نامزدهای هشتاد و هشتمین دوره جوایز اسکار در یک نشست خبری که در لسآنجلس برگزار شد معرفی شدند. فیلم «بازگشته» ساخته الخاندرو گونزالز ایناریتو در ۱۲ رشته نامزد اسکار شده است. این فیلم در گلدن گلوب هم سه جایزه مهم دریافت کرد: بهترین فیلم در رشته درام، بهترین کارگردان و بهترین هنرپیشه مرد. مقالهای که میخوانید، نخستین بار در آستانه برگزاری گلدنگلوب منتشر شده بود، اکنون یک بار دیگر به مناسبت موفقیت فیلم «بازگشته» بازنشر میشود.
فیلمهای «کمبود بزرگ»، «مکس دیوانه: جاده خشم»، «اتاق»، «افشاگر»، «مریخی»، «بروکلین»، «پل جاسوسها» در رشته بهترین فیلم بلند با «بازگشته» ساخته ایناریتو رقابت میکنند.
همانطور که اینیاریتو در «مرد پرنده» نقش تازهای برای مایکل کیتون رقم زد، در «بازگشته» چهره متفاوتی از لئوناردو دی کاپریو به دست میدهد: یک مرد وحشی و کثیف، زخمخورده و بیاندازه کمحرف که به سادگی به یکی از اجزای طبیعت فرومیکاهد. مثل یک درخت، مثل یک خرس. مثل یک قطره آب. یکی از جنس ما انسانهای خاکی. «بازگشته» پاسخ ایناریتو به بحرانهای جهان است.
امانوئل لوبسکی، فیلمبردار مکزیکی که در «مرد پرنده» هم با اینیاریتو همکاری میکرد و به خاطر این فیلم و همچنین به خاطر فیلم «جاذبه» اسکار گرفته، فیلمبرداری «بازگشته» را به عهده داشته است. اگر این بار هم به او اسکار بدهند، برای اولین بار در تاریخ سینما یک فیلمبردار سه بار در سه سال پیاپی جایزه اسکار بهترین فیلمبرداری را به خود اختصاص داده است.
بقا در طبیعت وحشی و نیاز انسان به عدالت
فیلم «بازگشته» بر اساس رمانی از مایکل پانک دو قهرمان دارد: یکی لئوناردو دیکاپریو در نقش یک شکارچی به نام هوگ گلس که برای بقا و به انگیزه خونخواهی از مردی که پسر دورگهاش را به قتل رسانده با طبیعت سرشاخ میشود و دیگری امانوئل لوبسکی با نماهای درخشانی که از طبیعت میگیرد.
داستان در سال ۱۸۲۳ اتفاق میافتاد در داکوتای جنوبی. یک گروه از شکارچیان که شخصی به نام هوگ گلس (دیکاپریو) آنها را هدایت میکند در پی شکار حیوانات و جمع کردن پوست آنان برای عرضه در بازارها هستند. هوگ گلس که با سرخپوستان آمیزش داشته، از یک زن سرخپوست فرزندی هم دارد. او و پسرش در حال شکارند که ناگهان یک گروه از سرخپوستان متخاصم به شکارچیان حمله میکنند. از آن پس، در راه و هنگام گریز، جدال عظیمی با طبیعت اتفاق میافتد.
در فیلمهای درام میبایست حتماً دو عامل با هم در تضاد باشند. هرچه دو سویه متضاد درام برجستهتر و قهرآمیزتر باشد، به همان اندازه داستان مهیجتر است. در «بازگشته» تلاش انسان برای بقا و میل او به انتقامجویی و جاری کردن عدالت در تضاد قرار دارد با قهر طبیعتی بسیار خشن و سرد با جنگلهای انبوه و رودها و آبشارهای خروشان و حیوانات وحشی.
اسطوره هوگ گلس
میل به بقا و نیاز به عدالتخواهی اسطوره هوگ گلس را هم در آمریکای شمالی رقم زده است. داستان هوک گلس واقعیت دارد. او یک شکارچی آمریکایی بود که در فاصله بین سالهای ۱۷۸۳ تا ۱۸۳۳ زندگی میکرد. یک بار خرس به او حمله کرد و او را مجروح کرد و با اینحال جان سالم به در برد و همین جدال با خرس منشأ افسانههایی شد که از آن زمان تاکنون سینه به سینه نقل شده و منبع موثقی هم ندارد. پیش از این در سال ۱۹۷۱ وسترن «مردی در غرب وحشی» با بازی ریچارد هریس و به کارگردانی ریچارد سارافین درباره زندگی گلس ساخته شده و به نمایش درآمده است.
