برای نويسندهای که ابتدا کتابهايش را در ايران و برای مخاطبی که همان محيط زندگی میکرده نوشته است تجربه نوشتن برای مخاطب فارسی زبان در محيطی تازه میتواند چالش برانگيز باشد. گرچه که گسترش ارتباطات و ابزارهای رسانهای به مدد آمده تا نويسنده و مخاطب صرفنظر از جغرافيايی که در آن زندگی میکنند با يکديگر بتوانند گفتگو کنند اما جامعه تازه ممکن است فرصت تجربه دست اول از جامعه قديمی را از نويسنده بگيرد. در صف نان نمیايستد، در شهر دودزده رفت و آمد نمیکند، و از همه مهمتر با سانسور و مجوز انتشار درگير نمیشود. زندگی مهاجرتی برای نويسنده میتواند فرصت تازهای نيز پديد آورد تا سازوکار تطبيق يافتن مهاجران همزبان خودش را با فرهنگ تازه ببيند و
فکر میکنم از اينجا گفتگو را شروع کنيم که نوشتن در خارج کشور ولی به زبان فارسی چطور تجربهایست؟
از یک طرف به نظرم این سؤال در هر سال و هر ماه و هر روز پاسخ متفاوتی خواهد داشت به این معنا که با گسترش ارتباطات و تکنولوژی مرزی میان داخل و خارج نمیماند. از طرف دیگر این پرسش همیشه پابرجاست. نویسندهی خارج از کشور به هر حال خارج از کشور است. یعنی در بستر زبانی دیگری است. مجبور است به زبان دیگری احتیاجهای روزمرهی خودش را برآورده کند و همین باعث میشود در بین دو فضا معلق بماند. از این جهت میتوانم بگویم نوشتن در خارج از کشور به زبان فارسی تجربهی شیرینی است چون پای آدم را جایی سفت میکند و کجا بهتر از زبان مادری.
جای پای آدم سفت میشود يعنی ارتباط با زبان مادری حفظ میشود؟
فقط ارتباط با زبان نیست که حفظ میشود، به گونهای تفکر در زبان هم ادامه مییابد. وقتی مینویسید به هر زبانی، در دل آن زبان هستید. به آن زبان فکر میکنید و به آن زبان خواب میبینید. نوشتن به زبان مادری درواقع محکمتر کردن ریشههاست. حتی میشود گفت آدم طور دیگری به زبان خودش نگاه میکند، این زبان را میشکافد، حالا که به نوعی بیرون است چیزهای تازهای کشف میکند بخصوص که در ارتباط با زبان یا زبانهای دیگری هم قرار میگیرد.
به اين ترتيب يک کشف و شهود شخصی رخ میدهد که برای نويسنده میتواند تازگی داشته باشد. ولی محيط جديد چطور؟ محيط نويسنده مهاجری که به زبان مادری مینويسند چطور به نوشته راه پيدا میکند؟
نمیدانم میشود
من کتاب تازه شما را که میخواندم فکر میکردم يکی از نمونههای تازهایست که نويسنده دارد دنيای مهاجرتی را به ما نشان میدهد و از وقايع درون ايران فاصله گرفته. اين اتفاقی رخ داده يا دوست داشتيد از دنيای تازه بنويسيد؟
فکر میکنم یکی از کارهای کسی که دارد روی این زمین و به طور مشخص این جغرافیای تازه راه میرود نشان دادن همین زمینی است که دارد روی آن راه میرود. واقعیت این است که بخش قابل توجهی از جمعیت ایران از آن خاک جدا افتاده. یک بخشی از جمعیت ایران از ایران دور است. روی زمین دیگری راه میرود، زیر آسمان دیگری. این بخش از جمعیتِ جدا افتاده، قسمتی از وجودش هنوز در ایران است، بخشی از وجودش هم روی خاک و زیر آسمانی است که دارد در آن زندگی میکند. و من فکر میکنم خوانندهای که در ایران است دوست دارد بداند دنیای آن بخش از این جمعیت جداشدهاش چطور است. خوانندهای هم که در اینجاست میخواهد چیزی از همینجا بخواند. شاید هم میخواهد شناخت تازهای را در متنهای ما ببیند. نویسندهای هم هست که میخواهد از همین زمینی بنویسد که روی آن راه میرود. برای همین هم برای اين مجموعه سعی کردم از بین کارهای کوتاهی که بین سالهای 2010 تا 2015 نوشته بودم داستانهایی را انتخاب کنم که همه در این فضا بگذرد. شاید برای یکدست شدن کتاب. در همهی داستانها اتفاقی است
بسياری از نويسندگان برای خلق اثر تازهشان از محل زندگی عادی خودشان دور میشوند و بعد دست به نوشتن میزنند. شما همين الان از ايران دوريد ولی از يک جنبه ديگر گرفتار سانسور رسمی نيستيد و خودسانسوری هم ممکن است برایتان رخ ندهد. چيزی در زندگی مهاجرتی هست که نويسنده را مجبور به خودسانسوری کند؟
بستگی به نویسنده دارد. واقعیت این است که یک بخشی از سانسور ما حکومتی است. بخش دیگریاش اما برمیگردد به جامعهی ما و فرهنگ ما. هنوز هم خیلی چیزها را نمیشود گفت. شاید هنوز هم باید در بلند خواندن بعضی از داستانهای دفتر پنجم مثنوی مولانا احتیاط کرد! اما با تمام این حرفها اینجا ابتکار عمل با نویسنده است. میتواند از خودسانسوری فرار کند، و میتواند آزاد بنویسد، در آزادی بنویسد و درعین حال بتواند چیزهایی را هم در فرهنگ غیرسمی اصلاح کند و تن به این نوع سانسور هم ندهد.
