چندی پیش خبرگزاری فرانسه گزارش داده بود که پس از حمله تروریستی ۱۳ نوامبر به سالن کنسرت باتاکلان و کافهها و رستورانهای «کریون»، «پتی کامبوج»، «لابل اکیپ» و «لاکوزانوسترا»، «پاریس، جشن بیکران» نوشته ارنست همینگوی (در ایران به ترجمه فرهاد غبرایی) به جدول کتابهای پرفروش راه پیدا کرده است. پاریس درمفهوم مورد نظر همینگوی سالهاست که وجود ندارد، با اینحال تلاش برای بازتولید این اسطوره که بیشتر با یک شایعه دلپذیر پهلو میزند، ممکن است تحولات ژرفی را در زندگی فرهنگی و اجتماعی غرب پدید بیاورد. نشانههایی از این تحول از هماکنون مشاهده میشود.
کانون حملات تروریستی ۱۳ نوامبر در محله یازدهم پاریس قرار داشت. بیشتر کسانی که در این حملات تروریستی به قتل رسیدند دانشجو، پزشک، روزنامهنگار، عکاس، نقاش، موسیقیدان و سینماگر بودند. زندگی فرهنگی پاریس برخلاف سالهای دهه ۱۹۳۰ که در سن ژرمن و محله لاتن متمرکز بود، اکنون بیشتر در محلات دهم و یازدهم جاری و ساریست.
آن نسل تباهشده شاد
در طی سالهای جنگ جهانی اول که از خونبارترین جنگهای تاریخ تمدن در غرب است، حلقهای از نویسندگان آمریکایی به پاریس مهاجرت کردند و برخی از آنها بعد از پایان جنگ هم در این شهر ماندگار شدند. فیتزجرالد، کامینگز، ازرار پاوند و همینگوی جزو این گروه از نویسندگان تبعیدی بودند. یادداشتهای روزانه همینگوی از زندگی در پاریس، سه سال پیش از درگذشت او منتشر شد و به زودی خوانندگان پرشماری یافت.
نخستین بار گرترود استاین اصطلاح «نسل تباهشده» را برای این گروه از نویسندگان آمریکایی که به پاریس پناه آورده بودند بهکار برد. آنها ارزشهای سنتی فرهنگ کشورشان، مذهب رسمی و عرف متعارف را نفی میکردند، و به هدونیسم (لذتجویی) اعتقاد داشتند. آنچه که در یک حلقه سربسته از عدهای نویسندگان و هنرمندان در سالهای دهه ۱۹۳۰ در پاریس شکل گرفت، بعدها به اسطوره این شهر بدل شد: شهری برای کافهگردی و بوسه و رقص و شامپاین و درک لذاید زندگی و فراغت از جنگ و درگیری. تروریستهای داعش با حمله به محله یازدهم این شیوه و سبک زندگی جایگزین (آلترناتیو) را نشانه رفتهاند.
جلد کهنه و پوسیده
همین اتفاق در سالهای نخست انقلاب ایران توسط «داعش وطنی» در ایران روی داد. غلامحسین ساعدی که این روزها مصادف است با سیامین سالگرد درگذشتش، در خاطراتش از سالهای نخست انقلاب مینویسد: «حاشیهنشینهای بیکاره که اکنون صاحب شغل شده بودند، همه شهر را آلوده میکردند. دانشگاهها در تصرف آنها بود (...) لجامگسیختگی باعث شده بود که آنها علاوه بر لبخند رضایت همیشه خود را خشمگین نشان دهند. خشونت بالا گرفته بود و مردم عادی نیز به ژندهپوشی آراسته میشدند. انگار که برخلاف مار، به جای پوست انداختن باید در جلد کهنه و پوسیدهای بروند.»
جامعه فرهنگی فرانسه اما مانند جامعه فرهنگی ما در سالهای نخست انقلاب ضعیف نیست و هنوز چند روزی از حملات تروریستی به قلب فرهنگی پاریس نگذشته که در کار بازآفرینی خودش است. آنها حاضر نیستند مانند ما به خواست اسلامگرایان تن بدهند و به جلد کهنه و پوسیدهای بروند، بلکه با هر بحرانی، تلاش میکنند مبتنی بر ارزشهای فرهنگ سکولار، خود را از نو بیافرینند.
نخستین تلاشها برای بازآفرینی فرهنگی
ماری ژوزه مالی، مدیر تئاتر کمون در پاریس اعلام کرده است که ۲۳ نوامبر برنامهای با حضور آلن بدیو، فیلسوف فرانسوی در محله اوبرویلیه که از مراکز تجمع و تمرکز جهادیهاست برگزار میشود. در این برنامه بدیو که یکی از مهمترین فیلسوفهای فرانسه است به پیامدهای ترور و راههای مقابله با آن میپردازد. اهمیت این برنامه در پیام آن است: مرکز به پیرامون و به قلب جهادیها میرود و برنامهاش را برگزار میکند که گفته باشد خواهان صلح و دوستی و التزام به یکدیگر است.
