و خامنهای، نقش هاشمی را به عهده می گرفت، امروز خامنهای به عنوان "اصلاح طلب" مطرح بود ولی اینها مهم نیست اینها فرض است، حرفم این است که هاشمی به خاطر مردم و دموکراسی نیست که با رهبری در افتاده، به خاطر شکست خودش است و احتیاج به مردم دارد وگرنه چه کسی یادش رفته که همین خامنهای را هاشمی به مردم تحمیل کرد، تغییر قانون اساسی، ورود سپاه به اقتصاد قتل دگر اندیشان، قطع روابط اروپا...اینها را چه کسی فراموش کرده؟ مثل این که خیلی ها!
اما سرگذشت یهودیان اروپا در دوران جنگ دوم پر است از قصههایی که هزار بار شنیدن شان، هزار درس دارد. عشق، مرگ، انسانیت، خیانت، ضعفهای انسانی، شجاعت، نوع دوستی و همه چیزهایی که می توان دربارهٔ ش کتاب نوشت، فیلم ساخت و یاد گرفت. چون در نهایت همه قصههای "مهم" تکرار یک قصه هستند.
در دورانی که سردمداران آلمان نازی تصمیم به پاک کردن اروپا از وجود یهودیان میگیرند، کشورهای بسیار دیگری در اروپا، چه به خاطر ترس از هیتلر و چه به خاطر علاقه حکومت همان کشور به "پاکسازی نژادی" در این اقدام همراه آلمان می شوند.
نسخه کلی روایت این است که نازیها با بزرگان قوم یهود جلساتی می گذارند و به آنها تصمیم "یهودی زدایی" اروپا را ابلاغ میکنند و از آنها می خواهند تا با آنها در زمینه "کوچاندن" یهودیان با مقامات آلمان همکاری کنند. بزرگان قوم یهود و سازمانهای یهودی ثروتمند در آلمان اقدام به همکاری میکنند. عدهای به خاطر این که مقصد این "کوچ اجباری" را نمی دانند و از آشویتز (اردوگاه های کار اجباری آلمان نازی) و غیره خبر ندارند، به عبارتی خوش باورند. عدهای به این خاطر که خود و خانواده را نجات دهند، مانند یهودیهای ثروتمند که با پرداخت هزینهای گزاف می توانستند به آمریکا یا کانادا بروند، در حالی که یهودیهای فقیر به ناکجا آباد فرستاده می شوند. عدهای جهت به تأخیر انداختن "اقدام نهائی"، حاضر به قربانی کردن همکیشان فقیر خودشان می شوند، ولی نتیجه یکی است، تقریباً بیشتر بزرگان و سازمانهای یهود در کار یهودی زدایی -دانسته یا ندانسته - با نازیها همکاری میکنند. نه به خاطر باورشان به نازیسم، بلکه به خاطر این برداشت که در تعامل با نازیها می توان راه میانهای پیدا کرد! آیا این تفکر آشناست؟
گمانه زنیهای بسیاری در مورد اینکه اگر بزرگان یهود محکم اقدام به اطلاع رسانی یا بسیج عمومی میکردند آیا هولوکاست همین قدر قربانی می گرفت یا نه، منتشر شده ولی همه اینها گمانه زنی است، واقعیت این است که بسیاری از "بزرگان" قوم یهود، چه از روی مصلحت، چه از روی نفع شخصی و چه از روی نادانی نه تنها نظاره کردند بلکه در بسیاری موارد با نازیها در کوچاندن اجباری همکیشان خود به اردوگاههای مرگ همکاری کردند.
سرنوشت یهودیان در کشورهای تحت اشغال آلمان یا تحت حوزه نفوذ آلمان اما از این هم آموزنده تر است. همکاری مقامات و بزرگان یهود در "پاکسازی نژادی" تقریباً تابع مستقیمی است از وضیعت فرهنگی آن کشور و میزان حساسیت وجدان جمعی به تبعیض و خشونت.
نمونه عبرت آموز، مقایسه رومانی با دانمارک است، هر دو حکومت متعهدند تا با آلمان در زمینه "یهودی زدایی " همکاری کنند، ولی رومانی به عنوان جهان سومیترین کشور اروپا تا آنجا افراط میکند که هیتلر مجبور به عتاب به ژنرال های خود می شود که از "رومانیاییها یاد بگیرید". در نقطه مقابل، دانمارک تحت فشار اذهان عمومی تا آنجا که می تواند کار شکنی میکند و نهایتا تعداد قابل ملاحظهای از جمعیت یهودی خود را فراری میدهد، جالب اینجاست که ثروتمندان مسیحی دانمارکی هزینه "قاچاق" یهودیان را تقبل میکنند، چرا؟ چون وجدان چنین جامعهای نمی تواند بار چنین خشونتی را به دوش بکشد.
لازم به توضیح نیست که در همه این کشورها موارد استثنأ زیاد بوده و استعداد رومانیاییها در دریافت رشوه هم در نجات تعدادی از یهودیان بی تأثیر نبوده، ولی حاکمیت اخلاق و وجود وجدان جمعی در دانمارک یا مثلا سوئد تفاوتی چشمگیر با موارد مشابه در کشورهایی که اخلاق بر روح ملی آن حاکم نبوده را نمایان میکند
در مقایسه تاریخی، دو نکته در این قضیه برای من بعنوان ناظر جالب است: اولی بحث وجدان ملی است، باید قبول کنیم به عنوان یک ملت، ایرانیان در این ۳۷ سال چشم روی جنایاتی که علیه بهائیها و تبعیضهایی که علیه زنان شده، بسته اند. تبعیض علیه اقلیتهای قومی و مذهبی، فرهنگ رنگارنگ ایرانی را خالی از تحرک کرده و هر اقلیتی ساز جدایی میزند.
