بيش از دو دهه از تلاش برای جايگزينی عروسکهای دارا و سارا با عروسکهای باربی میگذرد و به نظر میرسد دارا و سارا با موفقيت چندانی روبرو نشدهاند. شايد بخشی از ناموفق ماندن دارا و سارا مربوط به ترويج اين عروسکها توسط سازمانهای دولتی متولی فرهنگ بوده است. شايد اگر شيوه تبليغ دارا و سارا با شائبههای سياسی همراه نبود گسترش اين عروسکها با استقبال عمومی وسيعتری همراه میشد. اما در بخش غيررسمی عروسک سازی و بخصوص عروسکهای دست ساز با تنوع قابل توجهی روبرو میشويد. فرزانه اميدوارنيا يکی از عروسک سازهايیست که در سالهای اخير مجموعهای قابل توجه از عروسکهای متنوع را توليد کرده است. فرزانه در دانمارک زندگی میکند. درباره عروسکهايی که توليد کرده با او گفتگو کردم:
از اینجا شروع کنیم که فکر اصلی خلق اين عروسکها از کجا آمده؟
يك روز كه خيلى تنها بودم تصميم گرفتم يک عروسک بسازم تا باهاش حرف بزنم، سار بىبى اولين عروسكم بود، وقتى ساختمش ديدم او از خودم تنهاتره، شروع كردم به خلق سرهنگ شاهپسند و ... اين شد كه نهايتا دارم يک شهر عروسكى مىسازم. اما از بچگى نقاشى مىكشيدم و هنوز هم مىكشم. مامان بزرگم هم آن موقعها به عنوان تنها راه حل ساكت كردن و آروم نگه داشتنم برايم عروسک درست مىكرد و شايد از آنجا ايده اوليهاش شكل گرفته باشد.
تا جايی که میدانم در حال گذراندن دوره دکترا در دانمارک هستی. يعنی هنر عروسک سازیت ارتباطی با موضوع تحصيليت ندارد. پيش از اين عروسک سازی میکردی؟
من ليسانس طراحى صنعتى از دانشکده هنرهاى زيباى دانشگاه تهران دارم، با يک فوق ليسانس نصفه كاره طراحى صنعتى، آمدم دانمارک و فوق ليسانس طراحى و خلاقيت گرفتم يعنی design & innovation و آخر كار براى اينكه جنبههاى فنى طراحی را هم ياد بگيرم و تجربه كنم دكتراى مكانيک را شروع كردم يعنی design for micro manufacturing. شايد هيچ كدام از اين رشتهها مستقيما ارتباطى با عروسکسازى ندارند اما يک ديد كلى به من داده كه كمابيش مىتوانم از آنها در عروسکسازى استفاده كنم.
و هنوز در حال تحصيل هستی؟
دكترايم دو ماه پيش تمام شد. ١٩ اكتبر.
تبريک فراوان. خوب شخصيتهای عروسکها را چطوری انتخاب میکنی؟ آخرينش محسن نامجو بود اگر اشتباه نکنم.
من داستان هم مىنويسم، و عضو كارگاه داستان نويسي منيرو روانى پور و كولىها هستم. خيلى از شخصيتهاى عروسكيم همان پرسوناژهاى داستانيم هستند كه به آنها واقعيت فيزيكى میدهم. خيلى وقتها هم يک اتفاق واقعى باعث میشود يک داستان توى ذهنم شكل بگيرد و منجر به ساخت چند تا عروسک بشود، مثل خزپارتى پارک پرديسان و شخصيت نارى و شكور. من از خانوادهای هستم که با موسیقی ایرانی پیوند دارند. در چند نسل پياپی. یا ساز میزنند یا ساز میسازند. خودم هم سابقه مختصری در این زمینه دارم. از کودکی سه تار میزدم و اینجا هم سازم را با خودم دارم. محسن نامجو هم با ذائقه و سلیقه موسیقایی من جور است. از طرفی چهرهاش هم تن میداد به ساختن عروسک. در حالیکه مثلاً عروسک سازی از چهره استاد شجریان خیلی سخت است. گاهی یک عروسک را فقط با یک حس ساده و گنگ شروع میکنم. مثلاً چشمها یا گردن باریک. یا آدم خبیث. اما کار که پیش میرود یکباره قصهاش هم میآید. عروسک، رفته رفته جان میگیرد و خودش را به تو که مثلا سازندهاش هستی تحمیل میکند. گاهی هم نه و کار نیمه تمام میماند.