موسیقی، بوسه، زندگی، شامپاین و شادی
هنرمندان و کارتونیستهایی مانند ژان ژولیان،پلانتو و ژوئان اسفر نیز با به راه انداختن کارزارهایی مانند کارزار #PrayForParis به تجدید حیات فرهنگی شهر کمک میکنند. ژوئات اسفر گفته است: «ما بیش از این به مذهب نیاز نداریم. ما به موسیقی، بوسه، زندگی، شامپاین و شادی اعتقاد داریم.»
روی جلد تازهترین شماره نشریه فکاهی «شارلی ابدو» کاریکاتور یک جوان فرانسوی منتشر شده که گلولهها سوراخش کردهاند، اما او همچنان در حال جشن و پایکوبی است. روی جلد نوشته شده: «گندتان بزنند! شما اسلحه دارید، ما شامپاین.»
ریس، کارتونیست و سردبیر نشریه فکاهی «شارلی ابدو» نوشته است: «این تنها پاسخیست که میبایست به تروریستها بدهیم: تلاش شما برای ایجاد وحشت بیهوده است.»
دانشگاهیان هم به این کارزار پیوستهاند. فتی بنسلاما با انتشار تحلیلی در لوموند ساختار روانی – روحی جهادگرایان را مبتنی بر نظریههای فروید آشکار کرد و به بحثهایی دامن زد. عمر دراگی، نویسنده و کارشناس علوم سیاسی هم پیشنهاد داده است که فرانسه فکری به حال جوانانی کند که در هویتیابی با بحرانهایی مواجه میشوند و به جهادگرایان میپیوندند. نویسندگان مهاجر نیز در این بحثها مشارکت میکنند. برای مثال بوعالم صنصال، نویسنده نامآشنای الجزایری.
هنرمندان خیابانی هم بیکار ننشستهاند. آنها با عنوان #SprayForParis کارزاری به راه انداختهاند و روی دیوارهای شهر نقاشیهایی بر ضد ترور و خشونت میکشند.
این است معنای مقاومت در جامعه مدنی.
و در اثر این مقاومتهاست که به تدریج زندگی فرهنگی در پاریس پس از ترورها از سر گرفته میشود. پرسش اما این است که چرا تروریستها - چه در حمله به نشریه فکاهی شارلی ابدو و چه در حملات اخیرشان به محله یازدهم - روشنفکران و هنرمندان و آزاداندیشان را نشانه رفتهاند؟ آیا آنها از «نسل تباهشده»ای که پاریس را در همه این سالها به یک جشن بیکران تبدیل کرده است وحشت دارند؟
برای اطلاع بیشتر درباره همین موضوع:
گزارش یک دختر دانشجو از قتلگاه باتاکلان در پاریس: ۲۲ میلیون لایک در فیسبوک
از بخش پاسخگویی دیدن کنید
در این بخش ایران وایر میتوانید با مسوولان تماس بگیرید و کارزار خود را برای مشکلات مختلف راهاندازی کنید
ثبت نظر
"همین اتفاق در سالهای نخست انقلاب ایران توسط «داعش وطنی» در ایران روی داد....جامعه فرهنگی فرانسه اما مانند جامعه فرهنگی ما در سالهای نخست انقلاب ضعیف نیست "!!!
هرچند صحت جمله دوم محرز است، اما استنتاج به کار رفته چندان قابل قبول نیست. مقایسه شرایط ایران پس از یک انقلاب بزرگ با شرایط یک کشور اروپایی با ث بات و دارای ارکان حکومتی لائیک قیاس مع الفارق است. جامعه فرهنگی فرانسه اکنون تحت حمایت کامل حکومت و حتی با تشویق آن اقدام به مقابله و عادی سازی جو روانی جامعه کرده است، درحالی که در ایران آن روزها- که شما حتما بهتر تجربه اش کرده اید تا ما که تنها خوانده و شنیده ایم- جامعه فرهنگی میبایست در مقابل یک حکومت هرچند نوپا، اما تحت حمایت کامل مریدان و انقلابیون قرار میگرفت. مشابه آنچه در شهرهای تصرف شده عراق و سوریه توسط داعش قابل تصور است.
آنچه میتوان آن روزهای ایران را با آن مقایسه کرد نه ترور در فرانسه و عکس العمل جامعه فرهنگی آن ، بلکه تصاحب قدرت توسط هیتلر و نازی ها در آلمان است که عملا جامعه فرهنگی آلمان و چه بسا اروپا نتوانست در برابر آن عکس العمل خاصی نشان دهد. ... بیشتر