شما برای کتاب جديدتان دچار خودسانسوری بوديد؟
به هیچ وجه. راستش را بخواهید آدم هیچ جا نباید خودسانسوری کند. اگر هم جایی هستیم و سانسور هست باید بگذاریم لقمه ی سانسورچیان کمی حلال باشد، آنها هم تلاشی بکنند.
ولی در داستان "اين مرده فلوت نمیزند" نوشتهايد که بعضی چيزها را در اينجا نبايد گفت. فکر کردم خودسانسوری کردهايد. وقتی به گفتگوی خودتان با همسايه ايرانیتان اشاره کرديد.
اینجا منظور راوی بیشتر پرهیز از سوءتفاهمهاست، سعی میکند به قول اینجاییها زندگی را "کمپلیکه" یا پیچیده نکند. برای همین هم تا میبیند سؤالش باعث تعجب همسایهها شده ترجیح میدهد چیز دیگری بگوید. این خودسانسوری نیست. گونهای فرار از همان پیچیدگی است که گفتم. همهی ما وقتی ببینیم حرفمان را مخاطبمان نمیفهمد سکوت میکنیم. سکوت این راوی و اینکه ترجیح میدهد چیزهایی را نگوید از همین دست است. شاید نمیخواهد بیگانه جلوه کند برای همین در داستان میگوید: «اینجا نباید از این چیزها بپرسی.
اگر در ايران میخواستيد همين کتاب را منتشر کنيد فکر میکنيد دوباره ويرايشش میکرديد؟
سؤال سختی است از این بابت که شاید به صدور حکم برای نویسندگان داخل ایران منجر شود که درست نیست. من اینجا بودم، اینجا هستم. پس این کتاب را هم مثل رمان قبلیام «رسم این زن سکوت است» همین طرف منتشر کردم چون نمیخواستم حتی کلمهای از آنها جا به جا بشود. میخواستم تنها «باید»ی که در کار میآید بایدهای متن باشد. اما فکر میکنم درست این است که بگذاریم سانسورچی خودش کار خودش را بکند. در دوران احمدینژادی البته با قراردادن امتياز منفی برای ناشرانی که کارهاشان در ادارهی سانسور اصلاحیه میخورد سعی کردند ناشر و نویسنده را هم وارد این بازی بکنند، از ناشر و نویسنده هم سانسورچی بسازند. اما واقعیت این است که این ضلع سوم یعنی سانسورچی باید حذف بشود، به جایش باید مخاطب بنشیند. مثل بیشتر کشورهای دنیا.
بگذاريد آخرين سوالم را درباره انتشار کتاب بپرسم. انتشار کتاب جدیدتان آسان بود؟ چطور قرار و مداری با ناشر داشتيد؟
این ششمین کتاب من است. سه کتاب در ایران درآوردهام سه کتاب هم در خارج از ایران. یک ترجمه هم بوده که روی سایت خودم منتشرش کردهام با این همه خوشبختانه تجربهی خوبی از چاپ کتاب در داخل و خارج از کشور داشتهام. این کتاب تازه در نشر اچانداسمدیا درآمده که خوب و حرفهای کار میکند. پخش خوبی هم دارد. یکی از مشکلات نویسندگان خارج از کشور پخش کتابهایشان است و از آن مهمتر جداشدن از خوانندهای که در ایران است. کتاب فارسی که از خارج از کشور به ایران نمیرسد، یعنی پست ایران بسته را میگیرد اما به آدرس گیرنده نمیرساند (حالا کجا میبرد کتابهای ما را، بماند). از طرفی هم قرار دادن کتابها به رایگان روی اینترنت دستکم حق و حقوق معنوی نویسنده را از بین میبرد اما حالا کار قشنگی کرده این نشر برای رساندن کتاب به ایران. کتاب را به صورت الکترونیک ظرف چند دقیقه به ایران میفرستد. البته کتاب را رایگان نمیدهد، کتاب را "بذل و بخشش" نمیکند. در ازایش یک کمک پنج هزارتومانی به یکی از مؤسسههای خیریه میخواهد. با این حساب چیزی نه نصیب ناشر میشود و نه نویسنده، اما فکرش را بکنید مینویسید تا در ازای نوشتنتان کمکی به جایی برسد که نیاز دارد، هرچند که برای فروش کتاب در خارج از کشور هم قرارداد و قانونی دارد. خوانندهی ایرانی اگر خریدار باشد این هم راهی است برای خرید کتاب.
از بخش پاسخگویی دیدن کنید
در این بخش ایران وایر میتوانید با مسوولان تماس بگیرید و کارزار خود را برای مشکلات مختلف راهاندازی کنید
ثبت نظر