۱۹ دسامبر صدمین سالگرد تولد ادیت پیاف، خواننده مشهور فرانسویست. وقتی صد سال بعد از تولد یک هنرمند از او یاد میکنیم، یک معنایش این است که آثار و زندگی او آنقدر در تاریخ و فرهنگ ملتی اهمیت داشته که ماندگار شده است.چند ترانه از ادیت پیاف، شانسونهایی مانند «زندگی به رنگ صورتی» و «نه افسوس نمیخورم» نام او را در تاریخ موسیقی پایدار کردهاند.
در آغوش نی تین، آن مادرخوانده تنفروش
ادیت پیاف در محله بلویل در پاریس متولد شده است: محلهای فقیرنشین که در سالهای پیش از جنگ جهانی اول ساکنانش از کمترین امکانات زندگی بهرهمند نبودند. لوییس گاسیون، پدر ادیت بندباز بود و مادرش آوازهخوان. او را به مادربزرگش سپردند و در فاحشهخانه بزرگ شد. زن تنفروشی به نام نی تین از او حمایت میکرد. ادیت در کودکی نور چشمش را از دست داد، اما زنان تنفروش پول جمع کردند و هزینه درمان او را تأمین کردند.
هفت سالش که بود، پدرش سر وقتش آمد و او را با خود برد که در نمایشهای سیرک آواز بخواند و کمکخرجش باشد. در دوران بلوغ سر از محله پیگال درآورد که در آن سالها مرکز زندگی شبانه در پاریس بود. مرد قوادی به نام آلبر که به «علی بابا» معروف بود، از او حمایت کرد و حتی به او اجازه داد که به جای تنفروشی صدایش را بفروشد. کار ادیت و علی بابا اما به زودی به جدل کشید و اگر لوییس لوپلی، کابارهدار مشهور فرانسوی او را تصادفاً کشف نمیکرد، ممکن بود صدای ادیت پیاف برای همیشه در کنج زندانها و اتاق هتلهای بیستاره پیگال و در آغوش مردان نیمهمست با شهوت احتلامی خاموش شود. در آن زمان نه از یوتیوب نشانی بود و نه از برنامههای متعدد کشف ستارهها و استعدادهای شناختهنشده در شبکههای تلویزیونی جهان.
جیکجیکهای یک گنجشک بر ویرانههای جنگ
آشنایی پباف با لوپلی به یک معنا «تولد دیگر» او بود. اتفاقی در تاریخ موسیقی روی داد: گنجشک آوازهخوانی متولد شد که صدای او، صدای پاریس افسانهای بود و مردم از هر لایه اجتماعی و با هر فرهنگی میتوانستند آن را درک کند.
در همان زمانی که ستاره ادیت پیاف درخشیدن گرفت، صدای مارلنه دیتریش با ترانه جاودانه «لی لی مارلن» در جبهههای خونین جنگ جهانی دوم طنین انداخته بود. با شکست ارتش نازی، صدای مارلنه دیتریش در خرابههای برلین طنینانداز شد و پاریس، مغرورتر از همیشه، خاطره حکومت ویشی و سهم فرانسویها در یهودیکشی را به فراموشی سپرد. اکنون وقت آن بود که اسطوره پاریس تکرار شود. آزادی. عشقهای نافرجام. سرخوشی. کافهنشینی و در یک کلام هدونیسم بعد از جنگ. تسکین گرسنگی و حرمان عاطفی انسان های جنگ زده. دوران طلایی ادیت پیاف با همه عاشقیها و سرخوردگیهای عشقی و پاکباختگیهایش آغاز شده بود. «شانسون» بیان عاطفی همه این دردها و خوشیها بود.
عشق ادیت پیاف به مارسل سردان، مشتزن معروف، رابطهاش با ایو مونتان، اعتیادش به الکل و مورفین، دو سانحه رانندگی، حملات عصبی او، همه آن فریادها، جیغزدنها، خودزنیها و توهماتی که در اثر استفاده از مورفین بدان مبتلا میشد و سرانجام ابتلای او به بیماری سرطان، همه به تدریج اسطوره ادیت پیاف را رقم میزدند.