نماهای امانوئل لوبسکی قهر طبیعت را به بهترین شکل و با یک بیان حماسی درآمیخته با سویههای تراژیک پیش روی تماشاگر میگذارد و دیکاپریو هم به خوبی از عهده بازی در نقش گلس به عنوان مردی کمحرف، آرام، اما بیاندازه مقاوم و انتقامجو برمیآید.
من «بازگشته» را در سینمایی در آلمان دیدم. تا آنجا که اطلاع دارم هنوز در برخی از کشورهای اروپایی از جمله در فرانسه اکران نشده است. از وقتی که این فیلم را دیدهام، به این فکرم که چه بهای سنگینی انسان برای مهار کردن طبیعت و پی ریختن پایههای تمدن پرداخته است. به گمان من مهمترین موضوعی هم که اینیاریتو میخواهد با ما در میان بگذارد تاریخ قاره آمریکاست که با نسلکشی سرخپوستها و تحریف طبیعت وحشی درآمیخته. او میخواهد به ما نشان بدهد که در قرن نوزدهم مردانی مانند هوک گلس در چه شرایطی و با چه دشواریهایی زندگی میکردند.
در یکی از صحنههای این فیلم یک خرس گریزلی به گلس حمله میکند و او را به سختی مجروح میکند. یاران و همراهانش که نمیخواهند او را تنها بگذارند، مراقبت از او را به عهده شکارچیای به نام فیتزجرالد (با بازی تام هاردی) میگذارند. پسر گلس هم داوطلبانه مراقبت از پدر را به عهده میگیرد. اما فیتز جرالد خیانت میکند، پسر گلس را میکشد و خود را او را هم زنده به گور میکند. داستان بقا، فراز و فرود تازهای پیدا میکند.
دوربین لوبسکی: روح سرگردان و نامرئی
طبیعت در این فیلم دشمن انسان است. اما بیاندازه زیبا، شکوهمند و فریبنده است. دوربین لوبسکی مانند یک روح سرگردان و نامرئی که در همه جا حضور دارد، بر فراز جنگلهای انبوه و زمینهای پوشیده از برف به آرامی حرکت میکند. دوربین لوبسکی، همان دانای کلیست که مثل طبیعت وحشی بر همه کس و همه چیز تسلط دارد. در «بازگشته» طبیعت به جای خدا قرار میگیرد که روایتی از تسلط تراژیک انسان بر طبیعت قاره آمریکا در قرن نوزدهم را به دست دهد.
«بازگشته» یک فیلم امیدبخش است و به گمان من پاسخی هم هست به بحرانهای جهان معاصر ما. گرمایش زمین، طبیعت را دگرگون کرده و بیم و هراسهایی را به وجود آورده است. در بخشهایی از کره زمین جنگ و گرسنگی و بیخانمانی و جدال انسان با بیماریها و آوارگیها همچنان ادامه دارد. پاسخ اینیاریتو این است: باید امیدوار بود. انسان مقاومتر از آن است که در برابر طبیعت زانو بزند.
طبیعت از دریچه دوربین لوبسکی چنان باشکوه است که حتی بازیگر توانایی مانند لئوناردو دیکاپریو را کمجلوه نشان میدهد. با اینحال دیکاپریو در «بازگشته» متفاوتترین بازیاش را ارائه داده است. یک دیکاپریو وحشی و کثیف، زخمخورده و بیاندازه کمحرف که به سادگی به یکی از اجزای طبیعت فرومیکاهد. مثل یک درخت، مثل یک خرس. مثل یک قطره آب. یکی از جنس ما انسانهای خاکی.
پیشپرده فیلم «بازگشته» ساخته الخاندرو گونسالس اینیاریتو
از بخش پاسخگویی دیدن کنید
در این بخش ایران وایر میتوانید با مسوولان تماس بگیرید و کارزار خود را برای مشکلات مختلف راهاندازی کنید
ثبت نظر
امیر جان، به تو اطمینان میدهم ذرهای از لذت دیدن فیلم را از دست ندادهای. این فیلم یک داستان خطی ندارد با فرازها و فرودهایی. سیر و سیاحت و مکاشفه در طبیعت مسیر آن را تعیین میکند. تازه اوج و فرودهایی هم دارد که اصلاً به آنها اشاره نکردهام. خلاصه لذت دیدن فیلم را از دست نده. چیزی افشا نشده که قابل جبران نباشد.
حسین نوش آذر عزیز ، اول ممنون از همه ی چیزهایی که ازت آموختم . دوم کاش اول این مقاله ذکر می کردید که خواندن محتوا ممکن است لذت دیدن فیلم را از بین ببرد . روزها انتظار و دنبال کردن اخبار و تریلر با خواندن این مقاله به خاکستر نشست.