پس سازی که دست عروسک نامجوست را خودت ساختی.
بله سه تار نامجو را خودم ساختم، كه البته با ساز واقعى زمين تا آسمان فرق دارد.
به اين ترتيب عروسکها هويت دارند. هيچ پيش آمده که از هر عروسک چند نمونه بسازی؟
نه. به نظرم حتی شدنی هم نیست. مثلاً صادق هدایت را خیلیها میخواستند اما نمیشد واقعاً. مثل اینکه یک تابلوی نقاشی را از نقاشش بخواهی چندتای دیگر هم بکشد با همان حس و فضایی که در تابلوی اول است. عروسکها هر کدام در زمان ساخت، بیانگر روحیات خودم هم هستند، در روزها یا هفتههایی که درگیر ساختنشان بودم.
اين تک بودن عروسکها راه را برای توليد انبوهشان میبندد و تبديلشان میکند به يک مجموعه منحصربفرد. فکری برای مجموعه شدنشان داری يا اگر پيش بيايد بعضیهایشان را بعنوان هديه يا برای فروش در اختيار ديگران میگذاری؟
سوال خیلی خوبی است از طرف شما و دغدغه مهمی برای من. میشود نمایشگاه چندرسانهای برپا کرد از عروسکها و قصههایشان، یا کتابهای مصور دربارهشان تهيه کرد. اما رویای خودم کسب مهارت در ساختن انیمشین و استاپ موشن است. با توجه به علاقمندی چشمگیری که همیشه نسبت به برنامههای عروسکی وجود داشته، پیشرفت و تحول و نوآوری در این زمینه برای ارتقای سطح سلیقه مخاطب هم دور از ذهنم نیست. این کاری است که دلم می خواهد انجامش بدهم و برای من به معنای آینده اين کار است.
مواد اوليه عروسک سازی را
بله. واقعیت این است که این موجودات کوچک، غیر از زحمت ساخت، از قطعات پرتعدادی تشکیل میشوند که هزینههای فراوانی هم دارند. برای ساختن هر کدامشان، یکی دو تا از لباسهایم از توی کمد کم میشوند. همین الان لباسی که تن من است، فردا به تن عروسکی خواهد رفت که قرار است بسازم. با این حال، بخش زیادی از اجزا تشكيل دهنده پیکر و وجود عروسکها را هم از فروشگاهها تهیه میکنم.
عمده عروسکهايت ايرانی هستند و لابد داستانهایشان هم ايرانیست. تا جايی که ديدم بسيار هم امروزیاند. هم داستان مینويسی و هم عروسک میسازی و هم ساز میزنی. لابد شدنی باشد که تور عروسکهای ايرانی و داستانهای ايرانی را در شهرهای اروپايی راه بيندازی. هيچ به اين فکر افتادی؟
شاید برایتان عجیب باشد اما در این زمینه به نظرم امکان پیشرفت و معرفی کار، در ایران چندان کمتر از اروپا نیست. معرفی آثار در هنرهای تجسمی و هنر- صنعتهایی از این دست، خصوصاً در گام اول، پیچیدگیهایی دارد که شاید از عهده یک نفر برنیاید. من فقط از عهده ساختنشان بر میآیم. با گِل هم میتوانم در لحظه، شکل بسازم که برای بچهها بی اندازه جالب است. اما خب اینجا تصویر عمومی که از ما اهالی خاورمیانه دارند، خیلی نزدیک نیست به آدمی که میتواند قصه بنویسد، نقاشی کند، بنوازد یا عروسک بسازد. از ادبیات غنی ما هم غالباً بی اطلاع هستند. شاید تصورشان این است که خودشان بهترش را دارند و ما فقط میتوانیم مصرف کننده تولیدات آنها باشیم. اما پیشنهاد شما هم جالب است اگر که اجرایی باشد، خصوصاً در این روزها و ماههایی که تمام اتفاقات تلخ و بد را یک طوری به خاورمیانه میچسبانند.
از بخش پاسخگویی دیدن کنید
در این بخش ایران وایر میتوانید با مسوولان تماس بگیرید و کارزار خود را برای مشکلات مختلف راهاندازی کنید
ثبت نظر