صدایی در اوج میمیرد
اوج ادیت پیاف، مثل هر اسطوره دیگری هنگام مرگش فرارسید:
اکتبر ۱۹۶۰ است. پاریس در تب و تاب اول پاییز به سر میبرد. میشل ووکر و شارل دومون خود را به محله اعیاننشین پانزدهم میرسانند. ادیت پیاف به سرطان مبتلا شده و او که اصولاً زنیست لاغر و نحیف، بیمار و نانوان جلوه میکند. آنها ترانه «نه، افسوس نمیخورم»را در خانه ادیت پباف با پیانو اجرا میکنند.
در این ترانه «اینترو» نومیدکننده و سیاه است، اما به تدریج حال و هوای ترانه امیدبخش میشود و این مفهوم را القا میکند که اندیشیدن به گذشته سودی ندارد. باید افسوس را کنار گذاشت، همتی کرد و اندوهها و شادیهای سپری شده را به آتش خاطرات سپرد.
ادیت پیاف به میشل ووکر میگوید: «دوست جوان، نگران نباش. عمری منتظر چنین ترانهیی بودم. حالا اطمینان داشته باش، شهرت آن عالمگیر میشود.»
این ترانه برای نخستین بار ۱۰ نوامبر ۱۹۶۰ با ارکستر روبرت شوینی در استودیوی «پته مارکونی» پاریس ضبط شد. پیاف این ترانه را برای هزاران نفر در مراسم افتتاحیه بازیهای المپیک سال ۱۹۶۰ در پاریس اجرا کرد. تماشاگران چنان به شعف آمده بودند که به مدت یکربع او را تشویق میکردند.
روزنامهها تیتر زدند: پیاف با این ترانه عشق را زنده کرد.
در طی فقط یک سال بیش از یک میلیون نسخه از این ترانه در فرانسه به فروش رسید.
اکنون اسطوره پیاف کامل شده بود و او میتوانست جهان ما را بگذارد و برود و خیالش راحت باشد که نام او با نام پاریس درآمیخته است. هنوز هم در برخی از محلات قدیمی پاریس مثل این است که از پنجره خانهها، از گاراژها و پستوها و دکهها، و حتی از گلوی همه زنان تنفروش جنگل بولونی صدای ادیت پیاف به گوش میرسد.او در روزگاری که ترور مذهبی بر جهان سایه انداخته به ما میگوید: «افسوس نخور. زندگی همین است. زندگی کن و از زندگی لذت ببر.»
نه، افسوس نمیخورم
نه، هیچ چیز اهمیت ندارد،
نه، برای هیچ چیز افسوس نمیخورم.
نه خوبیها، نه بدیها.
همه برایم یکساناند.
نه، هیچ چیز اهمیت ندارد،
نه، برای هیچ چیز افسوس نمیخورم.
بهای همه را پرداختهم، کنارشان گذاشتهم، و فراموششان کردهم،
و دیگر افسوس آنچه را که گذشته نمیخورم.
با خاطراتم آتشی افروختهم.
اندوههایم، شادیهایم،
به هیچکدام دیگر نیازی ندارم.
عشقها را رُفتهام، با همه آشفتگیهایشان،
برای همیشه کنارشان گذاشتهم. دوباره از نو آغاز میکنم.
نه، هیچ چیز اهمیت ندارد،
نه، برای هیچ چیز افسوس نمیخورم.
نه خوبیها، نه بدیها.
همه برایم یکسانند.
نه، هیچ چیز اهمیت ندارد،
نه، برای هیچ چیز افسوس نمیخورم.
زندگی من، شادمانی من،
امروز
با تو آغاز میشود.
از بخش پاسخگویی دیدن کنید
در این بخش ایران وایر میتوانید با مسوولان تماس بگیرید و کارزار خود را برای مشکلات مختلف راهاندازی کنید
ثبت نظر
Aliiiiiiiiiiiiiii Boooood Aghaye Nosh Azar. Merci