در این میان مردم ما و به خصوص "روشنفکران" ما هیچ حساسیت قابل تاملی نشان نداده اند. نشان دادن حساسیت به معنی طغیان یا شورش نیست، صرفا اطلاع رسانی، حمایت و ایجاد حساسیت در مردم عادی در مورد این تبعیضها وظیفه روشنفکران است. در مورد سوریه نیز همینطور، فارغ از شرارت عربستان و ترکیه و ...کشوری که ادعای فرهنگ دارد، نباید اجازه دهد حکومتش اینچنین دستش به خون ملتی آغشته باشد. نسلهای بعدی ایران جوابگو خواهند بود
نکته دوم اما، گرا دادن روشنفکران ماست، جایی که به عنوان دماسنج وجدان عمومی، عرصه را برای خالی شدن اخلاق و ارزشها خالی میکنند، جایی که مردم را تشویق میکنند به عاملین و آمرین قتلهای زنجیرهای رای دهند. خود هاشمی رفسنجانی یکی از مسببن استقرار حکومت انحصار دینی است، اینکه برای حمایت از چنین شخصی که بارها فرصت داشته تا جبران کند، و جبران نکرده، مردم را دعوت کنیم به امثال ری شهری و دری نجف آبادی و فلاحیان و علی لاریجانی رای دهند، پایمال کردن کمترین اصول اخلاقی است. توهین به وجدان عمومی است، توهین به نویسندگان و دگر اندیشان آینده است. داریم به آیندگان میگوئیم ما مردمی هستیم که نه تنها دنبال مجازات قاتلین اندیشمندان نیستیم، بلکه با رای دادن به آنها، گناه آنها را پاک میکنیم. این یعنی سقوط اخلاقی.
بزرگان قوم یهود بعد از اینکه ضعیفترین و بیچارهترین یهودیان را به هوای "مصالحه" با نازیها روانه اردوگاههای مرگ کردند، خود سرنوشتی بهتر پیدا نکردند، اگر توسط جوخههای آتش نازیها کشته نشدند، تا لحظه مرگ مورد نفرین بازماندگان قربانیان یهودی شدند.
مسئله وجدان یک ملت با هویت آن مردم گره خرده، اگر مردم ایران هویت خود را در همراهی با قاتلین نویسندگان گره بزنند، عواقبی وخیم خواهد داشت که هیچ روشنفکر دینی قادر به علاج آن نیست. حرف من با دوستان این است برای "اصلاح" راهی غیر از قربانی کردن اخلاق برگزینیم.
از بخش پاسخگویی دیدن کنید
در این بخش ایران وایر میتوانید با مسوولان تماس بگیرید و کارزار خود را برای مشکلات مختلف راهاندازی کنید
ثبت نظر
جناب آرش خان سبحانی،
با روح کلی این نوشته شما موافقم. اما چند نکته هست که با توجه به سوابق و رزومه شما نشان از یک تضاد عمیق و جانبداری غیرمنصفانه است.
نوشته اید که ".... فارغ از شرارت عربستان و ترکیه و ...کشوری که ادعای فرهنگ دارد، نباید اجازه دهد حکومتش..."
- عارضم به حضور انورتان که در دنیای سیاست و اجتماع، "فارغ" نداریم. جهت توضیح بیشتر کافی است تصور کنید که تعاملات اجتماعی (که لزوما شامل تعاملات سیاسی نیز خواهد بود) در خلاء صورت نمی پذیرد. هر کنشی در فضایی محاط بر کنشگر و کنش پذیر صورت می پذیرد و البته که انواع پارامترهای دیگر نیز در آن دخیل است. پس بپذیرید که "فارغ" کردن برخی و تاختن بر برخی دیگر، چیزی جز بیانیه سیاسی و گله از دهر و شکوه از زمانه نیست. شما که مدتهاست ساکن ینگه دنیا هستید! آیا خود شما و یا مردم امریکا خود را از بابت گوانتانامو، وضعیت امروز مردم لیبی و یا کشتار مردم عراق که به زعم خانم وزیر سابق "مدلین البرایت" ارزشش را داشت، مسئول و پاسخگو و یا حداقل شرمسار می دانید/ می دانند؟
آیا شما در قبال سخنان و مواضع و اختمالا اعمال شرمآور و انسان ستیزانه دانلد ترامپ در صورت پیروزی احتمالی در انتخابات، مرتکب خواهد شد، خود را مسئول یا پاسخگو می دانید؟
نمیشه که با جوگیری و ادبیات منفعلانه در قبال بازیهای رسانه ای که متحدین خاورمیانه ای غرب که "همگی از نماد های حقوق بشر و دموکراسی" هستند را با واژگانی از قبیل "فارغ از..." زیر سبیلی در کرد و دول و رژیم های غیر متحد غرب را به هر بهانه ای، نواخت!
زمانی سخن شما گوشی برای شنیدن خواهد داشت که از اصول انسانی حمایت کنید و از نقض آن شکوه و اطلاع رسانی. اما اگر به میل شخصی، "توحش عظمی متحدین غرب" را با یک "فارغ از..." ندیده بگیرد و اعمال غیرمتحدین را "آگراندیسمان"، بدانید که فقط پروپاگانداچی شده اید. ... بیشتر